Saturday, November 11, 2006

تعارض آشکارحقوقی میان شعاروعمل جامعه جهانی «3»

تعارض آشکارحقوقی میان شعاروعمل جامعه جهانی
«

در ابتدای شروع این بخش بنابر وظیفه توجه به عقاید و نظرات دیگران میخواهم با توجه به مشکلات ومحدودیتهای موجود در غربت و تبعید ، در حد و اندازه رفع ابهام درجواب بعضی دوستان که بر چگونگی بکارگیری و استفاده ازکلماتی مانند : معاهده ، عهد نامه ، پروتکل ، میثاق، اعلامیه و ... که در اطلاعیه ها و مقالات سیاسی و حقوقی، توسط دولتها ، مجامع بین المللی و سازمانهای مختلف سیاسی آورده میشود بپردازم . به همراه پیشنهادات و انتقادات کاملا منطقی که قطعا چراغ راه خویش در آینده قرار میدهیم ، همچنین سوال هائی در مضمون و جایگاه بکارگیری این کلمات حقوقی نسبتا مشهور ، ارسال نموده بودند.
ضمن تشکر و قدردانی از این خوبان ، در اینجا متن اصلی ترجمه شده تعریف توسط کمیسیون حقوق بین الملل ازمفهوم قراداد بین المللی در سال 1962 را که با کوشش همرزم هنرمند و فیلمساز خوبمان آقای صدرالـدین تـام ،که ازکتابخانه مرکزی دانشگاه لوند در کشور سوئد تهیه و ترجمه گردیده است را به همراه شما عزیزان مطالعه میکنیم : ًٌٌ<< کلیه توافقات تدوین شده بین المللی که در یک ویا چندین سند پیوستی (الحاقی) آورده شده باشد و بین دو طرف یا چندین کشور و همچنین چند موضوع حقوق بین الملل مندرج و منعقد گردیده ودر تحت حاکمیت قانونی حقوق بین الملل باشد ، بدون نظر و توجه مهم به اسامی و نام مشخصی مانند(قرارداد ، معاهده ، عهدنامه ، اعلامیه ، اساسنامه ، منشور ، میثاق ، پروتکل ، موافقت نامه های مذهبی ، مبادله یادداشتها و همچنین یادداشتهای موافقت و .... ) همه به مفهوم و عنوان قرارداد ، مورد استناد و قبول کمیسیون حقوق بین الملل واقع میگردند.>> ٌ ًٌقابل ذکر اینکه این تعریف در عهد نامه مصوب 1969 در کنفرانس وین در مواد 2 و 5 نیز با همین مضمون ، اما به شکل و فرم دیگری تصویب و آورده شده است .زیرا هدف از حقوق قراردادها که به منزله و ارزش حقوق اساسی جامعه بین المللی است ، هدف نهائی معین نمودن قواعد ماهوی و شکلی و چگونگی قانونگزاری بین المللی است .ماده 48 این عهد نامه ، اجرای آن را در روابط بین المللی منوط به تصویب 35 کشوربوده است و لذا در سال 1979 با تصویب این کشورها ، حقوق قراردادها در زمره مقررات حقوق بین الملل عمومی درآمده است .
همانطور که در بخشهای اول و دوم این مبحث به تعارض موجود میان شعار وعمل جامعه جهانی اشاره شده بود آنچنان این تعارض به شکلی آشکار و برجسته گردیده است که هرگزدر این مقطع مشخص کنونی، نه تنها غیر قابل انکار است ،حتی عینیت آن را هم نمیتوان نادیده گرفت ، در مبحث های قبل گفتیم :
برخلاف نظر مشاورین حقوقی حاکمیتها ی دیکتاتور و حقوقدانان وابسته به سیستم گسترش ستمگری (وابسته و غیروابسته) که ریشه تعارضها را در تفاوتی که در حقوق ممالک مختلف وجود دارد میدانند، در جوابشان که یک امر بسیار جزئی را در روابط بین الملل بر یک کل واضح و مشخص ارجعیت میدهند باید گفت؛ مسئله و ایجاد تعارض که مشخصا در دوران اخیر چهره عریان تری به خود گرفته ، زائیده اعمال و رسیدن(استیفاء) حقوق حقه کلیه ملتها، بدون استثناء ، و به صورت برابر در سطح بین المللی است.بهانه وجود رژیمهای بنیادگرا و تروریست پروری مانند نظام نظامی حاکم بر ایران ، هیچ مسئله ای را دربهانه قرار دادن برای نقض اصل برابری انسانها که در تمام طول تاریخ مبارزه ها و مقاومتهای خلقهای جهان به رسمیت شناخته شده است را مشروعیت نمیدهد .
در سلسله بحث هائی که از سال 2001 به بعد شروع نمودیم ودر قالب چند مقاله (شورای امنیت سازمان ملل متحد چرا؟ ) تنظیم و در سایتهای آزادیخواه سرنگونی طلب نیز درج گردید، از جمله سایت هنرمندان در تبعید در این لینک
مکررا بر صلاحیت ومشخص کردن مرجع رسیدگی کننده وسیرقانونی چگونگی عکس العمل در مقابل جرائم مرتبط با نظم و امنیت جهانی ، مانند :جنایات زمان جنگ ، جنایات علیه صلح ، جنایات علیه بشریت (از جمله این جرائم میتوان جنایات ناشی از آپارتاید جنسی را نام برد که طبق قرارداد مصوب سالهای 1973 و 1976 این قرارداد، آپارتاید را در هر شکل آن محکوم و ممنوع میداند ودراین مصوبه، مجازات پیش بینی شده در قرار داد رالازم الاجراء دانسته ، میتوان اشاره داشت ) تروریسم ، مسئله حقوق بشر در همه اشکال آن ومسئله منع گسترش فعالیتهای هسته ای از جمله مخفی کاری در فعالیتهای اتمی رژیم ملایان که توسط نیروی سازمان یافته و با نفوذ شورای ملی مقاومت ایران افشاء شده بود،بیش از هر زمان دیگر در طول سالها مبارزه ملت ایران، همواره با تاکید زیاد درخواست شده است .زیرا همانگونه که گفتیم ، بسیاری از معاهدات و کنوانسیونهاهمواره با یک اتفاق و موضوع مشخص در مقطع مشخصی مورد بحث وتفسیر واقع شده است ،و در نهایت و ادامه رسیدگی توانسته اند به یک راه حل منطقی و عملی با توجه به امکانات موجود با استراتژی معینی که همانا هدف نهائی یعنی، برقراری نظم و امنیت جهانی میباشد، مرجع رسیدگی کننده در روابط بین الملل رسیده و ارائه گردیده است .
در اینجا با هم به صورت مختصر و میزان نیاز در رفع ابهام موجود در مقابله با توطئه نظام نظامی حاکم بر ایران مبنی بر مشروعیت حق ادامه فعالیتهای هسته ای ،نکته جالب و قابل ذکر در ایجا به نظر من اینکه ، بهترین و شیواترین جواب را در روز اول ماه مه 2006 کارگران مبارز ایران با آگاهی قابل تحسین ،با شعارهای وجود فقر روز افزون و عدم پرداخت حقوق چندین ماهه ، که هیچ تناسبی با هزینه سرسام آور فعالیتهای هسته ای و اسرار بر ادامه این فعالیتها ندارد را به خوبی ابراز نمودند، ولی سیاست بازان متقلبی که عمر خود را به عمر ننگین این نظام نظامی حاکم بر ایران گره زده اند هنوز بر واقعیت بدنبال بمب هسته ای بودن این رژیم متقلبانه با وقاحت چشم پوشی میکنند و شعارهای این رژیم را تکرار میکنند ، حال باهم به سیر پیشرفت و تکامل منع گسترش سلاحهای هسته ای میپردازیم :
1ــ طبق قرارداد واشینگتن در اوائل سال 1922 که درآن به خاطر تهدید سلاحهای دریائی و کنترل کردن میزان ناوگانها و کشتیهای جنگی تا حد ممنوع گردیدن زیردریائیها است . یکسال بعد بنا به دعوت دولت ایران و تصویب مجمع عمومی سازمان ملل ، کنفرانسی از 22 آوریل تا 12 مه سال 1968 (سال بین المللی حقوق بشر) تشکیل و اعلامیه مشهور تهران بتصویب رسید و در این اعلامیه به میزان قابل ملاحظه ای بر تضمن تائید وپافشاری برمفاد ،میثاقهای بین المللی ،قراردادها ، اعلامیه ها و در نهایت تاکید براصول اعلامیه جهانی حقوق بشر(مصوب 1948 )شده است.
2ــ طبق قرارداد ماه ژوئن 1925 مسئله خطر ناک بودن و ممنوعیت بکارگیری و استفاده از گازهای میکربی وسمی در زمان وقوع هر گونه جنگ و اختلافات بین المللی میان کشورها است .
3ــ طبق قرارداد ماه فوریه 1967 که در آن ساخت ،استقرار ،گسترش و استفاده از سلاحهای هسته ای در کلیه آمریکای لاتین منع گردید .
4ــ طبق قرارداد سال 1968 کلیه فعالیتهای مختلف در راستای ساخت و گسترش سلاحهای هسته ای در سراسر دنیا منع گردید .
5ــ قرارداد سال 1970 منع ساخت و اسقرارسلاحهای کشتار جمعی و کلیه سلاحهای هسته ای، در کف و زیر دریاها و اقیانوسها میباشد
6ــ قرارداد منع تولید ، تکمیل ، انباشت و توسعه سلاحهای میکربی ، که در سال 1971 منعقد گردیده است .
7ـ قرارداد ایجاد محدودیت وسیع در سطح جهانی از گسترش سلاحهای استراتژیک اتمی(مشهور به سالیت 1) که در سال 1972 منعقد گردیده است
8ــ. قرارداد مشهور به ولادیم وستوک ، در خصوص کنترل وجلوگیری از گسترش سلاحهای هسته ای ،منعقد شده در سال 1974 میباشد .
9ــ قرارداد منع گسترش واستفاده از سلاحهای اقلیمی که در سال 1977 منعقد گردیده است.
10ــ قرارداد منع گسترش واستفاده از سلاحهای استراتژیک اتمی (مشهور به سالیت 2) که در سال 1979 منعقد گردیده است .(کشورهای عضو سازمان مل متحد ،تمایل و اراده خود را در راستای نظارت بر حسن اجراء و رعایت قراردادهای فوق الذکر ،مبادرت به انعقاد قرارداد تاسیس سازمان بین المللی انرژی اتمی را با خصوصیات ؛ داشتن شخصیت حقوقی بین المللی جدا از کشورهای عضو ؛ استمرار و دائمی بودن ؛ داشتن اراده مستقل در پیشبرد اهداف مورد نظر این سازمان و در نهایت رعایت اصل آزادی مشارکت و همکاری کشورها نمودند، که در حال حاضر دفتر اصلی این سازمان در وین پایتخت کشور اطریش میباشد)
منظور نگارنده از بکارگیری راه حل وبرخورد مشترک جامعه جهانی در چهارچوب اختیارات و وظایف سازمان ملل است ، این دیدگاه و نظر کاملا حقوقی و انسانی قطعا مشمول هیچ یک از برخوردهای دیکتاتور مآبانه و فاشیستی یک ویا حتی چند کشور خودمحور ، بدون توجه به اجماع جهانی نخواهد شد ، زیرا که برخورد و دخالت جامعه جهانی از کانال ومجرای سازمانهای بین المللی به دلیل داشتن ضمانت اجرائی و زمان بندی مشخص درچگونگی اعمال دخالت بر اساس مجوز رسمی سازمان ملل متحد، با توجه به رعایت افکار عمومی در سطح بین المللی است . اما دخالت یک ویا حتی چند کشور دارای هژمونی گسترده در دنیای کنونی ،دارای برنامه و استناد قانونی مشخص نبوده و نیست ،زیرا هر چند اعمال نفوذ و دخالت با شعارهای انسانی و آزادیخواهی باشد، ولی منافع، صلاح و مصلحت این بخش از دولتها است که نتیجه را در نهایت به هربهانه ای، مشخص خواهد کرد و جامعه جهانی مسئولانه و از روی وظیفه قانونی دخالتی مفید و ماثر نخواهد داشت . آئینه تمام قد وضعیت کشور عراق از سال 2003 تا کنون دلیل بارز این ادعا میباشد.
مماشاتهای آشکار و پنهان با این رژیم ضد بشری در طول سه دهه گذشته آنچنان نتایج زیانباری در ابتدای امر برای ملت تحت ستم ایران و سپس در دراز مدت برای جامعه جهانی بوجود آورده است، که هیچ انسان متفکرو عادلی در عرصه واقعی وضعیت موجود دنیای تهدید شده از تروریسم و بنیادگرائی در رابطه با ،ایجاد و گسترش بحرانهای روبه افزایش کنونی در منطقه خاورمیانه وجهان(اصلی ترین و مهمترین چالش) ، قادر به انکارگسترش افکار بنیادگرائی نظام کنونی حاکم بر ایرانیعنی نظام نظامی حاکم بر ایران با پشتوانه عظیم سرمایه ملت ایران یعنی چاه های نفت موجود در جنوب این کشور، غیر قابل انکار و بسیار جای تامل و نگرشی عمیقتر و توجه به حرف و رهنمود قربانیان مستقیم ای رژیم در سراسر دنیا است .حال که جامعه جهانی در وضعیت دنیای تهدید شده از تروریسم و بنیادگرائی ، و صدالبته قابل پیش بینی و مکررا افشاء شده توسط سازمانها و نیروهای پیشرو آزادیخواه ، گرفتار آمده است.مهمترین و اساسی ترین اهرم هائی که مکررا و در حد چشم گیری در مرحله حساس و سرنوشت ساز به اجراء گذاشتن حقوق بین الملل میتوان ذکر نمود ، اهرم های گوناگون سیاسی و عوامل گسترده و در دسترس حقوقی و معنوی هستند ، و تنها بکارگیری این اهرم ها در گرو کندن دندان طمع مماشاتگران در رابطه با مقابله عملی ومستقیم با رژیم بنیاد گرا و تروریست پرور ملاهای حاکم بر ایران است . با هم به تحلیل مختصر این عوامل و راهکارها (اهرم ها) میپردازیم ،که البته در منشور ملل متحد نیز این اهرم ها پیش بینی شده وموجود است و منظور نهائی اینکه ؛ این اهرم ها قطعا نظرات شخصی ، گروهی ، سازمانی و یا نظرات یک یا چند کشور خاص و مشخص در جهان نبوده ونیست .علت اهمیت و تاکید مبارزان وآزادیخواهان و همچنین سازمانهای پیشتاز در مبارزه با ارتجاع و تروریسم حاکم بر ایران یعنی نظام نظامی حاکم بر ایران این است که ؛ شروع و نقطعه عطف کلیه تنشها ی ژئوپولتیک و هرج و مرج ها ی روز افزون در تمام دنیا به شکل عام و در منطقه خاورمیانه به طور خاص ، از حاکمیت استبداد دینی حاکم بر ایران به رهبری علی خامنه ای و بازوی نظامی وضد بشریش بنام سپاه پاسداران و دستان مسلح این سپاه در لبنان و عراق سرچشمه میگیرد .

الف/ اهرمهای سیاسی ب/ اهرمهای حقوقی ج/ اهرمهای معنوی

اهرمهای سیاسی :
1ـ اهرم در نظر گرفتن منافع مشترک و متقابل کلیه کشورها ، زیرا این اهرم خودش به صورت خود به خودی زمینه ساز اجرا ء و موفقیت حقوق بین الملل در سطح جهانی میگردد، زیرا همه کشورها ی عضو سازمان ملل در تصمیم گیریها و ارائه راه حل ها در مقابله با تخلفات بین المللی ، می توانند منافع همدیگر و یا حتی کشور و ملتی که حاکمیت دیکتاتوری آنها مرتکب تخلف شده است را در نظر بگیرند .
2ــ اهرم مبادرت به منتشر ساختن و در دسترس افکار عمومی جهان قرار دادن اسناد و ادله محکمه پسند در خصوص نقض حقوق بین الملل کشور متخلف ، زیرا این عمل علاوه بر ایجاد مشروعیت برخورد و مقابله با متخلف ، سبب جلوگیری از اعمال سیاستهای مختلف و متضاد در مقابله با کشور متخلف و نقض کننده حقوق بین الملل میگردد.
3ــ اهرم اعلام و انتشار اعتراض رسمی کلیه اعضاء سازمان ملل ، برای آگاه نمودن جهانیان از نظر جنبه سیاسی مسئله در خصوص عدم رعایت و تخلف یک کشور از مقررات بین المللی ،قابل ذکر اینکه این اهرم در رابطه با سایر عوامل جنبه حقوقی و مالی ندارد ،زیرا وجه تمایز آشکاری همچنانکه در آینده خواهیم دید با اهرمهای حقوقی و معنوی دارد .

در واقع حقوق بین الملل بااین اهرمها که در آینده در خصوص آنان بیشتر توضیح خواهیم داد ، خواهد توانست تضمین کننده ، صلح و جلوگیری از کشمکشهای خطرناک که خطر جنگ و البته نه یک جنگ کلاسیک و عادی، بلکه یک جنگ اتمی و خانمان برانداز در مقیاسی بسیار گسترده و عظیم شود . نیاز و ضرورت همکاری و مساعدت متقابل کلیه کشورهای عضو سازمان ملل در مراحل مختلف پرونده هسته ای نظام نظامی حاکم بر ایران در مقطع کنونی که همانا حساسترین و پرمخاطره ترن پرونده سالهای اخیر بوده و هست ، زیرا که دنیا در رویاروی با بزرگترین خطر بنیادگرائی و تروریسم رو به گسترش است ، باتوجه به پشتیبانی عظیم رژیم حاکم بر ایران و چاههای نفت این کشور اسیرو در بند , با یک کوشش بی وقفه و مستمر بنابر اعترافات بی پرده سردمداران این نظام نظامی حاکم بر ایران, در راه مسلح شدن این دژخیمان به بمب اتمی است .
اهرمهای سیا سی و دیپلماتیک مشخصا شامل تمامی تلاشها و کوشش های بین المللی را شامل میشود که ؛ راه حل هائی جهت حل اختلافات فی مابین کشورها که یا از جانب همان اصحاب دعوی و همچنین در بعضی موارد ممکن است به پیشنهاد دیگر کشورها با بکارگیری امکانات موجود ، با استفاده از بحث ویا روشهای تحقیقی تکامل یافته موجود در سطح جهانی ، انجام میگیرد .در طول مدت بروز اختلاف میان ایران و جامعه جهانی تنها ساده ترین و در دسترس ترین روش که همانا مذاکره است ، مکررا بکار گرفته شده است، هر چند که آمیزه های گوناگونی که قابلیت بیشتری دربه عقب نشینی وادار کردن متخلف ( نظام نظامی حاکم بر ایران ) وجود داشته است ، اما متاسفانه شاهد تکرار مکررات ، و در بسیاری از موارد با توجه به افشاگری مبتنی بر شناخت ماهیت نظام تروریست پرور و ضد بشری ملاها در ایران و افشاگریهای نیروهای انقلابی و مبارز ،نتیجه این مذاکرات از قبل قابل پیش بینی بوده است ، دقیقا به منزله آزمودن آزموده نه یک بار بلکه صد بار وهزار بار . درنهایت پرداخت بهای مستقیم این فرصت سوزیها وافزودن هر چه بیشتر بر عمر سراسر جنایت هیولای مرگ ونیستی، فقر و فلاکت ،اعتیاد و فحشا ، ناامیدی وبیماریهای روحی روانی ،ازمال و جان ملت ایران و فرزندان در تبعید این ملت خواهد بود.
اگر چه با روش مذاکره ، به صورت بدیهی نمیتوان ذیمدخل بودن رضایت بخش موافقت طرفین را منکر شد، واگر چه با روش مذاکره همچنین با یک فرایند موافقت بین اصحاب دعوی ویا همه طرفهای ذینفع ، مورد پذیرش قرار گیرد و مسئله مورد اختلاف به یک حل و فصل منطقی و پایدار برسد ، اما؛ مذاکرات همانگونه که درچند سطر بالا آورده شد همواره ناموفق ویا نتیجه معکوس درادامه روند سابقه دار طرف متخلف یعنی نظام نظامی حاکم بر ایران روبرو بوده است.
اولین واساسی ترین شرط یک مذاکره سالم و موفق در سطح بین المللی به ، حساسیت ، توجه ، انعطاف پذیری ، حسن نیت و سرنجام به مقداری احساس مسئولیت به بازتاب زیانبار مسئله مورد اختلاف در ایجاد تنش و نابسامانی هر چه بیشتر در جامعه جهانی رابطه غیر قابل انکاری دارد .در طول سالهای قبل مکررا شاهد به بن بست کشیده شدن مذاکرات میان جامعه جهانی ونمایندگان رهبران نظام ولایت دیکتاتوری فقیهان بوده ایم ،همچنانکه مکررا شاهد نقض پیش شرط های این مذاکرات که اگر مثلا این مذاکره در یک تاریخ معین و اهداف مشخص ، به هدف حفظ نظم و امنیت بین المللی به نتیجه نرسد، موضوع مورد اختلاف و مذاکره جهت حل و فصل به نیروی ثالث دارای هژمونی گسترده جهانی مانند شورای امنیت واگذار شود . این شرط و آلترناتیو عینی و مشخص زائیده افکار و عقاید یک و یا چند کشور دارای منافع و یا بدون منافع در خصوص کشور فاعل جرم نیست که بتواند کماکان مثل کذشته زیر پا گذاشته شود.
در ماده 33 منشور ملل متحد صراحتا وبه این گونه آمده است ٌٌ ٌ<< طرفهای اختلاف در مرحله اول در صدد حل وفصل {اختلاف} از طریق مذاکره ، تحقیق یا میانجیگری باشند ، و آنگاه که این کوششهای ملایم ،بدون نتیجه و ثمر بودند ، طرف مقابل دعوی به کمک جامعه جهانی وسازمانهای بین المللی ،به اشکال سختر و پیچیده تر( راه حل های قانونی تصریح شده در منشور سازمان سازمان ملل متحد ) برای حل و فصل اختلاف مورد نظر متوسل شوند >>ٌ ٌ مثال تاریخی در بکارگیری راه حل سیاسی از طریق مذاکره یا میانجیگری میتوان به نقش دولت وقت فرانسه در تشویق به شروع مذاکرات فیمابین میان دولت وقت ایالات متحده آمریکا از یک طرف ونیروی شناخته شده حاکم بر ویتنام شمالی از طرف دیگر در پاریس ، که در اوائل دهه 1970صورت پذیرفت اشاره کرد . در کنوانسیونهای مصوبه لاهه طرفهای اختلافات ومناقشات مهم و اساسی را ملزم وموظف میکند به مساعی جمیله و میانجیگری متشبث شوند ،زیرا درصورت عدم موفقیت در رسیدن به توافقی پایدار در رفع مناقشه ، مقررات زیربط درمنشور ملل متحد در راستای بکارگیری راه حل هائی مانند استفاده از زور و اجبار در به اطاعت کشاندن متخلفین نظم و امنیت جهانی از خواست مشروع جامعه جهانی پیش بینی گردیده است .
متاسفانه تا مقطع کنونی به جهت غالب بودن جو مماشات وارجعیت داده شدن به منافع کوتاه وبلند مدت بر مذاکرات میان غرب و نظام ملاها یعنی نظام نظامی حاکم بر ایران ، هیچگاه به سایرنگرشهای قانونی به صورت و امکان یک ضرورت توجهی اساسی نگردیده است .
از آنجا که وظیفه سازمان ملل متحد بر اساس میثاقهای مختلف شخص گردیده است و میزان گستردگی وحدود این وظایف را شورای امنیت ملل متحد مشخص نموده و در نهایت پایه واساس اختیارات شورای امنیت سازمان ملل متحد را منشور سازمان ملل متحد مشخص کرده است ، لذا راه حل مشخص شده در منشور در راستای حل اختلافات جامعه جهانی ، همه دولتها را مکلف نموده است نظر و رای شورای امنیت را برای جلوگیری از رسیدن به راه حل هائی مانند :استفاده از اهرمهای حقوقی که در نهایت مجبور به استفاده از قوه قهریه که همانا بکر گیری زور در مقابله باکشور متخلف است ، آگاهانه ودر نهایت احترام به حقوق سایرکشورها ی جهان بپذیرند و در اجرای راهکارهای ارائه شده توسط جامعه جهانی بکوشند .
.در اینجاست که چون روشهای سیاسی قاعده مند نیستند و مانند روشهای حقوقی نمی توان تعریف معین، اساسی و مهمی از آنان ارائه داد، نظام تروریست پرور و ضد بشری ملاها یعنی نظام نظامی حاکم بر ایران نیز از روشهای فریبنده سیاسی در جلوگیری از رسیدن مسئله غنی سازی اورانیوم به مرحله استفاده جامعه جهانی از روشهای حقوقی نهایت سوءاستفاده را نموده است .
ب/ اهرمهای حقوقی ضوابطی هستند که جامعه جهانی میتواند طبق حقوق بین الملل در مقابل نظام نظامی حاکم بر ایران بکار بگیرد، عمده ترین دلیل این مسئله ارتکاب یک جرم بین المللی مانند نقض قانون منع گسترش سلاح های هسته ای و حمایت آشکار از تروریسم در راستای گسترش بنیادگرائی دینی است .بررسی این اهرم و موقعیت کنونی جامعه جهانی در بکارگیری آلترناتیو زور( باتوجه به وظیفه جامعه متمدن امروزی در کاستن و کنترل در راه به حداقل رساندن استفاده ازاهرم زور ، حتی با اینکه در منشور سازمان ملل مشخصا استفاده ازاهرم زور تصریح شده است )در صورت عدم موفقیت دربکارگیری سایر راه حل های حقوقی را،در بخش دیگر این بحث به آینده نزدیک واگذار میکنیم .


یــدی لــرسـتانـی
Yadi Lorestani
آبان 1385 / / 2006-11-10
yadif2000@yahoo.se

Sunday, October 29, 2006

بیانیه کانون نویسندگان ایران سانسور به اوج تازه ای رسیده است


بیانیه کانون نویسندگان ایران سانسور به اوج تازه ای رسیده است
• همراه با توقُیف روزنامه ها دفتر آن ها پلمب و اموالشان توقیف و اعضای هیات تحریریه دسته جمعی دستگیر می شوند. این شیوه ی جدید در تئاتر، سینما و موسیقی نیز به اجرا در آمده است. در بخشی از این روش ها عناصر سرکوب و فاقد صلاحیت به مسئولیت گمارده می شوند. در روزهای اخیر نشریات زیادی در شهرهای تهران، سنندج، مشهد، اهواز و دیگر شهرها توقیف شده اند. کانون نویسندگان ایران به دنبال هشداری قبلی اعلام می دارد که جامعه فرهنگی و هنری ایران در این باره سکوت نخواهد کرد. ...
اخبار روز:
www.akhbar-rooz.com يکشنبه ۷ آبان ۱٣٨۵ - ۲۹ اکتبر ۲۰۰۶
کانون نویسندگان ایران روز دوم خرداد، با انتشار بیانیه ای نسبت به اوج تازه ی سانسور در ایران اعتراض کرد و خاطر نشان نمود که جامعه ی فرهنگی و هنری ایران در برابر این سرکوب ها سکوت نخواهد کرد. در بیانیه کانون نویسندگان ایران چنین آمده است: مردم آگاه و آزاده ی ایران و جهان دستگیری پیاپی نویسندگان، روزنامه نگاران، دانشگاهیان و فعالان اجتماعی، فرهنگی و کارگری هم چنان ادامه دارد. روزنامه ها یکی پس از دیگری تعطیل می شوند و مجازات شلاق برای فعالان دانشجویی در نظر گرفته می شود. اخیرا روش جدیدی برای توقیف مطبوعات و توقف نشر کتاب در پیش گرفته شده است. از جمله این که همراه با توقُیف روزنامه ها دفتر آن ها پلمب و اموالشان توقیف و اعضای هیات تحریریه دسته جمعی دستگیر می شوند. این شیوه ی جدید در تئاتر، سینما و موسیقی نیز به اجرا در آمده است. در بخشی از این روش ها عناصر سرکوب و فاقد صلاحیت به مسئولیت گمارده می شوند. در روزهای اخیر نشریات زیادی در شهرهای تهران، سنندج، مشهد، اهواز و دیگر شهرها توقیف شده اند. کانون نویسندگان ایران به دنبال هشداری قبلی اعلام می دارد که جامعه فرهنگی و هنری ایران در این باره سکوت نخواهد کرد. کانون نویسندگان ایران ۲/٨/۱٣٨۵

حمایت زنان اصولگرا از اظهارات احمدی نژاد روزی را خدا می‌دهد، بچه‌دار شوید!


حمایت زنان اصولگرا از اظهارات احمدی نژاد روزی را خدا می‌دهد، بچه‌دار شوید!
• زنان عضو گروه‌های اصولگرا از سخنان احمدی نژاد مبنی بر فرزندان بیشتر، استقبال کرده‌اند. از نگاه نمایندگان زن اصولگرا اظهارات احمدی نژاد استراتژی نوینی است که می‌تواند به تقویت جایگاه کشور و تحکیم خانواده‌ها منجر شود. یکی از آن ها می گوید:بحث اصلی رئیس جمهوری این است که هر چه تعداد جمعیت مسلمانان و شیعیان بیشتر باشد نظام اسلامی در جهان تحکیم می‌شود ...
اخبار روز:
www.akhbar-rooz.com يکشنبه ۷ آبان ۱٣٨۵ - ۲۹ اکتبر ۲۰۰۶
آفتاب: اظهارات محمود احمدی نژاد، رییس جمهوری اسلامی ایران در مورد لزوم افزایش تعداد فرزندان خانواده‌های ایرانی هرچند با موجی از انتقادات شدید از سوی اقتصاددانان و کارشناسان حوزه‌های مختلف روبرو شده است اما در نقطه مقابل زنان عضو گروه‌های اصولگرا از سخنان وی استقبال کرده‌اند. از نگاه نمایندگان زن اصولگرا اظهارات احمدی نژاد استراتژی نوینی است که می‌تواند به تقویت جایگاه کشور و تحکیم خانواده‌ها منجر شود . « مریم بهروزی» دبیرکل جامعه زینب از تشکل‌های جریان راست سنتی با دفاع از اظهارات «محمود احمدی‌نژاد» مبنی بر «لزوم کنار گذاشتن سیاست‌های تنظیم خانواده و کم بودن دو فرزند برای هر خانواده» این سیاست ها را یک «استراتژی» عنوان کرد . وی در گفت‌و گو با خبرنگار سیاسی آفتاب، اظهار داشت: نظام جمهوری اسلامی از سال‌ها پیش سیاستی را برای پایین نگاه داشتن جمعیت کشور اتخاذ کرد که حتی مورد تقدیر یونسکو هم واقع شد اما در شرایط کنونی به نظر می‌رسد که باید در این سیاست ها تجدید نظر شود . عضو جبهه پیروان خط امام و رهبری با ذکر حدیثی از پیامبر اسلام در رابطه با «ثواب ازدیاد فرزندان»، گفت: پیغمبر اسلام می‌گویند به هر میزان که تعداد فرزندان شما بیشتر باشد از ثواب بیشتری در روز قیامت برخودار خواهید بود. بنابراین وقتی روزی را خدا می‌دهد، چه ایرادی دارد که فرزندان بیشتری به دنیا بیایند؟ بهروزی تصریح کرد: این استراتژی نباید در تهران اجرا شود زیرا این شهر با اضافه جمعیت روبرو است اما در باقی شهرهای کشور امکان پیاده کردن آن وجود دارد. من هم با افزایش چمعیت موافق هستم البته با ذکر این نکته که باید به موازات رشد جمعیت توان علمی و تکنولوژی خود را نیز افزایش دهیم . در حالی‌که سیاست‌های کنترل جمعیت و پایین آوردن شاخص زاد و ولد در تمام کشورهای جهان یک امر بدیهی و کاملا عرفی است و سازمان ملل متحد هم برآنها تاکید دارد، احتمالا این موضوع با اظهارات اخیر محمود احمدی‌نژاد به یک چالش جدی دیگر بین صاحبنظران و دولت تبدیل خواهد شد . خانواده های ایرانی فرزند بیشتر می‌خواهند ! صحبت‌های بهروزی اما تمام ماجرا نیست. یک عضو شورایعالی انقلاب فرهنگی هم تصریح می‌کند که «خانواده‌ها در زمینه سیاست‌های تنظیم خانواده تابع تصمیمات دولت هستند و تمام خانواده‌های ایرانی هم دوست دارند تا با برخورداری از تعداد بیشتری فرزند، خانواده‌‌ای گرم‌تر و صمیمی‌تر داشته باشند ». « منیره نوبخت» در گفت‌وگو با خبرنگار سیاسی آفتاب، اظهار داشت: به هرحال دولت‌های قبلی برای اتخاذ سیاست‌های کاهش جمعیت و تنظیم خانواده برنامه‌های خود را داشتند اما دولت آقای احمدی‌نژاد هم حتما سیاست‌هایی دارد که طی آن نه تنها برنامه های گذشتگان منتفی می‌شود بلکه نیاز به توسعه جمعیت هم احساس می‌شود . وی در عین حال با یادآوری مشکلات اقتصادی خانواده‌های ایرانی، گفت: امروزه بسیاری از خانواده‌ها حتی توان مالی یکبار بچه‌دار شدن را هم ندارند و حق عائله‌مندی که دولت به کارمندان خود می‌دهد هم رقمی است که بیشتر به شوخی شبیه است . منیره نوبخت خاطرنشان کرد: قطعا کشور ثروتمند ایران و خانواده‌های ایرانی، استحقاق زندگی در رفاه و آرامش را دارند. آنها باید به این احساس برسند که می‌توانند با افزایش فرزندان، خانواده‌ خود توسعه دهند . عضو شورایعالی انقلاب فرهنگی و رئیس مرکز فرهنگی زنان همچنین با تقدیر از جدیت و اراده دولت احمدی‌نژاد برای حل مشکلات اقتصادی خانواده‌ها و به خصوص زنان خانواده گفت: کشور ایران نه از نظر وسعت خاک و نه از لحاظ ثروت ملی مشکلی برای افزایش جمعیت ندارد . صحبت های احمدی نژاد شوخی بود « فاطمه رهبر» عضو شورای مرکزی حزب موتلفه و عضو فراکسیون زنان در مجلس نیز در این باره گفت: اظهارات رئیس جمهور در خصوص ساعت کار خانم‌ها پاسخ به سوالات فراکسیون زنان در این رابطه بود . به گزارش خبرنگار پارلمانی آفتاب، این نماینده تهران افزود: در فراکسیون زنان به جمع‌بندی‌هایی رسیده بودیم و خانم آلیا، رئیس فراکسیون بخشی از آن را به اطلاع رئیس جمهوری رساند و بخشی از اظهارات رئیس جمهوری در پاسخ به سوالات ارائه شده از سوی فراکسیون زنان بود . وی اظهار داشت: یکی از موضوعاتی که ما خواستیم به آن رسیدگی شود بحث حمایت از زنان شاغل بود تا با توجه به مسئولیت‌هایی که در خانه و خانواده برعهده این زنان است بحث پاره‌وقت شدن آنها دائمی شود . رهبر با بیان اینکه نمایندگان مجلس پنجم قانونی تصویب کرده‌اند که براساس آن با موافقت رئیس مافوق هر بخش اداره خانم‌ها می‌توانند از امتیاز نیمه وقت بودن شرایط خاص قید شده در قانون استفاده کنند، گفت: چون بعضی از موارد و شرایط این قانون مثل بحث بازنشستگی و بیمه است خیلی تمایل برای استفاده از آن نبوده و خیلی از کارفرمایان هم در صدد انجام این نبوده‌اند. ما این موضوع را از رئیس جمهوری خواستیم و ایشان براین موضوع تاکید داشتند که چون خانم‌ها مشغول فعالیت‌ اجتماعی می‌شوند بیم آن می‌رود که از تعلیم و تربیت فرزندان و از رسیدگی به کانون خانواده معاف شوند . عضو شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی اظهار داشت: رئیس جمهوری معقتد بود که الان با شرایطی روبرو هستیم که جامعه با حضور چشمگیر خانم‌ها در عرصه‌های مختلف مواجه است بنابراین نیاز به برنامه‌ریزی وجود دارد تا این وضعیت که بیم آن می‌رود را جبران کنیم و با پاره وقت کردن کار خانم‌ها بتوانیم این مشکل را برطرف نمائیم . نماینده تهران درخصوص افزایش جمعیت که از سوی رئیس‌جمهوری عنوان شده خاطر نشان کرد: ایشان در حد شوخی بحث افزایش جمعیت را مطرح کردند. در حال حاضر شرایط کار خانم‌ها در بیرون باعث شده که خانواده‌ها با فرزند کمتر موافق باشند. ایشان نظر شخصی خودشان مبنی بر اینکه با بچه‌های زیاد موافقم را اعلام کردند . عضو فراکسیون اصولگرایان گفت: بحث اصلی رئیس جمهوری این است که با دقت ریشه‌یابی کنیم هر چه تعداد جمعیت مسلمانان و شیعیان بیشتر باشد طبیعتا این تحکیم نظام اسلامی در جهان را ایجاد می‌کند که البته این مباحث در این جلسه مطرح نشد . رهبر افزود: ما در شرایطی قرار داریم که باید امکانات رفاهی را برای خانواده‌ها و برای تعلیم و تربیت ، مسکن، امور خاص و غیره فرزندان تهیه کنیم. اگر بتوانیم این موارد را تامین کنیم با افزایش جمعیت هیچ مشکلی نداریم . وی اظهار داشت: فکر نمی‌کنم افزایش جمعیت خانواده‌ها با شرط فراهم بودن امکانات مغایر دستورات دینی باشد که بخواهیم روی آن بحث داشته باشیم .

حکومت بی نظیر و دوگانه جمهوری اسلامی

حکومت بی نظیر و دوگانه جمهوری اسلامی: تحلیل کتاب «گفتگوها در تهران» نوشته فرماندار کل کانادا [ ۱۳۸۵ شنبه ۶ آبان ] کتاب «گفتگوها در تهران» نوشته ژان پیر لافن یکی از سرشناس ترین چهره های سیاسی و اجتماعی کانادا، در مصاحبه های طولانی با چهره های سرشناس جنبش اصلاحات و روشنفکران معاصر جامعه به شکست روند اصلاحات در ایران می پردازد. این کتاب که از سوی منتقدان کتاب های غیرداستانی کانادا مورد تحسین قرار گرفته، حکومت مذهبی حاکم بر ایران را در نوع خود بی نظیر، منحصر به فرد و دوگانه خوانده است. بخشی از کتاب به مکالمه طولانی با حسن عبدالرحمان مرد آمریکایی پرداخته که پس از گرویدن به اسلام از سوی مقامات جمهوری اسلامی ماموریت ترور علی اکبر طباطبایی دیپلمات پیشین حکومت پهلوی را به عهده می گیرد. او در حال حاضر در ایران پناهنده است و در مصاحبه های طولانی خود با همسر فرماندار کل کانادا به نقش حزب جمهوری خواه آمریکا و آنچه که وی توطئه پنهان نامیده اشاره کرده است که در مذاکرات و قراردادهای پنهانی با مقامات جمهوری اسلامی، آزادی گروگان های آمریکایی در ایران را به تعویق انداختند. نشریه کانادایی مک لین تصویر ژان پیر لافن و فرد رید نویسندگان کتاب از جذر و مدهای سیاسی و اجتماعی ایران را ارزشمند و قابل تامل نامید

Monday, October 16, 2006

جواد شفایی


دوزوکلکهای استعماری درایتالیا

رژیم جنایتکارآخوندی که ازخاصه خرحیهای میلیاردی وزدوبندهایش برای خرید برچسب علیه مجاهدین طرفی نبسته وباحمایت گسترده ایرانیان داخل و
خارج ازکشور ازمجاهدین توطئه هایش یکی پس ازدیگری درهم شکسته ودرصحنه های سیاسی ازضرباتی که از مجاهدین خورده مات ودرمانده شده
دوباره تمام قوایش رابرای لجن پراکنی ودروغ پردازی علیه مجاهدین درایتا لیا بکار گرفته است.گذشته ازاینکه کارتهای سوخته وماموران اعزامی را
رابه خدمت می گیرد.ازطرف دیگرهمان طورکه دربالا گفته شد باخاصه خرجیهای میلیاردی بعضی ازنشریات هم به خدمت گرفته وباجعلیات هزاربار
مصرف شده سعی می کند گردوخاک راه انداخته وجوی راکه درایتالیا نسبت به اعدامها ونقض فاحش حقوق بشرگریبان گیرش شده را یک طوری
تحت شعاع قراردهد.درراستای همین خط وخطوط وپیرورهنمود های وزارت اطلاعات بعضی ازنشریات راخریداری کرده تامطالب دیکته شده
آنهاراهم توسط پادوهای خود درایتالیا (احمد رفت) دربنگاهای سخن پراکنی استعماری (رادیوفردا) نشخوارکنند.ولی این امداد رسانی های شتابزده
هیچ دردی راازآخوندهای پا به گور دوا نخواهد کرد.چون درپس این توطئه ها ترس مشترک ارتجاعی واستعماری ازسرنگونی حکومت آخوندی
وروی کار آمدن جایگزین دمکراتیک کاملا آشکاراست.اماترفندهای
ارتجاعی وزارت اطلاعات وبه کارگیری مزدوران محلی آنها ونه دوزوکلکهای استعماری آخوند پروردیگر هیچ کسی رانمی فریبد.
دردوهفته گذشته ایتالیا (رم) شاهد دوتظاهرات بزرگ جلوی سفارت رژیم
جنایتکار آخوندی علیه اعدام کبرای رحمانپوربود.که این تظاهرات
بدنبال فراخوان رادیو(زاپینگ) صورت گرفت که گزارش مشروح آن
همراه با عکس دروبلاگ بادبان (
www.yadname.blogspot.com
موجود است.ایرانیان هوادارمقاومت وبسیاری ازایتالیایی های شریف
که ازراهای دورونزدیک آمده بودند یک صدا علیه رژیم جنایتکار
آخوندی شعارمی دادند.واز یک سودهاهزارایمل ازطرف شهروندان
ایتالیایی علیه حکم اعدام کبری رحمانپورارسال شده بود که بازهم ادامه دارد.
اما سخن آخررامی گویم ومی گذرم.
ماموران سیاسی واطلاعاتی رژیم جنایتکارآحوندی بسیارکوشیدند
تا با انواع حیله ها ودروغ هابه طرف معامله ولی نعمتان خود بفهمانند که این سازمان تروریستی ضدغربی باید درلیست سیاه دولتی
قرارگیردوازکمترین حقوق وفعالیتهای سیاسی محروم بمانند.اما
حمایت های مختلف شهروندان کشورهای خارجی ازجمله مردم شریف ایتالیا همواره توطئه های رژیم وپادوهای مزدورآنها رانقش
برآب کرده اند.

جواد شفایی ایتالیا

جواد شفایی


دوزوکلکهای استعماری درایتالیا

رژیم جنایتکارآخوندی که ازخاصه خرحیهای میلیاردی وزدوبندهایش برای خرید برچسب علیه مجاهدین طرفی نبسته وباحمایت گسترده ایرانیان داخل و
خارج ازکشور ازمجاهدین توطئه هایش یکی پس ازدیگری درهم شکسته ودرصحنه های سیاسی ازضرباتی که از مجاهدین خورده مات ودرمانده شده
دوباره تمام قوایش رابرای لجن پراکنی ودروغ پردازی علیه مجاهدین درایتا لیا بکار گرفته است.گذشته ازاینکه کارتهای سوخته وماموران اعزامی را
رابه خدمت می گیرد.ازطرف دیگرهمان طورکه دربالا گفته شد باخاصه خرجیهای میلیاردی بعضی ازنشریات هم به خدمت گرفته وباجعلیات هزاربار
مصرف شده سعی می کند گردوخاک راه انداخته وجوی راکه درایتالیا نسبت به اعدامها ونقض فاحش حقوق بشرگریبان گیرش شده را یک طوری
تحت شعاع قراردهد.درراستای همین خط وخطوط وپیرورهنمود های وزارت اطلاعات بعضی ازنشریات راخریداری کرده تامطالب دیکته شده
آنهاراهم توسط پادوهای خود درایتالیا (احمد رفت) دربنگاهای سخن پراکنی استعماری (رادیوفردا) نشخوارکنند.ولی این امداد رسانی های شتابزده
هیچ دردی راازآخوندهای پا به گور دوا نخواهد کرد.چون درپس این توطئه ها ترس مشترک ارتجاعی واستعماری ازسرنگونی حکومت آخوندی
وروی کار آمدن جایگزین دمکراتیک کاملا آشکاراست.اماترفندهای
ارتجاعی وزارت اطلاعات وبه کارگیری مزدوران محلی آنها ونه دوزوکلکهای استعماری آخوند پروردیگر هیچ کسی رانمی فریبد.
دردوهفته گذشته ایتالیا (رم) شاهد دوتظاهرات بزرگ جلوی سفارت رژیم
جنایتکار آخوندی علیه اعدام کبرای رحمانپوربود.که این تظاهرات
بدنبال فراخوان رادیو(زاپینگ) صورت گرفت که گزارش مشروح آن
همراه با عکس دروبلاگ بادبان (
www.yadname.blogspot.com
موجود است.ایرانیان هوادارمقاومت وبسیاری ازایتالیایی های شریف
که ازراهای دورونزدیک آمده بودند یک صدا علیه رژیم جنایتکار
آخوندی شعارمی دادند.واز یک سودهاهزارایمل ازطرف شهروندان
ایتالیایی علیه حکم اعدام کبری رحمانپورارسال شده بود که بازهم ادامه دارد.
اما سخن آخررامی گویم ومی گذرم.
ماموران سیاسی واطلاعاتی رژیم جنایتکارآحوندی بسیارکوشیدند
تا با انواع حیله ها ودروغ هابه طرف معامله ولی نعمتان خود بفهمانند که این سازمان تروریستی ضدغربی باید درلیست سیاه دولتی
قرارگیردوازکمترین حقوق وفعالیتهای سیاسی محروم بمانند.اما
حمایت های مختلف شهروندان کشورهای خارجی ازجمله مردم شریف ایتالیا همواره توطئه های رژیم وپادوهای مزدورآنها رانقش
برآب کرده اند.

جواد شفایی ایتالیا

اُرکستر"سمفونیِ حفظ رژیم و نوازندگان پشت پرده و پخشُ و پَلای آن!"

اُرکستر"سمفونیِ حفظ رژیم"
و نوازندگان پشت پرده و پخشُ و پَلای آن!
*********************************
اینکه رژیم آخوندها، با وجودِ هزاران درد بیدرمان و بعد از 27 سالِ طوفانی، هنوز سرپا ایستاده و سرنگون نشده است امری بی دلیل نیست و عواملِ بسیار بزرگ و بسیار کوچک هر کدام بسهم خود در نفس کشیدن آخوندها سهیم میباشند!
در تلاش برای شناخت رازِ بقای رژیم- جدا از حمایت های خارجی و سرکوبِ داخلی- این نوشته بر آن است تا در کنار عوامل بزرگ در حفظ رژیم، به بررسی دیگر عوامل کوچک و نه چندان نامحسوس-که بصورت تکمیلی و کناری عمل میکنند- بپردازد و طی آن نتیجه گیری کند که سمفونیِ حفظِ رژیم بدون وجود و بکارگیری عوامل و تک مضرابهای کناری، هیچگاه تکمیل و نتیجه نهایی تولید نمیشد! سمفونیِ حفظ رژیم، هدف و نت اصلی ارکستریِ سراسری و بزرگ است که نوازندگان آن-هر کدام در نقاط مختلف- در پشت صحنه به آرامی و صبوری هر کدام سازِ تعیین شدۀ خود را میزنند! و ماه و خورشید و فلکِ بسیاری در کارند تا کار رژیم بچرخد و این ماندگاریِ آخوندها-برخلاف تصور و تبلیغ بعضی از اپوزیسیون ستیزهای حرفه ای- نتیجۀ کم کاری و اشتباهاتِ نیروهای مقاومت نیست و صد البته رفع تقصیر از اپوزیسیون هرگز بمعنی معصومیت مقاومت نیست! و اگر در این میان کسی دنبال نیرویی طیّب و طاهری میگردد بهتر است به خیلِ مومنانِ منتظرِ امام زمان بپیوندد و دست و قلم از سرِ پُر درد و مشغله مقاومت بردارد!
قبل از هر چیز بایستی توجه داشت که معمولاً افکار عمومی-و در اینجا منظور افکار عمومی ایرانیان خارج از کشور-هیچگاه بخودی خود و از طریق تغییرات آب و هوا شکل نمیگیرد و بیشتر ساخته و پرداخته میشود! بنابراین اتفاقی نیست اگر می بینیم که مثلاً در آمریکا، ایرانیان گریخته از جهنم آخوندها، نسبت به مسببّین اصلیِ گریز آنها از وطن و نابودیِ میهن، حساسیّت چندانی نشان نمیدهند! این بی حسی سیاسی-اجتماعی قبل و بیشتر از هر چیز، نتیجۀ توطئه و تلاشهای شبانه روزی رژیم و عواملِ پیدا و پنهان آن میباشد!
آخوندها در میان حدود 4 میلیون ایرانی خارج از کشور بصورت ارکستری نامرعی و بزرگ و بصورت بسیار پیچیده، سازی را سالها بصورت آهسته-ولی مداوم- نواخت و در ذهن و ضمیر ایرانیان نشاند! که از جمله آثار و عوارض آن، همانا کمک و یاری رسانیِ های غیرمستقیم به پروژۀ حفظ رژیم بود!
در رابطه با نحوۀ کار ارکسترهای بزرگ، معمولاً و از دید یک شنونده و بینندۀ عادی-که فقط مثلاً نوای سمفونی و نتیجۀ کار دسته جمعی نوازندگان را می شنود-نقش و اهمیت تک تک نوازندگان زیاد بچشم نخورد و شاید حتّی خیال کند که بسیاری از نوازندگانِ گوشه و کنار و صفوف آخر ارکستر، ای بسا بیخودی و اضافی و فقط صندلی پرکن هستند و یا اگر بطور جداگانه و تک تک به ساز نوازندگان گوش دهد شاید تصور کند که ای بابا! اینها که جزء یک آرشه مالی روی ویلون های بزرگ کاری نمیکنند و . . . ! نهایتاً این شنونده و تماشاگرِ غیرحرفه ای و بیخبر، از ارتباط دادن تمامی نوازندگان کوچک و بزرگ با نت اصلی و اهداف رهبری ارکستر عاجز و هاج و واج خواهد بود! تقریباً یک چنین حالت و وضعیتی در طرح و ساخت سمفونی حفظ رژیم-در کنار سایر عوامل-برقرار است!
بعنوان مثال میتوان از تهرانجلس نمونه برداری نمود و آنرا مورد بررسی قرار داد! که چگونه این شهر بزرگ-که روز و روزگاری پایتخت مخالفان رژیم بود-امروزه به لحاظ سیاسی و ابراز مخالفت با رژیم، چنین بی بو و بی خاصیت شده است!
رژیمِ آخوندها بر خلاف حماقت ظاهری و بیرونی و خصائل ناپیگیری و عجول بودنِ و . . . (صفاتِ منتسب به اقشار خرده بورژوا) تا آنجا که به حفظ رژیم مربوط است اتفاقاً بسیار هوشیار، پیگیر و صبور و پیچیده عمل میکند و محصولاتی که امروز برداشت نتیجۀ کاشته ها و دلار پراکنی هایی است که طی سالیان گذشته انجام داده است!
اگر بطور مجزا و جدا جدا نوازندگان سمفونی حفظ رژیم مورد بررسی قرار بگیرند مشکل میتوان به نقشِ آنها در تکمیل و تولید نهایی سمفونی پی برد! از آنجا که بسیاری از این نوازندگان با انگیزه، دستمزد و در مکان های مختلف مشغول نواختن هستند، پراکنده بودن آنها شاید در اخذ نتیجۀ نهایی و تولید سمفونی حفظ رژیم، گمراه کننده بنظر برسد امّا این تنها تفاوت کمّی و مکانی است که ارکستر سمفونی حفظ رژیم را از دیگر ارکستر سمفونی ها جدا میکند!
در واقعیت موضوع و هدف حفظ رژیم پروژۀ بسیار سنگینی است که از توان و ظرفیت تک تک نفرات و نوازندگان، خارج می باشد امّا همین عوامل و افراد پراکنده میتوانند در هماهنگی با دیگر نوازندگان، به اندازۀ وزن و قد خود سهمی در بقای نظام داشته باشند! در حالیکه تک تک این نوازندگان به تنهایی بقول معروف عددی نیستند و اگر کسی بخواهد همکاری و همگامی آنان با آخوندها را بر حسب عمل و فعالیت مشخص و جداگانۀ آنان بررسی کند بیشک دچار اشتباه خواهد شد که مثلاً: اِی بابا! مگر مقالۀ فلان مفسر و یا روزنامه نگار معلوم الحال و یا مصاحبۀ فلان جدا شده و یا بیرون انداخته شده از مجاهدین و یا . . .! چقدر برد و تاثیر دارد؟ و یا چرا باید اینقدر به این خرده کاری ها اهمیت داد؟ و . . .! در حالیکه مسئله اصلی سرجمع و یک کاسه شدن اینگونه تلاشهای کوچک و پراکنده هستند که در آخر و به سهم خود منجر به کامل شدن سمفونی حفظ رژیم میگردند! و حداقل رژیم تاکنون در تجمع و هماهنگی کمکهای قطره ای در حفظ خود موفق بوده است و این شاید تنها موردی است که میتوان به آخوندها امتیاز داد که با بهره برداری از کیسۀ خلیفه و هوشیاری شیطانی خود و با عادی و مستعد بودن خیانت و خودفروشی در مرزهای پر از گوهرِ ایران توانستند یک بازی تاریخاً باخته را خوب اداره کرده و تا امروز سرنگونی محتوم خود را بتعویق بیاندازند! و اینجاست که برخی از مفسرانِ اپوزیسیون ستیز، عدم سرنگونیِ رژیم را چماق کرده و یک خط در میان بر سر نیروهای اپوزیسیون میکوبند و بدتر اینکه نابخردانه دست بمقایسه و نمره دهی بین رژیم و مقاومت میزنند و ناآگاهانه نابرابری نجومیِ امکانات و موقعیت های طرفین مبارزه را به روی مبارک نمی آورند! و از یاد میبرند که در برابر رژیم تروریست و در قدرتِ آخوندها، بزرگترین و جدّی ترین نیروی مخالفِ آن ناجوانمردانه در لیست نیروهای تروریست قرار دارد! و در دنیای نه چندان اخلاقی امروز آخوندها-برغم ضدبشر بودن-امکانی دست به نقد و حاضر و آماده هستند در حالیکه مقاومت هنوز امید و امکانی نسیه و نیامده میباشد! سیلی نقد بهتر از حلوای نسیه! و اینچنین است که رژیم میتواند در برابر دست بستگی مقاومت در جنگ تبلیغاتی و تماماً نابرابر دست بالا را داشته باشد! و در این میان الحق نمیتوان و نباید از عادی شدن و غیبت قباحت و زشتی در همکاری با آخوندها آسان گذشت! خودفروشی و خیانتی که بعضاً به زرنگی و اینکه فلانی خوب می داند چگونه گلیم خود را از دریای طوفانی و بیرحم زندگی بیرون بکشد، تعبیر و تحسین میشود!
رژیم اغلب برای استخدام و سرکار گذاشتن متقاضیان خیانت، در یلوپیج های ایرانی و روزنامه ها آگهی استخدام چاپ نمیکند و خوب میداند که همه به محرک و قلقلک های بیرونی یکسان واکنش و پاسخ نشان نمیدهند ضمن آنکه اکثراً در مقابل کشش سبز رنگِ دلار سُست میشوند، در عین حال هستند کسانی که در کنار دلار، با باد زدن جاه طلبی و نوازش عقده و غرورهای خفته، راحتر براه می آیند!
در آشفته بازار خرید و فروش شرافت، آخوندها هیچگاه مستقیماً وارد معامله و چانه زدن نمیشود و بیشتر از طریق واسطه ها سعی میکنند که برای هر سوژه از راه خودش وارد شوند! مثلاً برای جلب فردی سیاسی و زندانی و شکنجه شده، تنها از کانال دلار وارد نشده و بیشتر از موضع تحریک غرور و انداختن پوست هندوانه زیر پای طرف حرکت کند و بطور شیطانی در گوش زندانی قهرمان زمزمه کند که: مسعود رجوی کیه؟ تو! خودت یک پا مسعودِ رجوی هستی! و بزرگتر از آن هستی که دیگر در کادر عضو و هوادار و سمپاتِ این و آن جا بگیری! تو خودت یک تنه ماشاءاله یک تشکیلات و سازمان هستی!
برخی نمونه و مثالها از چگونگی کار ارکستر سفمونی حفظ رژیم و نوازندگان پشت پردۀ آن:
* رژیم سالها پیش در لس آنجلس-توسطِ عوامل خود در لباس آگهی دهنده-از رسانه ها درخواستی کوچک و نه چندان مهم داشت دال بر اینکه در اخبار و اشارات خود به مسئولین جمهوری اسلامی لطفاً از صفات مورد استفادۀ مخالفان استفاده نکنید و رهبران جمهوری اسلامی را با توجه به درجات دینی آنها-آیت اله، حجت السلام و یا حداقل آقای . . . –معرفی کنید! درخواست رژیم بطور انتزاعی و بظاهر، چندان مهم نبود همچون نواختن سازی در یک گوشه از ارکستر چند صد نفری! امّا این درخواست ساده در پیوند با دیگر سازها برای رژیم مهم و مسئله حل کن بود! آخوندها مانند روانکاوی مکّار و حیله گر از تاثیرات روانی و غیرمستقیم، شنیدن و تکرار امام یا آیت اله خمینی بجای امام شیاطین بخوبی آگاه بودند!
* علاوه بر رسانه ها، رژیم بطرق مختلف و غیرمستقیم در چهره های معروف و سرشناس جامعه ایرانی-حداقل در آمریکا-خوب جا انداخت که اوّلاً فعالیت و افشاگری های سیاسی علیه آخوندها، امری بسیار سبک و دور از مقام و موقعیت اجتماعی آنهاست که مثلاً پلاکارد و پوستر بدست علیه جنایات رژیم در گوشه و کنار خیابان تظاهرات کنند و ثانیاً محترمانه نام بردن از مسئولین جمهوری اسلامی متقابلاً بر احترام و تشخّصِ آنها اضافه میکند! و براستی زیبندۀ دکترها، وکلا و مهندسین ایرانی نیست که مثلاً در اشاره به احمدی نژادِ پاسدار و تیرِخلاص زن، به چیزی کمتر از رئیس جمهور دکتراحمدی نژاد رضایت بدهند و . . !
در ادامۀ چنین وضعیتی ناگفته روشن است که مردم رفته رفته حساسیت خود را نسبت به رژیم و سردمداران جنایتکار آن از دست بدهند و مثلاً در آمدن احمدی نژاد به سازمان ملل واکنش لازم و شایسته از خود نشان ندهد!
* در شهر لس آنجلس مسجد و مرکز دینی بنام بنیاد ایمان است که حرفهای بسیاری در سَر و سِر داشتن آنها با آخوندها در میان میباشد امّا صرفنظر از جنبۀ بودارِ قضیه، صرف وجود مرکزی ایرانی-اسلامی در تهرانجلس، که بطور صریح و آشکار نسبت به افشای برداشت ضدبشری آخوندها از اسلام و مناسک چشم درآوردن و سنگسار و اعدام دختران خردسال و زنان حامله و . . . اعتنایی نمی کند بخودی خود و بطور غیرمستقیم کمک رسانی ایدئولوژیک به رژیم میباشد! حتی اعلام جدایی دین از سیاست و عدم شرکت در مسائل سیاسی از جانب بنیاد ایمان، آنهم در زمانی که یک حکومت مذهبی در ایران بنام اسلام مشغول جنایت و غارت است، خواهی نخواهی نوعی همکاری و همدستی عقیدتی با آخوندها میباشد و بهمین دلیل بر مسئولین عافیت طلب گوشۀ محرابها واجب است که با موضع گیری و ابراز تنفر از اسلام آخوندها، حداقل در جدایی و پاکیزگی عقاید مذهبی خود قدمی بردارند اگر ریگی در کفش و نعلنگ ندارند!
* پروژه تلویزیونهای 24 ساعته از جمله دیگر پروژه های موفق رژیم بود برای لوث و مسخره نشان دادن چهرۀ مخالفان: از هخای خُل و کاندیدای مادام العمر رئیس جمهوری گرفته تا کسانی که از فرط خوشنامی پشت دروبین قایم هستند و یا ضدمذهبی های دروغین و حقوق بگیری که از رژیم پول میگیرند تا بخدا و پیغمبر و امامان فحشِ خواهر و مادر بدهند تا آخوندها غیرمستقیم به مردم بگویند: ببینید دشمنان و مخالفان ما چه لات و لوت های بی دین و ایمانی هستند!
* از جمله دیگر پروژه های موفق آخوندها در راستای سمفونی حفظ نظام، بکار گرفتن مهره هایی در رادیو 24 ساعتۀ لس آنجلس بود که طی ماهها و سالها و وقت و بیوقت و در گرانترین و پرشنونده ترین بخش برنامه های رادیو، عناصری همچون شاهسوندی و امثال او را مانند داستان های دنباله دار شب روی خط میاوردند و طی طرحی کلان مردم را از خط اصلی خارج و بجای شوراندنِ مردم علیه آخوندها، شنوندگان بیخبر را علیه مجاهدین بسیج و تحریک میکردند!
با توجه به مجموعۀ طرحها و توطئه های رژیم-و حتّی علیرغم عدم شناسایی همۀ نوازندگان پشت پردۀ سمفونی حفظ رژیم-نباید در حضور و وجود نامرعی چنین ارکستر شومی، شک و تردید داشت! و بهمین دلیل نباید حتّی از یک مقاله و مصاحبه و . . . در راستای تقویت رژیم و یا فعالیت علیه نیروهای مقاومت بی تفاوت گذشت و سهم ولو ناچیز آنها را در استمرار حاکمیت آخوندها نادیده و ناچیز ارزیابی نمود! در سمفونی بزرگ و سراسری حفظ رژیم هر کسی به اندازۀ توان و کارایی خود یک گوشۀ کار و ساز را گرفته و مشغول انجام وظیفۀ ضد انسانی خود در برقراری نظام ظلم و جنایت میباشد! و در جبهۀ مقابل متقابلاً نیز میبایستی هرکس در حد سهم و توان و امکانات خود-از دعا و ایمیل و تظاهرات گرفته تا قلم و قدم و مصاحبه و . . – در خنثی نمودن سمفونی حفظ رژیم بکوشد! در جنگ سیاسی-تبلیغاتی-روانی بین رژیم و مقاومت هر عمل و قدمی- ولو کوچک- در جای خود و به اندازۀِ خود تاثیراتِ خاص خود را دارد! رژیم بطور کلینیکی و براساس استانداردها و مشخصات رژیم های زنده و پویا، مرده ای است که فقط بزور بسیاری از ماشین و دستگاههای تنفسی و زندگی بخش نفسی میکشد و بهمین دلیل بمحض اختلال در سیستم های یاری رسانی راهی دیار ابدی خواهد شد و شرّ خود را از ایران و منطقه کم خواهد کرد! دفع شرّی که دیر یا زود دارد اما سوخت و سوز هرگز!
محمّد هادی-آمریکا

Friday, October 06, 2006

داستان يکي از اسرار نظام
اميد معماريان
o.memarian@roozonline.com
۱۴ مهر ۱۳۸۵
roozonline
چرا انتشارنامه اي از آيت الله خميني درخصوص پايان جنگ، که پيشتر هم درميان مقامات ايراني خوانده شده است وهم مدتها پيش در وب سايت آيت الله منتظري وجاهاي ديگرقرار گرفته است، خشم محافظه کاران تندرو را برمي انگيزد؟ اين نامه چه کساني را هدف مي گيرد ونسبت هاشمي با آنان چيست وچه تاثيري در مناسبات سياسي جاري روز مي گذارد؟
هاشمي که عنوان رييس تشخيص مصلحت نظام را با خود به همراه دارد و به گمان عده اي"مخزن اسرار جمهوري اسلامي" به شمار مي رود، درحالي نامه حاوي تصاويري از وضعيت منجر به آتش بس را منتشر مي کند که محمود احمدي نژاد وهمفکرانش، با اتخاذسياستي قهرآميزپرونده هسته اي ايران را در کمتر ازيک سال ازآژانس بين المللي انرژي اتمي به شوراي امنيت فرستادند و در عرصه داخلي نيز آرايش نظامي گرفته اند وچندماه يک بار مانوري سراسري برگزارمي کنند وخبرنگاران رابراي نشان دادن توانايي هاي رزمي ايران به درون پادگان هاي نظامي مي برند. به علاوه باطرح مسائلي مانند "نابودي اسراييل" ويا غيرواقعي بودن "هولوکاست"، که اساسا – حداقل طي سالهاي بعد ازجنگ - هيچگاه جزو مسائل حوزه سياست خارجي واولويت هاي امنيت ملي نبوده است، تصويري ترسناکي از ايران درعرصه بين المللي پديد آورده اند که پنداري اگرخطري دردنياي متمدن باشد که بايد با آن مبارزه کرد، آن همانا ايران است.
به علاوه آنکه، محمود احمدي نژاد هنوز گمان مي کند دردوران مبارزات انتخاباتي به سر مي برد وشهر به شهر مي رود تا جبران تازه کاري خود درعرصه سياست را بکند وخود رابه مردم بشناساند واز سوي ديگر اين تصور را ايجاد کند که مردم کوچه وخيابان همراه سياست هاي او هستند. مردمي که به گمان او باور کرده اند انرژي هسته اي حق مسلم آنها است. اگر چه او به آنها نمي گويد با چه هزينه اي واز جيب چه کساني؟ تا مانند هميشه طي اين سالها تبليغات جلوتر ازواقعيت بدود.
انتشار نامه آيت الله خميني توسط هاشمي، حداقل متضمن دو نکته ياد شده است، اول اينکه هزينه جنگ چه بود ودرچه شرايطي ايران آتش بس را پذيرفت ودوم اينکه اين هزينه از جيب چه کسي رفت؟ وچرا نبايد بار ديگري ازکيسه خليفه – يعني مردم- مزورانه خرج کرد.تصاويري که دراين نامه ارائه مي شود با تصاويري که مردم عادي آنها را به ياد مي آورند کاملا متفاوت است. روايتي که نشان مي دهد دستگاه تبليغاتي نظام، چگونه مي تواند حقايقي به اين روشني را وارونه جلوه دهد.
درست هنگام پذيرش جنگ بود که تلويزيون رسمي دولت، صحنه هايي ازجبهه هاي نبرد را نشان مي داد که صدها نفر درمکان هاي مختلف گريه مي کردند واز اينکه توفيق شهادت با قبول آتش بس ازآنها گرفته شد، گلايه داشتند. موضوعي که علاقه مردم دررفتن به جبهه حکايت مي کرد. درهمان زمان آيت الله خميني مي گويد " مردم از آنجا كه مردم فهميده اند پيروزي سريعي به دست نمي آيد شوق رفتن به جبهه در آنها كم شده است". آيت الله منتظري، علاوه برنامه آيت الله خميني در نامه اي به وي درارديبهشت ماه سال 67 در شرح وضعيت جنگ اين چنين سخن مي گويد: " تا كي بايد آنان (مردم) در اين وضع زندگي كنند و علاوه بر فشار اقتصادي برخورد بعضي از ما هم با آنان تند و خصمانه باشد؟ به شعارهاي تلقيني و مصاحبه هاي ساختگي نبايد دل خوش كرد بايد واقعيتهاي اجتماعي را هم در نظر داشت. ما نوعا از بچه هاي مخلص بسيجي آموزش نديده بدون امكانات مصرف مي‎كنيم و خانواده ها را بيشتر داغدار مي‎كنيم ." دريکي ديگر ازپيوست هاي خاطرات وي آمده است: " در بسياري از شهرها به روحانيون بخصوص اگر بفهمند شاغل پست و مقامي هستند توهين علني مي‎كنند، تعداد داوطلب براي جبهه ها و كمك كننده به جبهه ها و حاضر در مراسم سريعا رو به كاهش است و بسياري از كمكها از روي فشار و ترس و رو در بايستي است . اين مطالب را من از افراد ناراضي و راديوهاي ضد انقلاب نمي گويم از قول همان رزمندگان و شهيدداده ها و مردم كوچه و بازار و از قول بسياري از مسئولين و شاغلين مي‎گويم." دوماه بعد از اين نامه است که آيت الله خميني نامه معروف خود را مي نويسد واز"قلب حقيقت" شکايت مي کند. جالب آنکه چند روز پس ازنامه هاشمي است که اندک اندک بقيه افراد هم مي گويند جنگ فرسايشي چه سرانجامي پيدا کرده بود. رجايي خراساني که نماينده وقت ايران درسازمان ملل بوده نيز درهمين ايام مي گويد که درآن زمان مسئولين نيز هم که به جبهه هاي جنگ مي رفتند روحيه خود را مي باختند.
آيت الله منتظري دربخش ديگري ازخاطرات خود مي گويد که چگونه شکست هاي پشت سرهم درجنگ که با ريخته شدن خون صدها هزار نفر بوده شکل گرفته وتوجيه شده است تا امروز ماجراي جنگ از منظرعده اي بشود "اسرار نظام": معمولا بعد از هر شكستي كه بالاخره همه مي‎فهمند به جاي بررسي دقيق شرايط و عوامل آن و استفاده از تمام نظريات و انتقادات فرماندهان جزء ورزمندگاني كه شاهد قضايا و مصائب بوده اند يك سري خلاف واقعها و پيروزيهاي خيالي و تهديدهاي تو خالي در رسانه ها ي گروهي و نماز جمعه ها تحويل خلق الله مي‎شود و تمام قصورات و تقصيرات زير پوشش تبليغات قرار مي‎گيرد و افراد مقصر يا خاطي هيچگونه احساس ترس يا نگراني نمي كنند و يا بگردن يكديگر مي‎اندازند و مرتبا خطا روي خطا و شكست روي شكست نصيب انقلاب و مردم مي‎شود."
يعني درست دربحبوحه اي که به دليل کمبود سلاح، جوانان پاک وصادق اين مرزوبوم به روي مين فرستاده شده و درعمليات هاي مختلف قطعه قطعه شدند، فرماندهانشان مي دانستند تا مدتها هيچ پيروزي به دست نخواهند آورد سرانجامي براي جنگ متصور نيست جز استفاده از جان هاي جواناني که انديشه دفاع ازميهن داشتند. با چه بهانه اي؟ با تقدس وتبليغاتي که گروه گروهشان را طعمه بي کفايتي عده اي کرد که امروز از آشکار شدن، حقايق تلخي، نگران هستند.
ازخاطرم نمي رود درروزنامه اي که مي نوشتم، دبير سرويس يکي از بخش ها، بعضي وقتها زل مي زد به ديوار وبعد اشک درچشمانش جمع مي شد و گريه مي کرد، هاج و واج راه مي رفت. يک روز که ديگر کاسه صبرم لبريز شده بود آمدم وگفتم فلاني، ديوانه شدم از اين خلوت که مي کني با خودت؛ زارزد بعدش. به گونه اي که همه تحريريه اي بغض کرد ناگهان. آن گاه گفت که چگونه درچند عمليات مختلف جنگي واز جمله والفجر4 و5 لشکر بود که مي رفت، وگروهان برمي گشت. واينکه چگونه وقت بازگشت پا روي جنازه هاي دوستانشان مي گذاشتند. اينکه چگونه شاهد فرار سربازان جوان ايراني زيرآتش مرگبار توپخانه دشمن بوده است واز وحشت آن روزها وشب ها سالهاست خواب ندارد.
اين هيچ چيز ازارزش مردان بزرگي کم نمي کند که آرمان هايشان مورد احترام همه فرزندان ايران است، اما از مسئوليت آناني هم نمي کاهد که به مردم دروغ گفتند وخود را فريب دادند وتراژدي اسف باري آفريدند وبعد از آن هم تلاش مي کنند با پوشاندن لباس تقدس به جنگ، بازکردن صفحاتي ازتاريخ اين مملکت را گناهي بزرگ تلقي کنند، يا فاش کردن اسرار نظام.
نگراني اي که پشتش اين واقعيت است که اگرمردم هم بدانند پشت همه شاخ وشانه کشي هاي احمدي نژاد وهم تيمي هايش چه جهنمي مي تواند آفريده شود، آن موقع هرآن چه ريسيده اند پنبه مي شود. آن وقت معلوم مي شود، همه آنچه از اينکه مردم تا آخرين قطره خونشان مي خواهند پشت دستيابي به انرژي هسته اي وهرچيزديگري که سران شاخ وشانه کشيده مي شود بايستند، تبليغات است وهيچ.
نامه اي که هاشمي منتشر مي کند، ازاين روز، درخود بيانگر يک نگراني عمده است که طي ماه هاي گذشته دربرابراحمدي نژاد و همفکرانش، در ميان کساني که صدمه به سرزمين ايران را فارغ ازهردسته بندي سياسي رد مي کنند، شکل گرفته است. اين نامه درست درهنگامي که به اعتقاد بسياري از بزرگان نظام واز جمله هاشمي، کشوردرمعرض خطر جدي است، نشان مي دهد که چگونه در يک مقطع تاريخي واقعيت يکي از مهمترين رويدادهاي کشور که صدها هزار نفر را به کام مرگ فرستاد، قلب شده است وچگونه ممکن است يک بار ديگر اين "قلب واقعيت" رخ دهد.
آنچه که احمدي نژاد دراين چند روزه درجواب هاشمي گفته است که مانند هميشه به يک حاضر جوابي بي ادبانه آميخته است نيز از همان جنس است که همان زمان جنگ نيز آيت الله خميني نسبت به آن هشدار مي دهد وآن اينکه " مواظب باشيد ممكن است افراد داغ و تند با شعارهاي انقلابي شما را از آنچه صلاح اسلام است دور كنند. صريحا مي‎گويم بايد تمام همتان در توجيه اين كار باشد. قدمي انحرافي حرام است و موجب عكس العمل مي‎شود."
هاشمي اتفاقا همان مي کند که روزي آيت الله خميني گفته بود. او و برخي از مسئولين نظام دريافته اند که "قدم انحرافي" چگونه طي ماه هاي گذشته نه تنها سرنوشت نظام بلکه تماميت سرزميني کشور را مي تواند نشانه رود. براي همين است که محسن آرمين، سخنگوي سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي تاکيد مي کند که اين نامه براي جلوگيري از نوشيدن جام زهري ديگراست. اگر زماني اين جام زهر توقف جنگ بود، اما اين بار معلوم نيست چه خواهد بود.
حتي نه اگر اين بار، به هرحال روزي همين کساني که سنگ تقدس وآسماني بودن جنگ را به سينه مي زنند بايد پاسخگوي همه خانواده هاي شهدا، اسرا، مفقودين وهمه کساني باشند که چرخ هاي جنگ کمرزندگي شان را خردومسير زندگي شان را دگرگون کرد. با انتشار اين نامه که کيهان ان را يکي ازاسرار نظام مي خواند، بد نيست مشخص شود که ديگر چه اسرار ديگري در نظام است و چنين اسراري چه هزينه هايي توليد کرده ويا هنوز مي کند وچه کساني مسئوليت آن را به عهده دارند؟ اين براي خيلي ها تازه آغاز ماجراست
.

Sunday, September 03, 2006

از جمعه تا جمعه در ایران

از جمعه تا جمعه در ایران (73)
سلامی چو بوی خوش آشنا

رطب خوردن
دبیرکل ملل متجد, کوفی عنان این هفته راهی تهران شد تا دیکتاتوری ولایت فقیه را در خصوص دست کشیدن از غنی سازی اتمی سر عقل بیاورد. عنان در حالی با چمدانی خالی از ایران باز میگردد که قبل از عزیمت وی کلیه ی سران رژیم آخوندی از صدر تا ذیل بر ادامه ی سیاست بحران تاکید کرده و شکی برای همگان باقی نگذاشته بودند که دیکتاتور به هیچ وجه از ,, خر شیطان ,, کوتاه بیا نیست. به باور بسیاری از ایرانیان و به درست, اگر رژیم ذره ئی در ساختن بمب اتم و تاکید در سیاست بحرانی نمودن منطقه ی خلیج فارس شک و شبهه ئی میداشت, یقیننا قبل از ارجاع پرونده ی اتمی اش به شورای ملل متحد, دست از غنی سازی بر می داشت و هرگز اجازه نمیداد که ,, اجماع بین الملل ,, علیه اش صورت پذیرد. در شرایط فعلی قبول هرگونه پیشنهادی که به خاتمه ی غنی سازی راه ببرد, به مانند سمی کشنده در سراتا پای رژیم عمل خواهد کرد و مصداق آن حکایت معروف, پیاز و شلاق و پنجاه تومن خواهد گردید. تهدیدات این هفته ی پاسدار احمدی نژاد و دستیار وی باهنر که سمت دبير کلی جامعه اسلامی مهندسين را یدک میکشد, جملگی موید آنند که رزیم آخوندی بجد بدنبال سلاح اتمی است. احمدی نژاد در یک اقدام تحریک آمیز این هفته ,, راکتور آب سنگین ,, اراک را دوباره راه اندازی نمود و با این عمل ثابت کرد که تمامی مزخرفات آخوندی مبنی بر ,, صلح آمیز بودن پروژه های اتمی ,, رژیم خزعبلاتی بیش نست. زیرا همگان میدانند که ,, راکتور آب سنگین ,, صرفا مصارف نظامی و تسلیحاتی دارد و دخلی به ,, نیروگاه برق و سوخت اتمی نشات گرفته از آن ,, ندارد. به موازان آن نیز باهنر در تهدید ی آشکار اوائل این هفته اعلام داشت که,, خويشتنداری ملت ايران حدی دارد و اگر بخواهند آن را از حد بگذرانند ملت ما که نسبت به حسن نيت کشورهای غربی سوء ظن شديد پيدا کرده، مجلس شورای اسلامی را وادار خواهد کرد تا خروج از ان پی تی را تصويب کند."به گفته نايب رئيس مجلس آخوندی ، غربی ها بايد "بترسند" از روزی که ملت ايران با ريختن به خيابان ها و انجام تظاهرات از دولت بخواهد برای مقابله با تهديدات، سلاح هسته ای توليد کند.,,
اگر نمک و فلفل این جملات یعنی ,, ملت ایران ,, را از این جملات فاکتور بگیرم, جوهره این سخن بخوبی بیانگر اهداف پلید رژیم اخوندی برای هرچه بیشتر بحرانی تر کردن منطقه است. آنچه که به مردم ایران بر میگردد, راه و روش مردم ایران با دیکتاتوری مذهبی اصولا دو راه و دو دیدگاه متفاوت است و هیچگونه سنخیتی مردن ایران با دیکتاتوری قرون وسطائی آخوندی ندارند. مردم ایران به همان میزان که رژیم آخوندی را با تمامی دستجات درونی اش نفی میکنند, هرگز بدنبال بمب اتمی نبوده و نیستد. مردمی ایران خواهان دستیابی به حقوق جهان شمول بشر هستند. خواهان عدلت اجتماعی و زندگی بهتر, خواهان جدائی دین از دولت و همچنین خواهان رفتن این رژیم پوسیده و سرکوبگر و بویژه برقزاری مناسبات در خور و شان جهان امروزی اند. بیچاره آخوندی های مفلوک که هرجا کم میاورند از جیب این ملت ,, چک سفید ,, می کشند و بنام ملت و بکام ,, دیکتاتور ,, خرج میکند. همچنین مردم ایران بخوبی میدانند که دیکتاتور هرجا که کم میاورد , جیغ بنفش سرداده و از جیب ملت خرج میکند. راستی چرا ولایت فقیه در رابطه با ,, رعایت حقوق بشر, عدالت اجتماعی, آزادی زندانیان سیاسی, آزادی احزاب و دستجات سیاسی و رعایت حقوق اقلیت های قومی و مذهبی و همچنین آزادی حقوق زنان و یا مواردی این چنینی ,, غربی ها را نمی ترساند و دست به تهدید آنان نمی زند!! مثلا آنها را از روز ی بترساند که که مردم ایران به خیابانها ریخته و با انجام تظاهرات بنیاد این رژیم پوسیده و نا مشروع را ار جا بر کنند!!. در اینجاست که رژیم ولایت بصرفه اش نیست و خفقان که بیان دیگر همان ,, حناق ,, است, گرفته است. مردم ایران بدنبال ماجراجوئی نیستد و اهداف کشور گشائی ندارند, بلعکس این آخوندهای حاکم اند که برای حفظ بقای خود و برای ماندن بر قدرت به هر جنایت و هر سیاست صدور بحران دست میزنند. از سرکویب حقوق ابتدائی مردم گرفته تا ایجاد بلوا و صدور تروریسم و قتل دگر اندیشان تا صدور بحران در کشور های دیگر و دسترسی به سلاح اتمی. اساس و بند ناف دیکتاتوری مذهبی به چنین سیاست هائی بند است. این را ایرانیان در حاکمیت بیست و شش ساله ی آخوندی بخوبی تجربه و لمس کرده اند و ذره ئی شک در آن نیست که با بودن این رژیم نه ایرانیان و نه منطقه ی خاورمیانه, بروی خود, صلح و آرامش نخواهد دید. حال بگذارید تا دیکتاوری مذهبی هرجا که قافیه را کم میاورد و هرآنجا که در منگنه گیر میکند, ,, رطب ,, بخورد و از جیب ملت ایران خرج کند.
آخرین تلاشها
شاید بتوان این هفته را , هفته ی آخرین تلاشها برای رسیدن به توافقی در خصوص پایان دادن بحران اتمی با دیکتاتوری اتمی قلمداد کرد. از یک سو موعد پاسخ نهائی رژیم به التیماتوم شورای امنیت بسر آمد و از سوی دیگر دبیرکل ملل متحد, تلاش نمود تا آخرین اتمام حجت را با دیکتاوری مذهبی بعمل آورد. موعد پاسخ نهائی رژیم به قطعنامه ی شورای امنیت ملل متحد, پنجشنبه ی این هفته بود. به عبارت دیگر آخوندها می باید تا آن زمان دست از غنی سازی کشیده و خود را برای انجام مذاکرات نهائی آماده نماید. به گفته ی رادیو فردا , اما رژیم آخوندی از زبان پاسدار احمدی نژاد اعلان کرد که ,, چند ساعت پيش از پايان مهلت شوراى امنيت سازمان ملل متحد به ايران، محمود احمدى‌نژاد ريس‌جمهورى اسلامى ايران بار ديگر بر مواضع پيشين خود پافشارى كرد. وى كه در جريان سفر خود به استان آذربايجان غربى سخن مى‌گفت، تاكيد كرد كه ملت ايران در مقابل ارعاب‌ها عقب نخواهد نشست و نقض حقوق خود را نخواهد پذيرفت. به گفته‌ى احمدى‌نژاد، قدرت‌هاى زورگو مى‌خواستند مانع از پيشرفت ايران شوند، اما موفق نشدند. احمدى‌نژاد كشورهاى اروپايى را فراخواند كه راه خود را از ايالات متحده‌ى آمريكا جدا سازند و با دولت ايران همچنان مذاكره كنند. وى گفت كه اروپايى‌ها نمى‌بايست سياست غلط و پرخاشجويانه‌ى آمريكا را دنبال كنند، زيرا اين كشور صرفا به فكر منافع خود است,,.
این جملات و جوهره ی سخنان پاسدار احمدی نژاد برگردان همان سیاستی است که رژیم قریب بیش از دو دهه است که دنبال می نماید. یعنی ایجاد شکاف بین اروپا و آمریکا در خصوص مسئله ی ایران. رژیم تا به امروز بکرات اروپائیان را با اهرم اقتصادی و صدور تروریسم ترسانده است. بر سیاق این اهرم, این اروپائیان خواهند بود که بازار 25 میلیارد دلاری را, در صورتیکه به جدال با دیکتاوری مذهبی برخیزند, از دست خواهند داد و این اروپائیان خواهند بود که باید از ,, تروریسم صادراتی ,, و بمب گذاری های انتحاری هراس داشته باشند.
خبرگزاری دولتی ایسنا در خبری این سیاست را چنین ترجمان میکند: ,, شكاف بين كشورهاي1+5 در تصميم‌گيري درباره موضوع پرونده هسته‌يي ايران با گذشت بيش از دو روز از تمام شدن مهلت تعيين شده شوراي امنيت، وارد ابعاد تازه‌تري شد و كشورهاي اروپايي نيز اعلام كردند كه از سياست تحريم ايران، كه به شدت از سوي آمريكا دنبال مي‌شود، حمايت نمي‌كنند. خاوير سولانا،مسوول سياست خارجي اتحاديه اروپا، در همين ارتباط تاكيد كرد كه اتحاديه‌ي اروپا فرصت كوتاه ديگري را در اختيار ايران قرار مي‌دهد، اما هيچ ضرب الاجلي را براي پيشرفت در مذاكرات در خصوص تعليق غني‌سازي اورانيوم تعيين نمي‌كند. ,,
پرونده ی هسته ئی آخوندی اکنون به مرحله ی تعیین و تکلیف نزدیک و نزدیک تر میگردد و اعمال تحریمات بازرگانی, اقتصادی و دیپلماتیک در وهله ی نخست, ظاهرا اجتناب ناپذیر شده است. اعمال تحریمات یقیننا آخرین پیام کشورهای غربی به رژیم آخوندی نخواهد بود, بلکه در صورت ادامه ی غنی سازی از سوی آخوندها میتواند راه به تمامی بند هفت از منشور ملل متحد ببرد, که حتی ,, دخالت نظامی ,, را نیز باز گذاشته است. این همان بحران و نتیجه ی بلائی است که رژیم آخوندی اکنون میخواهد بر سر مردم ایران بیاورد. همان رژیم که سابقه ی سیاهی در راه انداختن جنگ دارد, اکنون با ,, پرتاب چند موشک بالستیک ,, آب زیر پوستش رفته و عربده کشی و بد مستی میکند. یقیننا هیچکدام از دو شق مفروض مطلوب و خاسته ی هیچ ایرانی آزاده ئی نیست و مسئولیت بردن کشور به باتلاق ,, تحریمات و بحران نظامی ,, تماما با دیکتاتوری مذهبی است و بس. بی بی سی در رابطه را وضعیت فعلی جامعه ایران در صورت اعمال تحریمات از جمله میگوید: ,, ظاهرا نظام سياسی ايران از اين نکته آگاه است که اکثريت مردمی که خواهان بهبود شرايط زندگی خود هستند، از هر گونه تحريم اقتصادی و يا حمله نظامی به کشور هراسانند، زيرا تحريم و يا حمله شرايط زيست آنها را بدتر می‌ کند.در روزهای اخير که احتمال تحريم اقتصادی ايران شدت گرفته است، رسانه ‌های دولتی می ‌کوشند تا اعمال هر گونه تحريم را امری تقريبا غير ممکن و يا بی‌ تاثير بر زندگی مردم نشان دهند. اما اين نوع تبليغات، ديگر از نگرانی بسياری از مردم که تحريم ‌ها و عوارض آن را در يک قدمی خود می‌ بينند، نمی ‌کاهد.تحريم اقتصادی ايران - اگر رخ دهد - می تواند سبب نارضايتی شديد ايرانی‌ها از سياست‌های دولت احمدی نژاد بشود و به نظر نمی رسد نظام سياسی تاکنون برنامه ‌ای برای رفع اين نارضايتی تدارک ديده باشد.,,
هفته ی خوبی برایتان آرزومندم
مهرداد هرسینی

Thursday, August 31, 2006

چه کسی باور می کند رامين؟

در جبهه که بودم هر چند روز يکبار می شنيدم که فلان سرباز خود را با تير زده است. معمولا دستشان را می زدند يا پاشان را. هدف هميشه يک چيز بود: از جبهه خسته شده بودند آنقدر که حاضر بودند با شليک به خود راهی برای گريز از آن زندگی بيابانی پيدا کنند. زندان مثل جبهه است. آدم برای بيرون آمدن مجبور است مثل جهانبگلو به خود شليک کند.رامين جهانبگلو پس از چهارماه زندان به قول ايسنا «با حضور غير منتظره» در آن خبرگزاری «درخواست كرد در گفت‌وگويي آزاد، به شرح وضعيت خود بپردازد.
خواننده اين «گفتگوی آزاد» بزودی متوجه می شود که گفتگويی در کار نيست. اين رامين جهانبگلو ست که حرف می زند و نقش ايسنا در حد ثبت کننده است يا پياده کننده حرفها از نوار. نوار يک اعتراف. خودزنی.ارزش اعتراف اجباریدر سنت دينی مسيحی اعتراف يک رفتار ارادی است. در اسلام توبه کردن نيز چنين است. اما زندانيان ايرانی که در زندان يا بلافاصله پس از زندان دست به اعتراف می زنند و از آنچه کرده اند توبه می کنند رفتاری ارادی ندارند. اعتراف سند آزادی آنهاست. چه کسی جهانبگلو را وادار کرده بود تا به جای رفتن به خانه به خبرگزاری برود تا اعتراف کند؟ جهانبگلو در محضر کدام کشيش و برای رهايی از کدام عذاب اعتراف می کند؟ ماموران امنيتی را نمی دانم ولی جهانبگلو آدم باهوشی است. می داند که کسی برای اين دست اعتراف ها واقعا اعتباری قائل نيست. اگر او واقعا آزاد است که چنانکه می گويد به سفر هند برود چرا نگذاشت همين حرفها را آنجا در خارج از ايران بزند تا شائبه ای نباشد که دارد خودزنی می کند. خودزنی کسی که می خواهد آزاد باشد مثل «يک اسب سرکش». کسی که حوصله زندان و از آن بدتر سلول انفرادی را ندارد.«اين اولين تجربه بنده از زندان بود و هيچ گاه آرزو ندارم كسي به زندان برود كه طبيعتا تجربه سخت و تلخي است؛ اما صادقانه عنوان مي‌كنم كه تحت هيچ فشار روحي و جسمي نبودم. ماه اول برايم بسيار سخت بود؛ زيرا به محيط عادت نداشتم و ملاقات هم نداشتم. در سه ماه بعد بنده را در سلول انفرادي گذاشتند كه در آن تلويزيون و روزنامه وجود داشت و مي‌توانستم با خانواده‌ام ملاقات كنم و تماس تلفني داشته باشم.»رفع اتهام از زندانبانجهانبگلو در گفتاری مشابه با تمام اعترافات زندانيان پيشين همه جا کوشيده است تا سيستم زندان در ايران را تبرئه کند. همه چيز خوب بوده است همه با او مودب بوده اند و او خود به اختيار خويش وکيل انتخاب نکرده است:«بنده با قوه قضاييه ايران چندان آشنايي ندارم اما در صحبتي كه با خانواده‌ام كرده بودم تصميم بر اين بود كه خودمان مساله را حل كنيم. زيرا دقيقا نمي‌دانستم به چه كسي اعتماد كنم و بتواند كارم را پيگيري كند. بخصوص كه من به عنوان متهم در بازداشت بودم. به اين دليل فكر كردم اگر خودم كار را دنبال كنم بهتر است.»آيا اين جملات هيچ معنای محصل حقوقی دارد؟ و آيا هيچ از بار نظام زندان در ايران کم می کند که افراد را ماهها در زندان نگه می دارد و اجازه وکيل داشتن به آنها نمی دهد؟ بر فرض که قبول کنيم جهانبگلو وکيل نخواسته آيا تمام زندانيان ديگر هم که وکيل نداشته اند خود نخواسته اند؟ و چرا در ايران اصلا وکيل دارد به وجود زائدی تبديل می شود؟جهانبگلو می گويد اعتماد نداشته به کسی کار وکالت بسپارد. اعتماد به چه؟ به اينکه آن وکيل هم به دردسر بيفتد؟ مثل چندين وکيل ديگر که در تعقيب حق و حقوق زندانيان سياسی به زندان افتاده اند؟بلاتکليف نگه داشتن خلاف حقوق متهم استو بعد اين چگونه نظام قضايی است که متهم چهارماه در زندان است و موقع آزادی هم وضعش هنوز معلوم نيست؟: «به بنده گفته نشده كه كيفر خواست صادره شده يا دادگاه خواهد بود يا خير.»يک ناظر کنجکاو می تواند سوال کند آيا هيچ رابطه ای بين اين در-ابهام-گذاشتن و عملی شدن اعتراف متهم وحود دارد؟ آيا نظام قضايی متهم را در بلاتکليفی می گذارد تا از او اعتراف بگيرد؟ و آيا به اين ترتيب هيچ اعتمادی به اصالت اين اعتراف يا همان گفتگوی آزاد هست؟وقتی بورس گرفتن اتهام است جهانبگلو گفته است مشکل او از نگاه نظام قضايی و امنيتی ايران « ارتباط با بيگانگان» است. او در طی گفتار خود تشريح می کند که با دانشگاههای آمريکا «ارتباط«داشته است و بورس گرفته و در مجله هايی مقاله نوشته است. اين تمام اتهامات اوست.

يکی دو جا هم تاکيد می شود که در بعضی جلسات دانشگاهی و کنفرانس ها ظاهرا کسانی از سازمانهای اطلاعاتی آمريکا حضور داشته اند.آيا اين مجموعه اتهام هيچ مستند قانونی و حقوقی دارد؟ اگر بورس گرفتن و ارتباط داشتن غيرقانونی است چرا ايران خود به صدها نفر غيرايرانی اين امکان را می دهد؟ حضور ماموران اطلاعات در يک کنفرانس هم اگر ملاک باشد در کدام نشست داخل ايران هست که مامور اطلاعات و دست کم کارمند حراست حضور نداشته باشد؟ آيا هر استاد و محقق و روشنفکری که در آن نشست ها شرکت داشت يعنی با اطلاعات ايران «ارتباط» دارد؟جامعه مدنی يعنی فروپاشی! جهانبگلو استاد دموکراسی و جامعه مدنی است. آيا اين جملات می تواند در ميزان علمی وزنی داشته باشد که از او نقل شده:
» علت دستگيري من با فروپاشي نرم يا از درون ارتباط پيدا ‌مي‌كرد و حساسيت هم در ارتباط با دعوت از افرادي بود كه به ايران دعوت كردم. طرح پيشنهادي موسسه مارشال تحقيق تطبيقي بود در ارتباط با اينكه روشنفكران در اروپاي شرقي در زمان فروپاشي كمونيزم چه نقشي داشتند و چگونه اين نقش را ايفا كردند و چگونه جامعه مدني را توانستند توانمند كنند و نتيجه آن فروپاشي بوده است و مقايسه با اينكه روشنفكران در ايران به علاوه عناصر گروه‌هاي غير دولتي، چگونه مي‌توانند توانمند شوند.»اين جملات بسادگی می گويد توانمند شدن جامعه مدنی يعنی فروپاشی نظام. آيا اين گزاره درستی است؟ آيا اين گزاره کسانی است که از علوم اجتماعی اندک خبری دارند؟ آيا جامعه مدنی که موفق ترين نمونه هايش در اروپا و آمريکا ست به فروپاشی اين جوامع انجاميده است؟ اين حرف جهانبگلو است يا نگرانی کسانی که می خواهند رشد جامعه مدنی در ايران را با چنين تحليل امنيتی متوقف کنند؟ کنفرانس هايی که نبايد رفتجهانبگلو که در صدها کنفرانس شرکت کرده است يکباره مانند آدمهای بی تجربه که دفعه اول است به يک کنفرانس دعوت شده اند سخن می گويد و چنين جملاتی از دهانش خارج می شود: اينكه در چند كنفرانسي شركت كردم به معناي آن نيست كه با آن موافق بوده‌ام.
من نمی دانم چگونه می توان با يک کنفرانس موافق يا مخالف بود. کنفرانس دهها سخنرانی و شرکت کننده دارد و هر شرکت کننده با گروهی از آنها موافق و با گروهی مخالف است و انتقاد خود را دارد. کنفرانس ها «يک» نظر ندارند که با آن مخالف يا موافق باشيم. کسی هم که کارش تحقيق است به يک معنا کارش شرکت دايمی در کنفرانس هاست تا هم تحقيق خود را مطرح کند و هم از ديگران بشنود و بياموزد. کنفرانس ها دايما از سوی نهادهای مختلف برگزار می شوند. در اين ميان اگر بخت يار محققی باشد نظرش بحث برانگيز می شود و پايه تئوری و عمل قرار می گيرد. بنابرين اين جمله هم برای جهانبگلو سرشکستگی ندارد که می گويد:

»چون مدت 5 سال با اين نهادها ارتباط داشتم ديدم كه چگونه نتيجه كار تحقيقي بنده به يك كار استراتژيك تبديل شده است.»شما متهم ايد ندانسته بر خلاف منافع ملی رفتار کرده ايدجهانبگلو اقدام عليه امنيت ملي را به اين صورت می پذيرد كه: «گفتم ارتباط با بيگانگان داشتم و در اين زنجيره قرار داشتم. يعني به اين شكل كه اتهام اقدام عليه امنيت ملي را پذيرفتم منتها با اين عنوان كه نمي‌دانستم آنچه انجام مي‌دهم اقدام عليه امنيت ملي است.»و می افزايد: «من در حقيقت تا لحظه‌ي دستگيري اين ارتباطات را داشتم و اصلا فكر نمي‌كردم كه يك كار سياسي انجام مي‌دهم. فكر مي‌كردم دارم يك كار روشنفكري انجام مي‌دهم.»به اين ترتيب من و شما هم از اين پس در معرض اقدام عليه امنيت ملی هستيم ولو خود ندانيم و از اين به بعد کار روشنفکران هم می تواند يک کار خطرناک محسوب شود. زيرا سياسی است. و واضح است که در کشورهايی مثل ايران هيچ روشنفکری نبايد کار سياسی انجام دهد. به عبارت ديگر، سياست کار کسانی است که روشنفکر نباشند.

روشنفکران غير سياسی بمانندمساله اين است:» درست است كه بحث‌هاي روشنفكري برايم هميشه جالب خواهد بود ولي در سطحي كه مي‌توانم و قابليت و شايستگي‌اش را دارم. من كه نمي‌توانم رهبر سياسي شوم.»درست است که نظام قضايی و امنيتی ايران می داند که اين اعتراف ها را کسی باور نمی کند. اما مهم انتقال پيام است. آن پيام اين است: روشنفکران مراقب باشيد از کار روشنفکری به کار سياسی نلغزيد!

Friday, July 28, 2006

استراتژی اصلاح طلبی در ايران، رامين احمدی

استراتژی اصلاح طلبی در ايران، رامين احمدی
امروز جنبش دمکراسی ايران به پايان استراتژی گذار از طريق چانه زنی، استراتژی حجاريان – مشارکت رسيده است. با اقبال روز افزون گنجی و "تحريميان" ديگر، با تحرک و استقلال دفاتر تحکيم وحدت و جنبش های اجتماعی حقوق زنان، کارگران و اقليت ها از اصلاح طلبان آبرو باخته، جنبش به استراتژی تازه ای برای گذار به دمکراسی نيازمند است
شکست اصلاح طلبان در ايران امروز ديگر امری است که رهبران جنبش اصلاح طلبی جملگی بر آنند. محمدرضا خاتمی می گويد: « اين حرف مورد قبول است که اصلاح طلبان شکست خوردند» و تاج زاده می گويد: « البته پذيرش شکست مهم است. چون اگر نپذيريم نمی توانيم واقعيات را درست تحليل کنيم و بر اساس آن راه حل مناسب ارائه کنيم. بنابراين پذيرش شکست را مقدمه بسيار ضروری می دانيم برای فهم درست واقعيت. در حقيقت به جای اينکه به فرا افکنی بپردازيم و صورت مسئله را پاک کنيم بايد ببينيم کجا ضعف داشته ايم و برويم به سمت رفع آن. ۱» و عباس عبدی در گفت و گو با «روز» در مورد اصلاح طلبان می گويد: «اينها همه گاف داده اند. حالا بايد بنشينند اول گذشته را نقد کنند. ببينند قبلا چه کارهايی انجام داده اند. اگر اين کار را با صداقت انجام دادند؛ بعدا می توان گفت مشغول انجام دادن کاری هستند.»
در دلايل اين شکست اما توافقی موجود نيست. اصلاح طلبان گاه رقيب، گاه مردم و زمانی نيز خود را مقصر می دانند. شکوری راد می گويد: «ما مغلوب گفتمان غلط برخی اصلاح طلبان شديم نه محافظه کاران. ۲» گاهی نيز تقصير به طور مبهمی به گردن تاريخ می افتد و هيچکس مقصر نيست. محمدعلی رجايی می گويد: «فرصت هشت ساله خاتمی به دولت بعدی منتقل نشد و ضربه استراتژيک مهمی به حرکت دمکراسی وارد گرديد.» (زبان فارسی به سياستمداران ما اجازه می دهد جملاتی بدون فاعل داشته باشند). آقای معين، کانديدای رياست جمهوری اصلاح طلبان هنگام حمايت از هاشمی رفسنجانی در برابر احمدی نژاد و قبل از مرحله دوم انتخابات گفته بود: «اعلام می دارم در مرحله دوم شرکت خواهم کرد و با رأی خود به خطر تحجر، خطر مرگ اصلاحات و خطر فاشيسم، نه خواهم گفت.» (۳۱ خرداد ۱۳۸۴) آقای معين به تکيه اش بر علم، اخلاق و دوری از سياست پيشگی و صراحت کلام در بين اصلاح طلبان شهره بود. پس برای بسياری از اصلاح طلبان براستی حکومت احمدی نژاد بايد با خطر تحجر، مرگ اصلاحات و فاشيسم توأم بوده باشد. در چنين دوره خطيری شعار «اصلاحات مرد پس زنده باد اصلاحات» کافی به نظر نمی رسد. اگر در همه اين نقل قولها صداقتی وجود دارد اولويت اصلاح طلبان تجزيه و تحليل استراتژی شکست خورده پيشين و پيدا کردن استراتژی تازه است. هدف اين استراژی تازه نيز گذار موفقيت آميز به دموکراسی است. پس بايد اين بحث را گشود و نيز برای مشخص کردن چارچوب بحث اصلاحات بايد از انواع گذار به دموکراسی تعريفی ارائه داد. اغلب محققان گذار برای «گذار به دموکراسی» سه نمونه متفاوت تعريف می کنند: ۱- گذار از طريق جانشينی، ۲- گذار از طريق رهايی، ۳- گذار از طريق چانه زنی
گذار از طريق جانشينیاين گذار هنگامی بوقوع می پيوندد که نيروهای اپوزيسيون، نيروی مسلط در آوردن دموکراسی به کشور هستند. رژيم اقتدارگرا سقوط می کند و يا براندازی می شود. اين واقعه را هانتيگتون «براندازی»، و لينز «گسستگی» (Ruptura) و ديگران «گذار از طريق گسستن» و يا « گذار با وانهادن قدرت» و يا «گذار با فروپاشی» خوانده اند. در اين نوع از گذار اصلاح طلبان دمکرات اهميت کمتری دارند. در واقع اصلاح طلبان درون رژيم ضعيف هستند و دموکراتيزاسيون يا قدرت روز افزون اپوزيسيون و ضعف رژيم شکل می گيرد. در اين روند تکيه ای بر تداوم روشها۳ و يا مشروعيت رو به گذشته۴ نيست و رهبران تازه ای برای توجيه اعمال و سياستهای خود به آينده نگاه می کنند. اين نوع گذار از سه دوره مجزا برخوردار است. دوره اول شامل مبارزه اپوزيسيون است که فروپاشی رژيم را به دنبال دارد. دو دوره دوم که دوره فروپاشی است، رژيم عملاً از هم می گسلد. بالاخره دوره يا فاز سوم که شکل دادن به روندهای دمکراسی سازی است که ممکن است به اختلافات بين رهبران سابق اپوزيسيون نيز بيانجامد.
در ايران، رهبران جنبش اصلاحات از امکان چنين گذاری بی خبر نبودند و در بحث های خود با يکديگر، نگاهی به احتمال فروپاشی داشتند. مثلاً می گفتند: «نظر سنجيها و تحقيقات معتبری که در کشور به عمل آمده است کاملاً مويد اين امر است که شرايط کشور در آستانه فروپاشی اجتماعی است. چه اتفاق ديگری بايد بيافتد که اوضاع را با فروپاشی اجتماعی تحليل کرد. ۵» يا برخی گذار ايران را متفاوت می ديدند و بحث می کردند که: «بحران جامعه ايران را نمی توان با ادبيات و مفاهيم فروپاشی توضيح داد. زيرا وقتی به اطرافمان نگاه می کنيم می بينيم که مردم در حال زندگی عادی هستند. ۶ » به طور خلاصه می توان گفت اين نوع از گذار نيازمند اپوزيسيون نيرومند و دمکرات و رژيم ضعيف و در حال انحلالی ست و نقش اصلاح طلبان در اين گذار چندان برجسته نيست. اغلب اصلاح طلبان امکان اين گذار را در ايران ضعيف دانسته اند و اين در حالی است که بطور سنتی اپوزيسيون خواهان تغيير رژيم غرق در رويای اقتدار سياسی خويش، هميشه چنين گذاری را محتمل و مطلوب برآورد می کند. نمونه های تاريخی ديگر چنين گذاری را می توان گذار کشور های پرتغال، يونان، و آرژانتين دانست.
گذار از طريق رهايیدر اين نوع از گذار دوات حاکم می خواهد طريقی بيايد که خود را از قدرت خلاص کند و در مقابل به امنيتی برسد. حاکمان به فکر بيمه کردن آينده خويش می افتند. در اين گذارها، دولت و اپوزيسيون اعلب با هم متحد می شوند تا شرايط انتخابات آزاد و دموکراسی سازی را مهيا کنند. در اين شرايط مانند نوع قبلی دولت ضعيف است ولی در حال از هم پاشی نيست و اپوزيسيون نيرومند است اما لزوماً به پيروزی خود اطمينان ندارد. در اين گذارها سلسله حوادث تاريخی و سياسی معمولاً به طريق زير رخ می دهد:
اول رژيم دست به ايجاد فضای باز می زند تا آزادی ها را بطور محدود ايجاد کند. اپوزيسييون از اين فضای کوچک استفاده می کند و سعی در بر انداختن رژيم می کند. رژيم شدت عمل نشان می دهد و موفق می شود روند بر اندازی را مهار کند. رهبران رژيم و اپوزيسيون آنگاه همديگر را در بن بستی پيدا می کنند که به سود هيچ يک نيست و درگير مذاکره ای برای يک گذار مسالمت آميز می شوند. اين مدل نيز در گذشته مورد توجه گروهی از اصلاح طلبان بوده است. آن دسته از اصلاح طلبان که چنين گذاری را برای ايران متصور شدند نام استراتژی پيشنهادی خود را «آرامش فعال» گذاشته بودند و نيز بعد با تغييراتی در اين استراتژی از آن به عنوان « بازدارندگی فعال» ياد کردند. به طورخلاصه اين استراتژی پيشنهاد می کرد که:
۱. تندروها چه در ميان اصلاح طلبان و چه در ميان محافظه کاران منزوی شوند.۲. تلاش برای دستيابی به توافق با محافظه کاران برای حفظ و تداوم کل نظام سياسی ادامه يابد. ۳. تأکيد بر محدوديت قانون اساسی و پيشبرد برنامه های اصلاحات از طريق گفتگو از درون نظام باشد. ۷
تغيير اساسی از «آرامش فعال» به «بازدارندگی فعال» تنها در قطع اميد به پيشبرد برنامه اصلاحات از طريق گفتگو بود و مقابله فعال تر با مخالفان اصلاحات. اين تعبير و نيز استراتژی پيشنهادی مورد قبول اغلب رهبران جنبش اصلاحات قرار نگرفت. واقعيت جامعه ايران نيز نشان می داد که حاکمان قصد آن نداشتند که از ميان خود تندروها را برانند و در نهايت لزومی برای همراهی با اصلاح طلبان و اصلاح نظام نمی ديدند. هر چند که اين نوع گذار در کشورهای بسياری و از جمله در بوليوی (۸۰-۱۹۷۹)، اوروگوئه (۱۹۸۲-۸۵)، و کره جنوبی (۱۹۸۵-۱۹۸۷) رخ داده است.
گذار از طريق چانه زنیاين نوع گذار زمانی رخ می دهد که نخبگان حاکم رهبری و وظيفه آوردن دموکراسی آتی را بر عهده می گيرند. با نهادينه کردن آزادسازی (ليبراليزاسيون) به روند گذار شکل می دهند و دگرديسی ساختارهای موجود از سوی نخبگان حاکم نام «اصلاحات» می گيرد. لينز اين گذار را «رفورما» يا رفورم می نامد. هانتيگتون از آن به عنوان دگرديسی (Transformation) نام می برد و استپان آن را تحت عنوان «دوباره دموکراتيزه کردنی که از درون نظام اقتدارگر آغاز شده» تجزيه و تحليل می کند. برای اين گذار، اغلب پنج فاز متفاوت قائل شده اند. در فاز اول، اصلاح طلبان در درون نظام ظاهر می شوند. اين امر باعث شکاف در نظام و ايجاد حاکميت دوگانه می شود. در فاز دوم، اصلاح طلبان به قدرت می رسند. در فاز سوم، تلاش برای آزادسازی شکست می خورد و همزمان خواسته های بخشی از نظام برای سرکوب و بخش ديگری برای دموکراتيزه کردن را بر می انگيزد. در فاز چهارم اصلاح طلبان عليه محافظه کاران حرکت می کنند اما اين حرکت محدود است و مراقبند تا عکس العمل شديد را بر نيانگيزند. به اضافه، اصلاح طلبان سعی می کنند با مراجعه مداوم به گذشته نظام برای محافظه کاران، به تحول مشروعيت بخشند. مثلاً تکيه اصلاح طلبان بر اصول قوانين بازی نظام که هانتيگتون آنرا «مشروعيت رو به گذشته» می نامد. و بالاخره در فاز نهايی که موافقت حذب اپوزيسيون را از طريق مذاکره و قرارداد بستن انجام می دهد.اين نوع گذار را در اسپانيای ۱۹۷۶-۷۹، در شيلی ۱۹۸۹ و برزيل ۱۹۸۵-۸۸ شاهد بوديم.
گذار حجاريانبه دلايل متعددی رهبری استراتژيک غالب در جناح اصلاح طلبان جمهوری اسلامی گذار به دموکراسی ايران را از اين نوع سوم می ديد. آقای حجاريان می گويد: «به نظر من، دوم خرداد آغاز حاکميت دوگانه در ايران است و شقگی حاکميت از آن مقطع شروع شد. در دوم خرداد تمام حاکميت به دنبال فردی رفتند که مردم، عليرغم آن، به طرف ديگر متمايل شدند. بنابراين دولت جديد به صورت دوگانه بوجود آمد.» (اصلاحات در اصلاحات ص۱۲۴)
از نظر حجاريان، پايگاه اصلی محافظه کاران «قوه قهريه» است. يعنی که آنها با تحميل خود از طريق سپاه، پليس، بسيج و نيروهای امنيتی و ضد شورش موازنۀ قوا را به سود خود نگاه می دارند و مانع از پيشرفت روند «آزادسازی» می شوند. در چنين حالی، از نگاه حجاريان، «حاکميت دوگانه کارآمد نيست.» به عبارت ديگر، از ديدگاه او، می بايست «حاکميت دوگانه را به هر قيمتی حفظ کرد» (اصلاحات در اصلاحات ص۱۲۶) و آنگاه چاره ای برای کارآمد کردنش انديشيد. اين چاره نيز در سرپيچی قوای قهريه و شکاف در اين قواست. به عبارت ديگر اگر «هر دو پایه حاکميت قوه قهريه داشت، توازن وحشت بر قرار می شد» و اگر بخشی از سپاه، بسيج، وزارت اطلاعات و پليس طرفدار اصلاح طلبان بشوند، نوعی توازن قوا بر قرار می شود. حجاريان می نويسد: «به نظر من نقطه عزيمت کار کردی کردن حاکميت اينجاست و توازن قوا در اينجا می تواند حاکميت دوگانه را کارآمد کند. در چنين شرايطی نهادهای مخالف و موانع ظاهری اصلاحات همه مرتفع خواهند شد.» حجاريان خطرات اين حاکميت دوگانه را در امکان پيروزی محافظه کاران و حذف اصلاح طلبان، بناپارتيسم، انقلاب و جنگ داخلی می داند و تاکتيک معروف اين استراتژی چانه زنی در بالا و فشار در پايين است. اما پس از چهار سال رياست جمهوری خاتمی و پيروزی اصلاح طلبان در همه انتخابات و حمايت گسترده مردم از برنامه اصلاحات، دولت اصلاح طلبان قادر به انجام برنامه های خود نبود و روزنامه های مستقل تعطيل شده بودند. جناح محافظه کار با حفظ اهرمهای اصلی قدرت سياست خلع يد از رقيب و خرد کردن پايه های سياسی او را گام به گام تعقيب می کرد. با وجوديکه «حاکميت دوگانه» شده بود و قوه مقننه و مجريه در دست اصلاح طلبان قرار داشت، حاکميت دوگانه انگونه که مورد نظر حجاريان بود «کارآمد» نشده بود. در اين مرحله حجاريان می توانست به بازنگری در استراتژی خود بپردازد. آيا امکان اين پرسش برای حجاريان و دوستانش وجود داشت که شايد در «دوگانه بودن حاکميت» اشتباه محاسبه کرده بودند. شايد حاکميت هنوز «يگانه» بود و برای دوگانه کردن نيازی به جنبشی وسيع و سازماندهی شده در صحنه جامعه مدنی بود. شايد برای دوگانه کردن حاکميت نياز به تضعيف نظام و قوای قهريه آن بود. اما حجاريان و يارانش نمی توانستند به سادگی چنين بيانديشند. وابستگی عاطفی آنها به نظامی که خود خلق کرده بودند و سابقه انجام وظيفه آنها در «قوای قهريه» نظام در گذشته مانع می شد تا نسبت به درست بودن استراتژی خود دچار ترديد شوند. اين احساس آنها را بهزاد نبوی به بهترين وجه بيان کرده بود: «ما احساس وابستگی به اين انقلاب و نظام داريم. به هر حال روی اين انقلاب سرمايه گذاری کرديم و هزينه داديم. معتقديم کسانی پيدا شده اند که می خواهند واقعيت انقلاب ما را دگرگون کنند. به هر حال چون ما می دانيم اصل اين انقلاب چه می خواست، ما نمی توانيم با جوانی که اصلاً انقلاب را درک نکرده، امام را نمی شناسد و ... و حالا خواهان برخورد با ارکان نظام است هماهنگ شويم.» (بهزاد نبوی – مصاحبه روز – ۲۲ شهريور ۱۳۸۴)
اصلاح طلبان به جای پرداختن به استراتژی تازه، ترجيح می دادند دلايل شکست خود را در عرصه سياسی نخبگان و بازی بازيگران سياسی بيابند. گذشته از اين برای برخی از رهبران جنبش اصلاح طلبی، گذار موفقيت آميز به دموکراسی مشکل اصلی نبود.آنها فضای سياسی جمهوری اسلامی را زمين بازی ورزش عادلانه ای می دانستند که می توانستند در آن با کوشش بيشتر بر رقيب فايق بيايند و سهم شايسته خود از قدرت را بدست آورند. بنابراين طبيعی می نمود تئوری توجيه کنندۀ استراتژی نادرست به بررسی عدم موفقيت در رقابت سياسی و تنگ بودن عرصه سياسی محدود باشد. حجاريان در صدد اين توجيه نوشت: «می دانيم که فضای سياسی (Polity) عرصه بازی «بازيگران» سياسی است و داوران (نهادهای حل منازعه) بايد از اين سطح ارتفاع داشته باشند. مثل داور واليبال که هر چه بالاتر باشد، دو طرف را يکسان می بيند و با تسلط بر اوضاع، بهتر می تواند داوری کند. قبل از دوم خردادف داوران از زمين بازی فاصله ای نداشتند. اما فشار عظيم مردم در دوم خرداد آنها را وادار به ارتفاع گرفتن کرد.» اشاره های حجاريان به داور، مسابقه واليبال، پايه دموکراتيک حاکميت و پايه غير دموکراتيک حاکميت، نياز به توضيح بيشتر دارد. حجاريان معتقد است که در برابر «حاکميت دوگانه» به طور کلی، «سه استراتژی می توان اتخاذ کرد. يک استراتژی جمهوريخواهی است که عرصه Polity را پايه دموکراتيک حاکميت می پوشاند و پايه ديگر آن جايی در Polity نخواهد داشت. استراتژی ديگر سلطنت طلبی است که بر عکس جمهوری خواهی، عرصه Polity را پايه تماميت گرا می پوشاند و پايه دموکراتيک حاکميت در Polity جايی نخواهد داشت. استراتژی سوم مشروطه طلبی است که حضور هر دو پايه حاکميت در Polity به رسميت شناخته می شود، اما مرز هر کدام کاملاً مشخص است و تقسيم کار سياسی در Polity انجام می شود.» (اصلاحات در اصلاحات ص ۱۲۹) اين استراتژی سوم، استراتژی آقای حجاريان بوده و هست. منظور حجاريان از داور، نهاد ولايت فقيه و شخص خامنه ای است. مسابقه واليبال، رقابت بين دو جناح جمهوری اسلامی است. تيم ايشان، «پايه دموکراتيک حاکميت»، اصلاح طلبان بازی هستند و پايه غير دموکراتيک محافظه کارانند و قوای قهريه آنان. پيش از هر چيز بايد توجه کرد که اين نگاه ورزشی به ميدان سياسی جمهوری اسلامی مختص حجاريان نيست و ديگر رهبران مشارکت نيز همين گونه به ميدان می نگرند. آقای خاتمی در مصاحبه با روز در توضيح شکست در انتخابات گفته بود: «درست است که اصلاح طلبان شکست خوردند، اما طرف مقابل هم با دوپينگ پيروز شد.» به عبارت ديگر اصلاح طلبان معتقدند اگر تقلبهای انتخاباتی که منجر به پيروزی احمدی نژاد شدند در کار نبودند ما با يک ميدان ورزشی رقابتی با امکانات برابر در حضور داوری بيطرف روبرو بوديم. روشن است که عرصه سياسی جمهوری اسلامی با حذف کانديداهای غير خودی و کنترل انتخابات، هرگز ميدانی با فرصتهای مساوی برای شرکت کنندگان نبود. از آن گذشته، رهبر جمهوری اسلامی و نهاد وابسته به او، هرگز نقش داوری بی طرف را چه قبل و چه بعد از دوم خرداد بازی نکرد. داور علناً خواستار پيروزی يک طرف بازی بود و وقتی نتيجه را متفاوت ديد از همان اول بازی با کمک قوای قهريه به سرکوب پرداخت.
اما گذشته از همه اينها، واقعيت اين است که استراتژی حجاريان به خاطر يک نتاقض درونی نمی توانست به پيروزی منجر شود. چرا که برای پيروزی و رسيدن به هدف، يعنی کارآمد کردن حکومت دوگانه، حضور هر دو پايه، يعنی هم پايه دموکراتيک و هم پايه تماميت گرا را، در عرصه سياسی می خواست و «تقسيم کاری» بين اين دو را لازم می ديد. کار پايه دموکراتيک مشخص بود، که بايد ترويج دموکراسی و توسعه سياسی باشد. اما کار پايه تماميت گرا، مگر جز سرکوب و ايجاد محدوديت های سياسی، اجتماعی، و فرهنگی بود؟ اين پايه تماميت گرا برای شرکت در تقسيم کار عادلانه آقای حجاريان چه بايست می کرد؟ به طورحتم، پايه تماميت گرا در تقسيم کار آقای حجاريان سهم خود را به خوبی ايفا کرد. تا پايان دوره اول رياست جمهوری خاتمی برخی از چهره های فعال سياسی مخالف به قتل رسيدند. خود حجاريان هدف ترور قرار گرفت. بسياری در زندان و زير فشار و شکنجه قرار گرفتند و تقريباً تمامی روزنامه های مستقل تعطيل شدند. به عبارت ديگر مشخص شد که به رسميت شناختن پايه سرکوب نظام درنهايت سرکوب را گسترش می دهد و دامنه آن، فعالان «پايه دموکراتيک» را نيز در بر می گيرد. اگر منظور و هدف استراتژی حجاريان اين بود که «پايه تماميت گرا» تنها به سرکوب غير خوديها بپردازد و اجازه دهد «پايه دموکراتيک» نظام در صحنه بين المللی برای جمهوری اسلامی اعتبار و آبرو کسب کند و در داخل گام به گام به سوی گسترش آزاديهای سياسی حرکت نمايد باز هم استراتژی واقع بينانه ای نبود. مطالعه گذار به دموکراسی در کشورهای ديگر نشان می دهد که نيروهای محافظه کار حاکم، هرگز به ميل و رغبت تسلط خود بر اهرمهای سياسی و منابع مالی مردم را تسليم نمی کنند. در هر سه مدل دوران گذار، هيئت حاکمه محافظه کار با اپوزيسيونی روبروست که در حال گسترش روز افزون و اعمال فشار برای مطالبه حقوق خويش است. در ايران آنگاه که «پايه تماميت گرا» اطمينان پيدا کرد از سوی جامعه مدنی مورد تهديد واقع نمی شود و زير فشار نيست به قلع و قمع «پايه دموکراتيک» مورد نظر حجاريان پرداخت. با وجوديکه در پايان چهارسال اول رياست جمهوری خاتمی شکست اصلاح طلبان و استراتژی فشار از پايين و چانه زنی در بالا در چارچوب مدل «گذار از طريق چانه زنی» محرز بود حجاريان در جستجوی تاکتيک تازه بود و نه استراتژی جديد. جز پايه عاطفی وابستگی حجاريان به استراتژی شکست خورده، می توان به پايه اعتقادی و ايدئولوژيک نيز اشاره کرد. حجاريان جزو روشنفکران مسلمان بود. علاوه بر دلبستگی ايدئولوژيک، اعتقاد سياسی او به ضعف جامعه مدنی ايران، («جامعه مدنی ضعيف»)و نتيجه اين اعتقاد کليد انتخاب استراتژی اوست. به اعتقاد حجاريان، جامعه مدنی ايران ضعيف است و دولت مرکزی با تکيه بر نيروی قاهره (سپاه، بسيج، پليس، اطلاعات و ...) مناسبات استبدادی را باز توليد می کند و مانع از نهادينه شدن قانون است. در چنين حالی، «قانون گرايی» برای حجاريان اهميت چندانی ندارد. بلکه مهم تر اين است که کسانی که خواهان تحول هستند در بازی قدرت وارد شوند و معادله را به نفع جامعه مدنی تغيير دهند. حجاريان می گويد:
«ببينيد، برای اينکه در جامعه قانون نهادينه شود و حقوق شهروندی جا بيافتد، همه نيازمند وجود يک جامعه مدنی قدرتمند است، يعنی پاشنه آشيل ما. پس ما بايد جامعه مدنی را تقويت کنيم. اما به دليل ساخت قدرت در ايران، اين کار تنها در زمانی به درستی انجام می شود که شما بتوانيد در قدرت هم اثر گذار باشيد. يعنی ناچار بايد پايی در قدرت داشته باشيد.» (حجاريان – مصاحبه با روز) و در جای ديگر باز تأييد می کند: « ... بنابراين اصلاح طلبان هم در بالا بايد فعالانه حضور داشته باشند و هم در پايين. جنبش نيز هم در بالا ستاد می خواهند هم در پايين. فشار و چانه زنی هر دو ستاد می خواهد.» (ص ١٣١ اصلاحات در اصلاحات) اساس مخالفت حجاريان با تز «خروح از حاکميت» نيز در همين نکته بود.
استراتژی حجاريان مشکلات متعددی داشت. اول اينکه تأثير و مقام اصلاح طلبان در نهاد رياست جمهوری، مجلس و شوراها فقط برای خود آنان نشان حضور در حاکميت بود. آنها نظام و حاکميت را مجموعه ای از نهادهای انتخابی (مردمی- پايه دموکراتيک) و نهادهای انتصابی (رهبری، ارگانهای سرکوب - پايه تماميت گرا)می ديدند و بنابراين حضور خود را در نهادهای انتخابی به حضور خود در حاکميت و حکومت تعبير می کردند. تجربه عملی اصلاحات به آنها آموخت که هم در برآورد نيروی واقعی خود و هم در شناخت ساختار حکومت دچار توهم بودند. در طول دوران هشت ساله رياست جمهوری خاتمی موارد بسيار نادری وجود داشت که اصلاح طلبان به خاطر حضور خود در حاکميت از سبعيت و سرکوب ارگانهای رژيم کاسته باشند. قتلهای زنجيره ای، سرکوب دانشجويان، تعطيل کردن روزنامه ها، شکنجه و آزار فعالان سياسی و در نهايت حتی ترور خود حجاريان نمونه های فراوان و متعددی از سرکوبی بودند که عليرغم حضور اصلاح طلبان و گاه با استفاده از حضور آنان صورت می گرفت. در اينجا ارزيابی منطقی می بايست از اين پله آغاز می کرد که شايد حاکميت تنها بر همان پايه تماميت گرا استوار است و نهادهای انتخابی کارکردی تزئينی برای تحميق مردم و باز توليد نظام استبدادی دارند و بنابراين حضور در نهادهای انتخابی حضور در مالکيت نيست. مشکل دوم استراتژی حجاريان اين بود که از حريف (رقيب و دشمن)۸ ارزيابی درستی نداشت. لطف الله مبثمی می نويسد: «در دوران اصلاحات، اصلاح طلبان مافيای دولت و قدرت را جدی نگرفتند.» واقعيت اين بود که حجاريان و ياران اصلاح طلبش، فضای سياسی ايران را ميدان ورزشی و محافظه کاران را رقيب و مقام رهبری را داور بازی می دانستند. «ارتفاع گرفتن داوران از زمين بازی» در ديدگاه حجاريان به سبب فشار درخواستهای توده ها و در نهايت باعث بی طرفی داوران می شد. واقعيت اما چيزی ديگر بود. ارتفاع گرفتن داور به خاطر آن بود که بتواند پشت ظاهر انتخابی نظام مخفی شود و در مقابل صادر کردن فرمان سرکوب از پاسخگويی و مسئوليت مصون باشد. در ماجرای سرکوب دانشجويان يا بستن مطبوعات و يا حتی ترور حجاريان هيچ کس از اصلاح طلبان انگشت اتهام را متوجه شخص خامنه ای نکرد در حاليکه بر همه روشن بود که در هر سه مورد فرمان سرکوب از سوی رهبر صادر شده بود. حجاريان و اصلاح طلبان گرد او نه از خود رهبر، نه از ظرفيت نيروهای سرکوبش و نه از ميزان خشونتی که او و نيروهای سرکوب قادر بودندعليه آنها به کار گيرند ارزيابی واقع بينانه ای نداشتند. ترور حجاريان آنها را مبهوت کرد. برای انها به اعتراف خودشان ماهها بعد از ترور هرگز حتی تصور اينکه حريف به چنين عملی دست بزند وجود نداشت.
سوم، چنانچه در بالا نيز به کوتاهی اشاره شد، اعتقاد حجاريان به حفظ چارچوب نظام با تقويت جامعه مدنی و حضور در «پايين» تضادی بنيادی داشت که پيشبرد اين استراتژی را عملاً ناممکن می شاخت. و بالاخره داشتن «ستاد در پايين» نيازمند شناخت واقع بينانۀ جامعه و حضور موثر در آن بود. اصلاح طلبان از همان آغاز و پس از پيروزی در انتخابات رياست جمهوری دوم خرداد درباره همايت جامعه دچار توهمات متعددی بودند. بسياری رأی به خاتمی را رای به نظام و قبول چارچوب حمهوری اسلامی می پنداشتند و برخی آنرا حمايت مردم از برنامه اصلاحات می خواندند. معدودی از روشنفکران ملی – مذهبی، (از جمله عزت الله سحابی) در همان روزها هشدار دادند که اين رأی مردم بيشتر يک رأی منفی («نه» بزرگ) بود تا رأی مثبت به خاتمی يا اصلاحات. اما شادی و هيجان پيروزی بزرگ، مجال تأمل و هيجان را از اصلاح طلبان گرفته بود. ديگر انکه در جهان بينی اصلاح طلبانه حجاريان با اعتقاد راسخ به حفظ نظام، دوگانگی حاکميت و حضور در بالا و پايين، نقش خارجی و فشارهای خارجی تفريباً ناديده گرفته می شد و اين در حالی بود که پس از جهار سال اول اصلاحات و شکست های بعدی در داخل برخی از اصلاح طلبان به طور جدی به تحليل اين عامل پرداخته بودند. مثلاً علوی تبار «جهت گيری نيروهای بين المللی و سمت و سوی فشارهای وارد شده از جانب آنها» را عامل مهمی در آينده سياسی کشور ارزيابی می کرد و می نوشت: « منظور از نيروهای بين المللی تنها دولت ها نيستند بلکه افکار عمومی و نهاد های مدنی بين المللی نيز بايستی به حساب آمده و جدی تلقی شوند.» او بين «جهت گيری عليه نظام سياسی حاکم بر کشور» و جهت گيری برای «تقويت فرآيند های مردم سالارانه» تفاوت قائل می شود. اين ديدگاه از «فشارهای بين المللی» بر آوردی واقع بينانه نداشت. واقعيت اين بود که فشار افکار عمومی سالها سبب سقوط آپارتايد نشد و يا مانعی در راه قتل عام مردم بوسنی و تيمور شرقی بوجود نياورد. فشار اقتصادی و سياسی دولتها و شرکتهای چند مليتی بر آفريقای جنوبی و مداخله در بوسنی و تيمور شرقی از سوی دولتها اما نه تنها موثر بود، بلکه در مورد تيمور شرقی جان مردم اين کشور را از کشتا رجمعی ديگری نجات داد.
در درجه دوم ديدگاه علوی تبار بر اين پيش فرض استوار بود که می توان بدون فشار بر نظام سياسی حاکم بر کشور فرآيند های مردم سالارانه را از بيرون کشور تقويت کرد. بی اعتباری اين فرضيه هم در پايال چهار سال اول رياست جمهوری خاتمی و هم امروز آنقدر اشکار است که از استدلال و نمونه های تاريخی بی نياز باشد. از سوی ديگر عباس عبدی تأثير عنصر خارجی را تنها در صورت فروپاشی عاملی مهم می دانست. او می نويسد: « امروز ايران با تهديد جدی سستی بنيانهای داخلی اش روبروست و هر آن ممکن است با کمترين فشار خارجی اين بنيان از هم بپاشد. وقتی بنيانهای داخلی قوی است فشار های خارجی کمترين تغيير شکل را ايجاد می کنند. نگرانی من از زمانی است که عنصر خارجی تعيين کننده شود، آن گاه اصلاحات موضوعاً منتفی است.» عبدی توجه بيشتری در تحليل خود به عنصر فشار خارجی داشت اما نمی توانست به استراتژی مشخصی فکر کند که ازاين فشار خارجی برای پيشبرد اصلاحات بهره برداری کند. پارانويای «ضد خارجی» او که شايد از دوران اشغال سفارت آمريکا با او باقی مانده بود چشم او را بر تحليل واقع بينانه تری از عامل فشار خارجی می بست. واقعيت اين بود که در اغلب گذارهای موفق به دموکراسی و اصلاحات سياسی در نظامهای اقتدار گر فشارهای خارجی نقش موثر و سازنده داشتند و ايران بيرون اين تاريخ معاصر و در خلاء قرار نگرفته بود. تحليل عبدی مبتنی بر گذشته تاريخی ايران و دخالت قدرت های خارجی از جمله آمريکا، در جهت تحکيم ديکتاتوری بود و نه دوران معاصر و گذار های موفق دو دهه اخير. نگاه حجاريان چندان جدی تر با عميق تر از عبدی نبود. می نويسد: « آمريکا و انگليس به دنبال قدرت فائقه در ايران هستند. البته به نظر من آمريکا چندان روی خوش به محافظه کاران نشان نخواهد داد. به هر حال بهتر است فاکتور خارجی را در بحث نياوريد. آمريکا نه اصلاح طلب را تحمل می کند نه اقتدار گرا را.» نتيجه اين تحليل در پايان چهار سال اول رياست جمهوری خاتمی اين بود که در عمل اصلاح ظلبان از فشار خارجی برای پيشبرد برنامه اصلاحات کمترين استفاده ای نکردند و دست جناح محافظه کار و اقتدار گرا را در تماس، مذاکره و به توافق رسيدن با خارجيان باز گذاشتند. از سويی در بالا، در کسب بخشی از سکوهای قدرت هرگز توفيقی نداشتند. رژيم هميشه يکدست بود و هرگز دچار شقگی نشده بود. آنگاه که موج هيجان مردم فرو نشست و جامعه از دوره بسيج و هيجان عمومی به دوره رکود و دلسردی رجعت کرد، همه آنها از قدرت خارج شدند و چون بر سر حقوق مردم ايستادگی به خرج نداده بودند هرگز چون مصدق و ملیّون به مشروعيتی نيز در قبال شکست خود دست نيافتند. در حوزه جامعه نيز در تقويت جامعه مدنی شکست خوردند. دل مشغولی اصلی آنها داشتن انحصار و کنترل رهبری جنبش نارضايتی بود. اما به دلايل متعددی، توانايی اعمال اين رهبری را نيز نداشتند. حاتم قادری به درستی اشاره می کند که: « کليت اصلاح طلبان امکان بسيج و سازماندهی نيروهای جذب شده را نداشتند.» از سوی ديگر اصلاح طلبان نمی فهميدند که موفقيت انها در گرو نيرومندی و گستردگی جنبشی راديکال، برانداز و توده ای است. از مقابله اين جنبش با قوای سرکوب رژيم بود که دست انها در پيشبرد برنامه اصلاحات باز می شد و رژيم مجبوربه دادن امتياز و عقب نشينی می گرديد. اصلاح طلبان اما در برابر هر حرکت راديکال در جامعه موضع دشمنانه می گرفتند و به سرعت به تخريب آن می پرداختند. نمونه بارز اين سياست، جبهه گيری سرآسيمه آنان در برابر دفتر تحکيم وحدت بود. ثمينا رستگاری در ادوارنيوز هوشمندانه می نويسد: «در پرونده ۸ ساله اصلاحات، نيز فاجعه ۱۸ تير و عدم پيگيری جدی شخص خاتمی و اصلاح طلبان موجود در حکومت، يکسال حبس انفرادی علی افشاری و پخش اعترافات وی از صفحه سيما، وجود دارد. همچنين نبايد فراموش کرد که دوتکه شدن دفتر تحکيم وحدت با ياری شورای نظارت دولت خاتمی صورت گرفت. ان روز که دکتر معين به دفتر تحکيم وحدت طيف شيراز موجوديت بخشيد...» اگر اصلاح طلبان از جايگاه خود در جامعه آگاه بودند، به جای همکاری و مشارکت در سرکوب نيروهای راديکال به دفاع از حقوق آنها می پرداختند.فعال ديگرجنبش دانشجويی مهدی امينی زاده می نويسد: «چون همين اصلاح طلب ها که مدعی هم بودند در جنبش دانشجويی اخلال می کردند. در ايجاد طيف شيراز تحکيم، اصلاح طلب ها نقش داشتند. بهزاد نبوی اجازه نشست طيف شيراز را در دانشگاه ساری گرفت و برای اين نشست پيام فرستاد؛ همانطور که رهبری پيام فرستاده بود». فعال جوان ديگری در داخل ايران می نويسد: « واقعاً نسبت اصلاح طلبان با اخلاق و اخلاق گرايی و مروت با دوستان، امروز کاملاً مشخص و معين است. اصلاح طلبانی که جر به منافع خويش به هيچ چيز نيانديشيدند، با هر گامی که حريف در نقض حقوق اوليه مردم به جلو برداشت، ده گام به عقب نشستند و در نهايت پشتوانه بيست مليونی خود را به شغل شريف تدارکاتچی اقتدارگرايان تقليل دادند. عدم اعطای مجوز به نشست های دفتر تحکيم وحدت و در مقابل به رسميت شناختن گروه اقليت مطلق طيف شيراز تحکيم و اعطای مجوز و فرستادن بيغام و پسغام برای ايشان، سکوت در برابر به زندان افکنده شدن دانشجويان و روشنفکران، عدم ايستادگی در مقابل يکه تازی اقتدار گرايان در مجلس هفتم و رياست جمهوری نهم... ۹»
بر خلاف توهمات اصلاح طلبان، «شعار گذار از خاتمی» مطالبه تغييرات اساسی و راديکال و بوجود آمدن نهادهای کارگری، دفاع از حقوق زنان، دانشجويی و سياسی خواستار تغييرات بنيادی در جامعه تنها شانس موفقيت انها در برابر اقتدار گرايان بود. اما برای حجاريان و اصلاح طلبان ديگر حفظ انحصار و قدرت خود در جنبش ناراضيان در داخل کشور بسيار مهم تر از پيروزی اصلاحات بود. هر چه که پايه های نظام سياسی خود ساخته آنان را تهديدی بود آنها را به سرعت از جامعه دور و شتابان به صفوف حاکمان نزديک می کرد. حتی حملاتی که تا امروز از سوی جبهه مشارکت و رهبرانش متوجه دفتر تحکيم، تحريمی ها، جبهه رفراندوم، اکبر گنجی و«براندازان» و همه کسانی که خواستار تغييرات اساسی و راديکال هستند، می شود از همين استراتژی اشتباه «يکی بر سر شاخ و بن می بريد» نشأت می گيرد.خلاصه کنيم، استراتژی اصلاحات حجاريان و جبهه مشارکت در عمل به مشارکت در سرکوب جامعه مدنی و نيروهای آزاديخواه جامعه، دلسردی و افسردگی مردم و رکود جنبش دمکراسی ايران منجر شد. نتيجه مشارکت در سرکوب اين بود که اصلاح طلبان پس از حذف از قدرت مورد حمايت معنوی مردم نيز قرار نگرفتند. اخراج از حاکميت با اخراج از دل مردم ايران همراه بود. استراتژی حجاريان هم در بالا و هم در پايين خرد و وضعيت سياسی ايران از "فشار در پايين و مذاکره در بالا" به "فشار از خارج و مذاکره در خارج" تبديل شد. رضا خجسته رحيمی در گفتگو با مراد ثقفی يکی از نظريه پردازان اصلاح طلب و طرفدار خاتمی، به درستی و تيزهوشانه می گويد: "واقعيت آن است که اکنون اصلاح طلبانی در حالی که خارج از دايره قدرت به سر می برند با يک افت اعتبار سياسی نيز روبرو هستند" و مراد ثقفی به ناچار در اين گفتگو از "افت اعتبار منزلتی"۱۰ نيروهای اصلاح طلب ياد می کند: "بايد دو مسئله را مد نظر داشت و بيش از هر جيز مورد توجه قرار داد. اول اينکه ما با افت جايگاه انتخابات رياست جمهوری روبرو شديم. اين اتفاق از دومين دوره انتخابات شورای شهر آغاز شد و در انخابات رياست جمهوری به اوج خود رسيد. مسئله دوم هم در شرايط فعلی مسئله مداخله خارجی است. نه اينکه ما تجربۀ مداخله خارجی نداشته باشيم که اين مسئله دائمی برای ما بوده است. اما اکنون در شرايطی قرار داريم که عنصر خارجی به اندازه عنصر داخلی در شرايط کشور تأثير گذار شده ... "
مشکل اينجا بود که اصلاح طلبان از صحنه سياست بين المللی و عنصر خارجی و تأثير آن نيز بر آورد صحيحی نداشتند و زمام خود و مردم را برای رويارويی با اين عامل به کف اقتدار گرايان سپرده بودند. برای اقتدار گرايان اين انحصار اهميت بسياری داشت. معدودی که تلاش کردند اين انحصار حاکمان را در گفتگو با دولتمردان خارجی بر هم بزنند و تصويری جز آنچه مأموران حکومتی برای خارج از کشور ترسيم می کردند، به چشم دولتها و مردم خارجی برسانند زير فشار تبليغات منفی و جنگ روانی، توهين و بر چسب و اتهام بيگانه گرايی گرفتند. در اين جنگ روانی نيز مانند جنگ هيئت حاکمه با آزاديخواهان در درون کشور، مشارکت همراه با حکومت شد و به مشارکت در جنگ روانی با آزاديخواهان پرداخت. نتيجه نهايی جز اين نبود که در اين کارزار نيز اصلاح طلبان ميدان را به رقيب واگذار کردند و خود به آلت دست تبليغاتی اقتدار گرايان تبديل شدند. حاصل اين تحول سياسی در صحنه بين المللی اين بود که فشار خارجی تا حدودی کاهش يافت و پيروز ميدان "فشار از خارج، مذاکره در خارج" نيز اقتدار گرايان بودند.
امروز جنبش دمکراسی ايران به پايان استراتژی گذار از طريق چانه زنی، استراتژی حجاريان – مشارکت رسيده است. با اقبال روز افزون گنجی و "تحريميان" ديگر، با تحرک و استقلال دفاتر تحکيم وحدت و جنبش های اجتماعی حقوق زنان، کارگران و اقليت ها از اصلاح طلبان آبرو باخته، جنبش به استراتژی تازه ای برای گذار به دمکراسی نيازمند است. پایه تئوريک و عناصر مهم برای استراتژی تازه موضوع بحث آينده اين قلم خواهند بود.
رامين احمدی
*****
۱ مصطفی تاج زاده – مصاحبه با روز- ۲ شهريور ماه ۱۳۸۴۲ شکوری راد- ۳۱ فروردين ۱۳۸۵۳ Procedural Continuity۴ Backward Legitimacy۵ عباس عبدی۶ حميد رضا جلايی پور۷ عليرضا علوی تبار۸ حجاريان حريف را رقيب می ديد و نه دشمن. اما رقيبی که برای متوقف کردن تو گلوله بصورت تو شليک می کند ميی تواند با کلمه دشمن نيز مشخص شود. ۹ عباس حکيم زاده – سردبير نشريه دانشجويی واژه – پلی تکنيک تهران – ۱۸ تيرماه ۱۳۸۵ - گويا۱۰ منظور از "افت اعتبار منزلتی" محترمانه گفتن "رسوايی و بی آبرويی" است.