Thursday, May 25, 2006

نامه ای به یک دوست و هم زبان معترض آذری رامین سلطانی-روزنامه نگار زنجانی۰۵ خرداد ۱۳۸۵
سعید عزیز اینکه ترا به عنوان مخاطب این نوشته انتخاب کردم لابد خودت می دانی که به خاطر سواد بالا و تساهل و تسامحی ست که در تو سراغ دارم (شاید هم داشتم). درکی که تو از جهان داری بر من لازم می آورد تا با تو به گفتگو بنشینم ولی دوست ندارم بیش از چند پرسش که شاید اصلن پاسخی نداشته باشند از تو بپرسم. سعید عزیز در این نوشته مرا یک روزنامه نگار همزبان و همشهری فرض کن نه کمتر و نه بیشتر. گرچه دوست داشتم این مجال فراختر باشد و من بتوانم کلی با تو سخن بگویم. سعید عزیز زمانی که من دارم این نوشته را تایپ می کنم مانا نیستانی و مهرداد قاسمفر هر دو در زندان اوین هستند و روزنامه ایران تعطیل شده یعنی سعی بلیغ تو و دوستانت در اغلب نواحی ترک نشین کشور به بار و ثمر نشسته است. سعی تان مشکور و اجرتان محفوظ. شاید بگویی این دو نفر و آن روزنامه به هویت و زبان من و تو توهین کرده اند و من که حاضر نیستم در این مورد خشم و خروشی از خود نشان بدهم لابد بی غیرت و غیره هستم. بحثی نیست. حتا شنیده ام قرار است تعدادی بروند و در مقابل مجلس شورای اسلامی تحصن کنند. تظاهراتتان را دیدم و شعاریتان را شنیدم. حتا دیدم که زبان وبلاگت را هم عوض کرده ای و صرفن داری به زبان ترکی می نویسی. من شخصا اعتقاد دارم کاریکاتور و متن همراه آن اهانت مستقیم به ترک زبان هاست و هیچ شک و شبهه ای هم در این مورد ندارم ولی حاضر نیستم برای اینکار آزادی کسی که عذر خواهی کرده را از بین ببرم و حتا بیش از آن برای کسی مرگ بخواهم. سعید عزیز چه تفاوتی وجود دارد بین تو و آن دیگری که برای دنیا خواهان مرگ است و همواره شعار مرگ بر فلان و بیسار سر می دهد؟ کدام اصل انسانی و دموکراتیک به تو اجازه می دهد برای انسان دیگری مرگ خواهی نمایی؟ در رسته ای که اندیشه تو بدان موصوف است همواره سخن از دموکراسی و آزادی می رود چرا سعی نکردید به طریق دموکراتیک با مساله برخورد نمایید؟ نکند پاسخ دهی که دموکراسی در اینگونه موارد بی غیرتی می آورد که مشابه این گفته را از زبان ها و دهان های دیگر بسیار شنیده ایم و شنیده ای. سعید عزیز آیا هیچ فکر کردی چرا بعد از اینهمه سال به تو و دوستانت اجازه داده شد در وسط شهر راهپیمایی کنید. نکند فکر کنی به خاطر فشارها و تهدیدات دوستانتان بود که نهایت خام اندیشی ست. سعید تعجب می کنم تو چطور راضی می شوی در خیابان برای تعطیلی یک تریبون و یک صدا و یک نشریه از ته گلو داد بزنی. تو چرا سعی نمی کنی حرفت را با منطق برتر و والاتر در همان نشریه مطرح کنی. چه تفاوتی وجود دارد بین تو و آن دیگری که برای هر چیز کوچک و بزرگی دوست دارد قضیه را پوپولیستی کند و از هیجان توده ها استفاده نماید و در هر دو مورد هم دستاویز توهین باشد؟ سعید عزیز آیا فکر نکردی شاید تمام اینها بتواند یک بازی باشد تا من و تو با احساس وابستگی شدیدی که نسبت به زبان و هویت مان داریم بر سر خشم آمده ۱۰ روزی مملکت را دچار بمباران خبری کنیم تا برخی خبرها از ارزش خبری کمتری برخوردار شود و از نگاه و توجه مستقیم مردم پنهان بماند؟ سعید عزیز چه تعداد از کسانی که در خیابان سعدی زنجان و در شهر های تبریز و اردبیل و تهران و ارومیه و دیگر شهرهای ترک نشین حاضر هستند هفته ای صدتا تک تومانی از جیب مبارکشان خرج کنند برای نشریه ترک زبانی مثل اختر تا به دلیل مسایل مالی به تعطیلی کشانده نشود؟ چند نفر از آن جوانان حاضر هستند روزانه ۱۰ دقیقه وقت شریف خود را صرف خواندن تاریخ ادبیات و زبان ترکی بکنند؟ چند نفر در کلاس های انجمن ادبی ایشیق حاضر می شدند و دغدغه صرف ارتقای سطح علم و دانش و آگاهی داشتند؟ و اگر این اتفاق می افتاد آیا هفته نامه ترک زبان اختر تعطیل می شد؟ سعید عزیز فلسفه خوانده من نمی دانم چرا شما توهین مستقیم باهنر نایب رییس مجلس را نشنیدید که گفت شما از خارج از کشور دستور می گیرید و شما به جای جواب دادن سمت و سوی شعارهای تان را عوض کردید تا متهم به تجزیه طلبی نشوید. چرا نشنیدید که وزیر ارشاد گفت این عمل نتیجه اقدامات چند عنصر طرفدار اصلاح طلبان بوده که قرار بوده در همان ایام از روزنامه ایران تسویه شوند و آنها برای بدنام کردن روزنامه و دولت عدالت گستر آقای احمدی نژاد اقدام به این کار کرده اند؟ سعید عزیز دارند به دست تو و از زبان تو و با تکیه بر شعارهای تو از تتمه اصلاح طلبان انتقام می گیرند. سعید من منکر ظلمی که بر شهرها و اقوام مختلف ایرانی غیر فارس شده نیستم ولی مرد و مردانه می خواهم بدانم تقاص ۷۵ سال ظلم و ستم و توهین و تحقیر بر ترک ها را باید مانا نیستانی و مهرداد قاسمفر بپردازند؟ رامین سلطانی/ روزنامه نگار اهل زنجان منبع: وبلاگ وب نویس

0 Comments:

Post a Comment

<< Home