Thursday, May 25, 2006

دلم به حال سوسک ها میسوزد

راستش آدم می ترسد دیگر با کسی شوخی بکند!!!
خواستم بنویسم این سوسک ترک چه قشقرقی درست کرده است ترسیدم.
خواستم بنویسم نکند این سوسک از خانه ستارخان درآمده بود . بازهم ترسیدم.
دیگر از هرچه سوسک است میترسم .
برای مانا باید نوشت .
همسایه های ترک ما همه بر روی حوضهای کاشیشان
سرپوش میگذارند
و حوضهای کاشی بی آنکه خود بخواهند
انبارسوسک های انفجاری و با روت اند!!!
دلم به حال سوسک ها می سوزد
دلم به حال مانا ها میسوزد
دلم به حال ستارخان و باقرخان
و ترک ها ی مهربان سززمین غمزده ام میسوزد
و هرچه هست زیر سر هاله ایست
که گرد جمجمه ای می چرخد!!!!
وهرچه هست زیر سر آن عمامه های ریز و درشت است .
دلم به حال روزهای بعد بیشتر از امروز خواهد سوخت
دلم برای سوسک های شیرازی و اصفهانی و تهرانی هم هم میسوزد
واما دررابطه با داستان کاریکاتور سوسک و تظاهرات . کاریکاتوریست جوانی به اسم مانا نیستانی پسر منوچهر نیستانی شاعر (کاریکاتوری را دریک قسمت بچه ها کشیده است که عکس سوسکی را نشان میدهد که به ترکی میگوید نمی داند( ( حرفی که همه ایرانی ها درموارد مشابه به ترکی میگویند ) و اینکه چرا جک شده است معلوم نیست . ولی مردم به جان آمده هرجا کسی شعاری بدهد دورش جمع میشوند و بخصوص اگر این شعارراجع به حکومت و برضد حکومت باشد. صحبت این است که یک کاریکاتوریست را دولت گرفته است وبه جای کل سیستم دارد مجازاتش میکند. . برهمه روشنفکران و هنرمندان است که از حقوق این کاریکاتوریست دفاع کنند. او نباید بازیچه منافع و مصالح سیستم سرکوب ایران بشود و اورا به جای خودشان مجازات کنند. جریان ها و شورش های آذربایجان را که خط کلی ضد حکومت سرکوب جمهوری اسلامی دارد را هم با فارس و ترک کردن و دامن زدن به اختلافات قومی و فرهنگی نباید مخلوط کرد . .

0 Comments:

Post a Comment

<< Home