Wednesday, June 28, 2006

رنجنامه بهروز جاوید تهرانی (شاهنامه 18 تیر)

به نام آزادی


رنجنامه بهروز جاوید تهرانی (شاهنامه 18 تیر)
به نام سعادت ملت ایران و با درود به جانباختگان راه آزادی
شاهنامه 18 تیر
درست 7 سال پیش در تیرماه 1378 من یک نوجوان 19 ساله بودم که مانند همه دانشجویان دیگر ، آرزویی بجر بهترینها را برای وطن عزیزم و مردمانش نداشتم . دوست داشتم همه مردم دنیا ایرانی را به چشم بهترین نگاه نمایند و به حال و روزش غبطه بخورند . همه ما جوانان آرزو داشتیم آزاد باشیم و بر سرنوشت خودمان حاکم شویم و این را حق مسلم هر انسانی میدانستیم . در آن سن و سال فکر میکردم مملکتی که پدرانمان تحویلمان داده اند ، با همه مشکلاتش به ما تعلق دارد و ما میتوانیم آن را بازسازی نماییم .
اما در شب 18 تیر همه این تصورات از بین رفت . در آن شب کوچکترین تجمع و اعتراض دوستانم در کوی دانشگاه را با گلوله ، چماق ، زنجیر و گاز اشک آور جواب دادند . همکلاسیهایم را از پشت بام به پائین پرتاب کردند و دوستانم را با گلوله پرپر کردند . وقتی که ما در اعتراض به این جنایت رژیم که آن را به غلط منتخب خود میدانستیم ، دست به تظاهرات آرام زدیم ، بسیجی ها و انصار حزب الله به وحشیانه ترین روشها ما را سرکوب نمودند . هنوز هم چهره معصوم دختر دانشجویی را که به ضربات چاقوی سه بسیجی بشدت مجروح شده بود ، همچنین تصویر دانشجوی دیگری که چشمانش توسط بسیجی ها از حدقه درآمده بود ، بخاطر دارم . هنوز هم شبها خواب آن زنی را میبینم که با زنجیر کتک میخورد و از صورتش خون فواره میزد . هنوز هم طعم گاز اشک آور ، باتوم ، مشت و لگد را خوب به خاطر دارم .
زمانی که من را دستگیر کردند رکیکترین فحشها را به من دادند و وقتی که اعتراض نمودم توسط ده بسیجی به مدت پانزده دقیقه به وحشیانه ترین شکل ممکن کتک میخوردم. طعمش را خوب به خاطر دارم .
وقتی که برای اولین بار در سن 19 سالگی من را به بازداشتگاه مخوف اطلاعات (209) بردند و با چشمبند موقع رفتن زانوانم از ترس میلرزید . هر ماموری که میرسید مشتی ، لگدی ، سیلی و یا حداقل فحشی میداد و میرفت . طعمش را خوب به خاطر دارم.
آری بازجویی های همراه با سیلی ، لگد و فحش را ، حتی آن موقعی که بازجو اسلحه کمری خود را در دهان من فرو کرده بود و میخواست به زور من را وادار کند تا اقرار به ناکرده هانمایم ، خوب به خاطر می آورم .
ماهها سلول انفرادی و بعد یک جلسه چند دقیقه ای دادگاه بدون حق داشتن وکیل ، در نهایت حبسی که حتی تصوراش را هم نمیکردم . مادر بیرون دادگاه گریه میکرد و بازهم زانوان من میلرزید . خودم نیز وقتی اشکهای مادر را دیدم گریه ام گرفت . آری خوب به خاطر دارم .
من را به زندان رجائی شهر کرج(گوهردشت) تبعید کردند ، زندانی که به مخوفترین زندان خاورمیانه مشهور است . زندانی که در طبقه بندی سازمان زندانها به قاتلین و اشرار تعلق دارد . زندانی که ریاست آن (آقای شکاری) به همراه ریاست دادگاه انقلاب کرج (آقای منتظر مقدم) ، دختران جوان زندانی را پس از پایان محکومیتشان به کشورهای عربی صادر میکردند . چهار سال را در این زندان در بین قاتلین و اشرار و زندانبانان قواد سپری کردم ، بدون آنکه مسئولین زندان اجازه یک روز مرخصی را به من بدهند . تا اینکه روزی خواهرم با گریه خبر فوت مادر را از پشت تلفن به من داد.
باز هم گریه کردم و زانوانم لرزید ، آری خوب به خاطر دارم .
مسئولین زندان حتی حاضر نشدند برای تشیع جنازه مادرم که شده چند ساعتی به من مرخصی بدهند .
چندی بعد برای من ابلاغیه ای آمد . مرد جنایتکاری که خود را رهبر من مینامید مرا بخشیده و عفو نموده بود . چند روز بعد من آزاد شدم و چه آزادی تلخ و شیرینی بود . هنوز دیگر دوستانم دانشجویانی که همراه من بازداشت شده بودند در زندان بودند. منوچهر و اکبر محمدی ، احمد باطبی ، عباس دلدار و مهرداد لهراسبی و خیلی دانشجویان دیگر هنوز در بند بودند و تا به امروز نیز آزاد نشده اند .
زمانی که از زندان آزاد شدم ، تصمیم گرفتم و با خود عهد بستم تا زمان آزادی همه دانشجویان دربند و تا زمان آزادی تمام زندانیانی که بخاطر آرمانها و عقایدشان زندانی هستند دست از مبارزه نکشم . آری این تصمیم را خیلی خوب به خاطر دارم .
اکنون هفت سال از اولین خان 18 تیر گذشته و ملت ایران به آخر شاهنامه نزدیک و نزدیکتر میشود . بعد از آن روز من بارها بازداشت شدم ، کتک خوردم ، شکنجه شدم و به زندان افتادم . حتی در زیر شکنجه وزارت اطلاعات ، به ناحیه پشت سرم ضربه شدیدی وارد گردید که باعث گردید من نیمی از بینایی دو چشمم را از دست بدهم .
من هنوز هم گریه میکنم برای دوستان سلحشوری که در این راه جانشان را از دست دادند ، برای خوشبختی و سعادتی که حق ملت ایران بود و از آن محروم شد . بله من هنوز هم گریه میکنم ولی دیگر هیچگاه زانوانم نمیلرزد .


پایدار وطن همیشه
بهروز جاوید تهرانی
زندانی سیاسی مستقل
زندان رجائی شهر (گوهردشت) کرج
04/04/85

اقتصاد، احمدي نژاد را زمين مي زند

پيش بيني گاردين:
اقتصاد، احمدي نژاد را زمين مي زند
سايمون تيسدال
roozonline
۷ تیر ۱۳۸۵
محمود احمدي نژاد آخرين لولو از مجموعه بلند بالاي لولوهاي آمريكاست و از جمله آنها: سرهنگ قذافي ليبي، مانوئل نوريگا پاناما، اسلوبودان ميلوسويچ صربستان، صدام حسين عراق و اسامه بن لادن القاعده.
اما بدين ترتيب دولت آمريكا نيروهاي پيچيده‌اي را كه باعث روي كارآمدن او شده و همچنين مهارت‌هاي سياسي او را ناديده مي‌گيرد. همانگونه كه رقيبان محلي او متوجه شده‌اند، دست كم گرفتن احمدي نژاد هم خطرناك است و هم كاري نابخردانه.
محبوبيت رئيس جمهور بيشتر مديون رفتار مردمي اوست تا دشمني با آمريكا. بسيار از مردم عادي ايران در حالي كه از دستمزدها، تورم و محدوديت‌ آزادي‌هاي فردي شاكي هستند "گفتمان ملي" احمدي نژاد را كه بصورت سفرهاي استاني هر دوهفته يكبار انجام مي‌شود تائيد مي‌كنند.
محمد عطريانفر، صاحب امتياز روزنامه شرق، موفقيت احمدي‌نژاد در ارائه يك چهره مردمي را تائيد مي‌كند، اما در قدرت او شك دارد: "احساس مي‌كنم او بيشتر يك سخنگوست، بلندگويي براي منافعي ديگر."
روشنفكران ضد حكومت و سكولارها سربلند كردن احمدي‌نژاد را به حمايت روحانيان تندرو و همچنين سپاه پاسداران و بسيج نسبت مي‌دهند. آنها مي‌گويند احمدي نژاد موفقيت خود را مديون رهبري است كه هدفش برقراري رهبري ايران در جهان اسلام است.
آقاي خامنه‌اي از احمدي نژاد بخاطر محبوبيتش در جهان عرب در حمله به دولت بوش و قهرمان حقوق فلسطيني‌ها شدن ممنون است. از طرف ديگر ديپلماتهاي غربي مي‌گويند كه رئيس جمهور مشغول "آموزش حين خدمت" است. او از سخنان تند خود در مورد هالوكاست و اسرائيل كاسته است. اكنون او مي‌گويد كه فقط خواهان عدالت براي فلسطينيان است و نمي‌داند كه چرا مسلمانان بايد تاوان جنايات اروپائيان در مورد يهوديان را بپردازند.
با اين همه احمدي‌نژاد بازيچه‌اي در دست ملايان و روحانيان نيست. جريان قوي ضد روحانيت در ايران 27 سال پس از انقلاب بخاطر فساد و سوءاستفاده از قدرت گسترده است. يك منبع مي‌گويد كه موفقيت احمدي نژاد بخاطر بدست گرفتن پرچم خاتمي به عنوان "كانديداي ضد وضع موجود" بوده است. او با فاصله گرفتن از تشكيلات اسلامي موجود و اصلاح‌طلبان ناموفق طبقه متوسط و طرفدار خاتمي، حوزه انتخابيه جديدي را در ميان طبقات كارگر، جوانان و محرومان باز كرده است.
يك تحليلگر سياسي در تهران، مي‌گويد: "احمدي نژاد معرف نسل دوم انقلاب و سربازان 22 بهمن 1357 است. ايشان بودند كه با عراق جنگيدند، و از حملات شيميايي صدام [كه مواد آنرا غرب فروخته بود] آسيب ديدند. اكنون غرب براي همين افراد در مورد سلاحهاي كشتار جمعي سخنراني مي‌كند. آنها به غرب مشكوكند. به نظر آنها نسل گذشته آنها را فروخته است." او اضافه مي‌كند كه: "احمدي نژاد از نظر سياسي دست راستي اما از نظر اقتصادي بسيار چپگراست."
بعضي احمدي‌نژاد را حاصل درآميختن انديشه‌هاي ماركسيستي با عرفان درويشي و ارزش‌هاي اسلامي مي دانند. و بدين ترتيب حمايت او از اقتصاد متمركز، ادامه سوبسيدها و حقوق برابرتر براي زنان، با مخالفتش با اصلاح ساختار قدرت محافظه‌كار و اسلامي در ايران همخواني پيدا مي‌كند.
از طرف ديگر، سوءمديريت و ناتواني اقتصادي ايران ممكن است موجب نابودي او شود. ايران اقتصادي بيمار و متكي به قيمت نفت دارد. در گزارش 50 اقتصاددان آمده كه در مورد ساختار ضعيف اقتصادي و از آن جمله نبود سرمايه‌گذاري و بخش خصوصي كوچك چاره‌اي انديشيده نشده است. جمعيت روبه رشد به بيش از آن چيزي كه دولت عرضه مي‌كند نياز دارند. ديپلمات‌هاي غربي معتقدند: "دولت مشغول به هدر دادن ثروت بادآورده نفتي است".
سقوط احمدي نژاد، اگر اتفاق بيافتد، در اثر نافرماني سياسي يا تهاجم خارجي نخواهد بود. دليل اصلي به دغدغه‌هاي زندگي روزمره برمي‌گردد. در ايران هم مثل همه جاي دنيا، اقتصاد حرف اول را مي‌زند.
منبع: گاردين 27 ژوئن 2006

Tuesday, June 27, 2006

نگاه واشنگتن پست:

نگاه واشنگتن پست:
رژیم ایران در حال تجزیه است
عباس ميلاني و مايكل مكفال
*
roozonline
۷ هفته‌هاست كه آيت‌الله علي خامنه‌‌اي رهبر جمهوري اسلامي اصرار دارد كه رژيم ايران دچار گسست نيست. او مي‌گويد هر ادعايي در مورد اختلافات فقط بخشي از تبليغات آمريكا بر عليه ايران است. اما دوشنبه گذشته در ميهماني موسوم به "ناهار وحدت"، خامنه‌اي از 28 شخصيت بانفوذ كشور- كه اغلب روحاني بودند- خواست اختلافات را كنار گذاشته و بر حول يك هدف، كه حفظ نظام باشد گرد آيند.
بدرستي كه چيزي در درون دولت ايران در حال تجزيه است، و سياست آمريكا فقط بايد متكي بر شناخت دقيق جناح‌هاي رقيب، كشمكش‌هاي شديد و دگرگوني تعادل قدرت در اين رژيم باشد. هم اكنون در جمهوري اسلامي چهار جناح اصلي در حال مبارزه بر سر قدرتند:
سپاه پاسداران و بسيج
از آنجايي كه رژيم بشدت از مردم ايران فاصله گرفته - اگر نگوييم كه مورد بي‌مهري آنهاست- سپاه پاسداران و بسيج به همراه نيروهاي امنيتي مهره هاي اصلي بقاي آن هستند. اخيرا اين بازوهاي نظام قدرت خود را گسترش داده و در انتخابات مجلس در سال 2005 بيش از 100 نفر از افسران خود را به مجلس فرستادند. اما اساسي‌ترين قدرت‌گيري آنها با انتخاب احمدي نژاد به رئيس جمهوري در اواخر آن سال رخ نمود. آنگونه كه يكي از فرماندهان سپاه، و وزير كنوني كابينه، گفت رياست جمهوري احمدي نژاد نه تصادفي، بلكه حاصل يك عمليات چند‌جانبه و پيچيده بوده است. تسلط سپاه در تشكيلات جديد- در ميان استانداران، وزيران و معاونانشان و هيات‌هاي ديپلماتيك- همگي نشان از قدرت جديد سپاه دارد.
اكنون سپاه در واقع يك دولت در درون دولت است؛ سازمان امنيت و زندانهاي خود را دارد، سه دانشگاه كه در رشته "مطالعات استراتژيك" دكترا مي‌دهد و حلقه‌اي از متفكران خود را. سپاه بندر دارد و مي‌تواند بدون پرداخت حقوق گمركي كالا وارد كند.
اخيرا روزنامه‌‌هاي تهران خبر دادند قراردادي به مبلغ 1 ميليارد دلار براي ساخت لوله‌هاي گاز و نفت بدون مناقصه به يك شركت سپاه واگذار شده است. چندي پيش همين شركت يك قرارداد چندين ميليارد دلاري براي گسترش متروي تهران بست. در همين زمان روزنامه‌اي ديگر خبر داد كه 6 ميليارد دلار از درآمد نفت كه در يك حساب متعلق به سپاه پاسداران بود ناپديد شده است.
رهبري و پيروانش
طبق قانون، رهبر انقلاب كه غيرانتخابي و غيرپاسخگو به مردم است، قدرتي زياد و خودكامه دارد. زماني كه آيت‌الله روح‌الله خميني در قدرت بود، بخاطر مقام بالاي مذهبي، جاذبه فردي و روش آمرانه‌اش توانست قدرت رقيبان خود را محدود كند. اما خامنه‌اي صاحب چنين امتيازاتي نيست. او در سال 1989 و پس از تغيير قانون اساسي براي تصاحب قدرت مطلقه از يك روحاني عادي به اين مقام رسيد.
خامنه‌اي مي‌بايست هم جناح‌هاي رقيب را راضي نگه دارد و هم نگذارد كه يكي آنقدر قدرت بگيرد كه بر ديگران مسلط شود و موقعيت او را به خطر بياندازد. در اين تلاش او از ياري پسر خود، گروه كوچكي از ياران روحاني‌اش و خويشاوندي سخنگوي مجلس حداد عادل استفاده مي‌كند.
خامنه‌اي در آخرين انتخابات رياست جمهوري به برنامه پيروزي احمدي‌نژاد كمك كرد تا تهديد رئيس جمهور سابق علي اكبر هاشمي رفسنجاني، كه اشاراتي در زمينه محدود كردن قدرت رهبري در صورت انتخاب مجدد كرده بود، را خنثي نمايد. خامنه‌اي گفته بود كه به دنبال يك "رئيس ستاد" براي خود است، اما از آنچه پيش آمده جاخورده زيرا رئيس جمهور نه تنها در عوامگرايي خود جدي است بلكه پشتيباني سپاه را نيز دارد.
آيت‌الله مصباح يزدي و يارانش
اين آيت‌الله تندخو، كه احمدي نژاد از زمره پيروان اوست، رياست سه مركز تحقيقاتي و يك حوزه درسي در شهر قم را دارد. او بي رودرواسی از حكومت مطلقه دفاع مي‌كند، معتقد است دموكراسي و مردمسالاري با حكومت اسلامي سازگاري ندارد، زيرا مشروعيت اين حكومت خدايي است و مردم "فقط ياران حاكم" هستند و نه سرچشمه قدرت او.
با وجود گذشته‌اي مبهم، او پيروان زيادي در سپاه دارد و آشكارا در تدارك جانشيني آينده خامنه‌اي است. انتخابات پاييز آينده مجلس خبرگان- روحانياني كه رهبر را انتخاب مي‌كنند- به محل درگيري جناحهاي متخاصم تبديل شده است. روحانيان از هم اكنون آشكارا بر سر آنكه چه كساني كانديدای اين مجلس شوند و چه كساني محروم، درگير شده‌اند.
واقعگرايان
تعداد زيادي از مقامات عالي‌رتبه فعلي و قبلي- شامل برخي مديران سابق وزارت اطلاعات، رئيس‌جمهور سابق محمد خاتمي، و رئيس شوراي امنيت ملي علي لاريجاني- اعتقاد دارند كه جمهوري اسلامي بايد حالتي آشتي‌جويانه نسبت به غرب بگيرد و با آن به توافق برسد. حتي بعضي از آنها طرفدار توقف برنامه غني سازي اورانيوم هستند. به گفته اكبر گنجي اخيرا رفسنجاني نيز از اين نظر جانبداري كرده است. اين گروه را نبايد "ميانه‌رو" يا "اصلاح‌طلب" خواند، بلكه آنها سياست‌هاي احمدي‌نژاد را خطري براي ايران و منافع شخصي خود مي‌دانند.
مذاكره با چنين رژيم پاره‌پاره‌اي‌ كار ظريف و حساسي است. ايالات متحده آمريكا به دليل نداشتن سفارت در تهران و نيروي متخصص داخلي بسختي مي‌تواند وضعيت ايران را ارزشيابي كند. بجاي آن سياست‌گزاران آمريكا بر نظرات جامعه ضد رژيم در تبعيد ايراني تكيه مي‌كند كه اتفاقا با ديدگاههاي بسياري از اعضاي كابينه آمريكا مطابقت دارد.
اما براي آمريكا توجه به اين نكته اهميت دارد كه هيچكدام از جناحهاي حاكم در ايران مايل به رويارويي نيستند. جنگ واقعي بر سر گرفتن امتياز عادي سازي روابط با واشنگتن - و در پي آن تحكيم موقعيت خود- است.
مهمتر آنكه، دولت آمريكا نبايد در پشتيباني از ايرانيان مردمگرا كوتاه بيايد. رژيم ايران به دنبال جا انداختن اين فكر در ميان مردم است كه آمريكا نيز مانند اروپاي قديم و روسيه و چين كنوني آماده قرباني كردن آرزوهاي مردم است. آمريكا بايد مذاكرات به تعويق افتاده مستقيم را با پيامهاي روشن به مردم ايران همراه كند كه ايالات متحده حاضر به پذيرش حكومت عده‌اي معدود صاحب قدرت نيست.
منبع: واشنگتن پست 25 ژوئن 2006
*عباس ميلاني رئيس مطالعات ايراني در دانشگاه استانفورد و از مديران پروژه مردمسالاري ايران در موسسه هوور و مايكل مكفال استاد علوم سياسي در دانشگاه استانفورد است
.

تقويت گردان هاي عاشورا و الزهرا

تقويت گردان هاي عاشورا و الزهرا
تجهيز کم سابقه بسيج در شهرها
اسفنديار صفاري

roozonline
به دنبال علني شدن اعتراضات عمومي در برخي از مناطق کشور، گسترش و تجهيز گردان هاي عاشورا و الزهرا در دستور نيروي شبه نظامي بسيج قرار گرفت. اين در حالي است که منابع محلي در تبريز تاييد کردند که در ناآرامي هاي اخير اين منطقه نيز گردان هاي عاشورا نقش ويژه اي در سرکوب اعتراضات را بر عهده داشته اند. سردار محمد حاج آقامير در تازه ترين نشست با فرماندهان بسيج تهران "شکل گيري هرچه بيشتر گردان هاي عاشورا و الزهرا" را اصلي ترين هدف امسال بسيج اعلام کرد.
گردان هاي سرکوب، هسته هاي مقاومت
به دنبال شورش هاي شهري در اوايل دولت دوم رفسنجاني در سال 72 و 73، فرماندهان سپاه پاسداران با تشکيل گردان هاي عاشورا و الزهرا که اولي متشکل از بسيجيان برگزيده مرد و دومي متشکل از زنان بسيجي بود، نيروي مخصوصي را تشکيل دادند. اين گردان ها در سال هاي بعد در تظاهرات عمومي قزوين، و ديگر مناطق غرب کشور مورد استفاده قرار گرفت. تيرماه 1378 نيز وقتي به دنبال هجوم لباس شخصي ها به کوي دانشگاه در تهران، تبريز و چند شهر ديگر دانشجويان به تظاهرات دست زدند،گردان هاي عاشورا اصلي ترين نيروي مهار آنها بودند که با واگذاري فرماندهي اين نيروها به محمد شمخاني وزير دفاع وقت، از شدت عمل اين گردانها تا حدي کاسته شد.
از زمان بحراني شدن پرونده هسته اي در سه سال پيش و به خاطر احتمال افزايش ناآرامي هاي خياباني بار ديگر تقويت و تجهيز گردان هاي عاشورا در دستور قرار گرفت. مهرماه پارسال،مجلس اجازه برداشت 350 ميليون دلار از حساب ذخيره ارزي براي تقويت و تجهيز گردان هاي عاشورا و الزهرا را به دولت داد. افزايش فشار در پرونده هسته اي و احتمال حمله نظامي به ايران هم باعث شد تا اين گردان ها، که پيشتر آموزش هاي جنگ شهري را با عنوان"عمليات کوي و برزن" ديده اند، به سلاح هاي نيمه سنگين و سنگين نيز تجهيز شوند.
در همان زمان، سرتيپ محمد حاج آقامير، فرمانده منطقه مقاومت بسيج تهران بزرگ، درباره تجهيز گردان‌هاى عاشورا به سلاح‌هاى سنگين و نيمه سنگين گفت: "طبق پيش بينى، بايد ۳۰ درصد از گردان‌هاى عاشورا را به سلاح‌هاى سنگين و نيمه سنگين مجهز كنيم". وى افزود: "با اعتبارى كه مجلس براى تجهيز گردان‌هاى عاشورا پيش بينى كرده تا پايان سال 84 امكان تحقق اين هدف فراهم خواهد شد".
فرمانده منطقه مقاومت بسيج تهران بزرگ، تعداد گردان هاي مذکور در تهران را ۱۲۰گردان عاشورا و نيز ۱۲۰گردان الزهرا اعلام کرد.
اما سخنان فرمانده کل سپاه پاسداران که مدتي بعد منتشر شد نشان داد که به دنبال تهديد هاي خارجي، فرماندهان سپاه تصميم گرفته اند تا ماموريت دومي را نيز به اين نيروها اضافه کنند و آنها را به نيرويي دوکاره تبديل کنند: سرکوب شورش هاي شهري در مواقع غير جنگي و جنگ شهري در صورت عملي شدن تهديد حمله به کشور. رحيم صفوي در جمع فرماندهان بسيج تاکيد کرد: "تجديد سازماندهي و تجهيز و تسليح 1200 گردان عاشورا از 2500 گردان عاشورا در اقصي نقاط كشور براي دفاع مسطح از اهداف برنامه چهارم پنجساله بسيج است".
اظهارات بعضي ديگر از فرماندهان نيز اين تغييرات را تاييد کرد. بر اساس اخبار منتشر شده اعضاي گردانهاي عاشورا به گروههاي کوچک 22 نفره تقسيم و به امکانات پيشرفته ارتباطي و تسليحاتي تجهيز شده اند تا در صورت بروز حمله نظامي به عنوان هسته هاي مقاومت عمل کنند. شايد همين است که در چند ماه اخير بعضي از فرماندهان نظامي کشور از آن به عنوان "دکترين دفاع نامنظم" ياد کرده اند.
تجديدسازمان و تجهيز گردان هاي عاشورا
اما سرکوب شورش هاي شهري، تظاهرات عمومي در شهرستان ها و تهران هنوز ماموريت اصلي گردان هاي عاشورا و الزهرا است. در درگيريها و تظاهرات خردادماه تبريز، اردبيل، نقده وساير شهرها، گردان هاي عاشورا به تاييد منابع محلي نقش اصلي در سرکوب تظاهرات کنندگان را بر عهده داشتند؛ تا جايي که براساس گزارش عمومي سپاه آذربايجان شرقي: "سردار حجازي در جمع فرماندهان حوزه هاي مقاومت و گردان هاي عاشورا و الزهراي منطقه مقاومت بسيج سپاه آذربايجان شرقي از عملکرد شايسته بسيجيان در حوادث اخير تبريز قدرداني کرد".
بر اساس همين گزارش فرمانده نيروي مقاومت بسيج در سالن اجتماعات فرمانداري تبريز و در جمع بسيجيان آذربايجان شرقي با تقدير و تشکر از احساس مسئوليت و اقدام به موقع و شايسته بسيجيان در حوادث اخير، از اين گردانها با عنوان" پيشرو در دفع خطرها و دفاع از ارزش ها" نام برد و گفت: "اگر بسيج و روحيه آن نبود انقلاب از کشور رخت بر مي بست، روحيه بسيج باعث شده هنوز فداکاري، دشمن ستيزي و عدم ظلم پذيري در کشور پويا بماند". سردار حجازي همان جا با اشاره به "حضور مسئولانه بسيج و بسيجيان در دفاع از حريم انقلاب اسلامي" به اعضاي اين گردان ها قول داد که مشکلات آنان را پيگيري مي کند.
خبرهاي منتشر شده در چند هفته اخير حاکي از تحرک بيشتر و تسريع تجديد سازمان گردان هاي عاشورا در کشور است. همانگونه که يک سال قبل، پس از بروز نا آرامي ها، گردانهاي عاشورا اقدام به برگزاري مانور ذوالفقار کردند، در تازه ترين خبرها هم اعلام شده که اردوي بزرگ گردانهاي عاشورا با نام اردوي فاطميون در آذربايجان شرقي برگزار مي شود. در اين اردو 39 گردان عاشورا شرکت خواهند کرد و طي آن تقويت، گسترش، حفظ و انسجام و بالابردن روحيه استقامت و معنويت بسيجيان، افزايش آمادگي جسماني و روحي گردان‌هاي عاشورا‌، ارتقا قابليت جذب و توان فراخواني، آموزش و سازماندهي به منظور حضور و عكس‌العمل سريع در شرايط خاص تمرين مي شود. در کنار اين برنامه ها، در ساير شهرهاي کشور نيز بدون انتشار خبر، گردانهاي عاشورا و الزهرا درحال تقويت و تجهيز هستند؛ تا جايي که فرمانده کل سپاه پاسداران چندي پيش پايان تسليح تمام اعضاي گردانهاي عاشورا و الزهرا به اسلحه شخصي را به عنوان يکي از افتخارات اين ارگان ذکر کرد.
نگران کننده ترين خبر در اين مورد انتشار اخبار تشکيل گردان هاي عاشورا و الزهرا در دانشگاههاي کشور است. براساس اين اخبار بسيج دانشجويي ماموريت دارد تا هرچه سريعتر به تشکيل گردانهاي عاشورا و الزهرا در دانشگاهها اقدام کند. بر همين اساس در جلسات اخير بسيج دانشجويي در دانشگاهها، سازماندهي گردانهاي عاشوراي دانشجويي به عنوان اصلي ترين ماموريت امسال بسيج دانشجويي عنوان شده است.
آقايان، در غياب مردم خود را براي چه روزهايي آماده مي کنند؟

گزارش خبرنگار نيويورک تايمز از تهران:

گزارش خبرنگار نيويورک تايمز از تهران:
در اينجا شادي مجاز نيست

مايکل اسلکمن
۷ تیر ۱۳۸۵
خلاصه:
تهران – با نواي آهنگ " We will ! We will! Rack you! " هزاران تماشاگر مرد وارد استاديوم آزادي شدند تا به تماشاي بازي فوتبال دوستانه بين تيم ملي ايران و تيم بوسني هرزگوين بپردازند.
-->
تهران – با نواي آهنگ " We will Rack you! " هزاران تماشاگر مرد وارد استاديوم آزادي شدند تا به تماشاي بازي فوتبال دوستانه بين تيم ملي ايران و تيم بوسني هرزگوين بپردازند.
هنگامي که تيم ايران براي دومين بار پس از انقلاب اسلامي سال 1357 آماده رقابت در جام جهاني مي گردد، تب فوتبال نشانگر بسياري از فشارهاي پيش روي جامعه ايران است. در حالي که ايران در خصوص برنامه هسته اي خود با غرب رودرروست و رئيس جمهور ايران به رد هولوکاست مي پردازد، اين کشور مبارزه اي اساسي تر نيز پيش رو دارد: چگونه مي توان در جمع با هم خوش گذراند.
بهروز غريب پور، سرپرست يکي از مراکز عمده فرهنگي ايران مي گويد: "ما در مورد اين مشکل صحبت مي کنيم: چگونه مي توانيم جامعه اي شاد داشته باشيم؟ ما در حال تلاش براي ايجاد تحول هستيم، يافتن راهي مناسب و قابل قبول جهت شاد بودن – هنگامي که مي خواهيم شاد باشيم."
به نظر مي رسد که فوتبال يکي از کاتاليزورهاي اين تلاش است. به گفته منصوره اتحاديه، ناشر و مورخ ساکن تهران: "ما مردمي غمگين هستيم. اکثر موسيقي ما غمگين است. رنگ [مورد استفاده] شيعيان مشکي است."
اتحاديه اضافه کرد: "لازم است مردم با هم بيرون رفته و فرياد بزنند. با هم جشن بگيرند." منظور وي جشن هايي است که پس از پيروزي تيم فوتبال برگزار مي گردند، جشن هايي که عمدتا توسط بسيجي ها متوقف مي شوند. بازيکنان تيم ملي ايران اذعان نموده اند که احساس مي کردند بايد بازي را ببرند تا با تلاش هاي غرب جهت جلوگيري از برنامه هسته اي ايران مقابله نمايند. از زمان پيروزي انقلاب اسلامي، روحانيون هرگونه جشن عمومي را محدود کرده و به تشويق سوگواري عمومي پرداخته اند.
به اعتقاد مورخان، مردم ايران از زمان انتخاب اسلام شيعي در قرن 16 به عنوان دين رسمي کشور، رسم و رسومات خود را بر مبناي غم و سوگواري استوار نموده اند. مهم ترين تعطيل آنها، عاشورا است که مبناي يک ماه سوگواري براي امام حسين، نوه پيامبر اسلام است که در سال 680 در يک نبرد جان باخت. حتي در ماه رمضان که ساير مسلمانان پس از يک روز روزه به جشن مي پردازند، اکثر جشن ها در ايران ممنوع است.
آخوندهاي حاکم بر ايران به تجليل افرادي که در راه ايمان با کشورشان جان باخته اند، مي پردازند و در عين حال هرگونه ابراز شادي در ملا عام را مورد مجازات قرار مي دهند. شاهد اين مدعا، نقاشي ها و تابلوهاي بزرگ تصوير مردان جوان است که در جنگ ايران و عراق در دهه 80 کشته يا جانباز شده اند و اين تصاوير در سراسر تهران مشاهده مي شوند.
اين ايده ها توسط دولت به پيش رانده مي شود. در شهر تاريخي بم که هنوز شاهد عواقب زلزله ويرانگر سال 1382 است، يکي از مراکز فرهنگي در صدد برگزاري جشن موسيقي جهت ايجاد شادي بود اما دولت جلوي جشن را گرفت.
اما جوانان و حتي بزرگسالان ديگر فرهنگ سوگواري را بر نمي تابند. حتي برخي از ايراني هاي محافظه کار درک کرده اند که بايد اسلام سبک ايراني را باز سازي کنند تا کمي شادتر باشد. در سال هاي اخير، آنان بر شادماني تاکيد نموده و در چند نقطه از تهران، مقامات از پرچم هاي قرمز به جاي مشکي براي عاشورا استفاده کرده اند.
چند روز بعد ، تيم ايران در برابر بوسني قرار گرفت. در حالي که دو تصوير بزرگ آيت الله خميني و آيت الله خامنه اي در استاديوم قرار داشت، تماشاچي ها با آهنگ رپ ايراني پايکوبي مي کردند.
منبع : نيويورک تايمز، 20 ژوئن 2006

برنامه اکبر گنجي براي آزادي زندانيان

برنامه اکبر گنجي براي آزادي زندانيان
اعتصاب غذاي سراسري در جهان
شيرين کريمي
roozonline
۷ اکبر گنجي در ميزگردي در صداي آلمان، خواستار آزادي هر چه سريع ترمهندس موسوي خوييني، رامين جهانبگلو و منصور اسانلو شد. وي در اين گفت و گو ضمن محکوم کردن اين بازداشت هاي خودسرانه، اعلام کرد: "اگر اين سه نفر در اسرع وقت آزاد نشوند، يک اعتصاب غذاي سراسري در جهان راه مي اندازيم."
گنجي با تاکيد بر اينکه اين هر سه نفر در سلول انفرادي نگاهداري مي شوند، گفت: "همه گروه هاي جامعه خواهان ازادي اينها شده اند. تجمع کرده اند، نامه نوشته اند، و همه راه هاي مسالمت آميز را طي کرده اند، ولي هيچ گوش شنوايي نيست، لذا تنها راهي که براي ما مانده اعتصاب غذاي سراسري در جهان است."
گنجي که در ادامه سفراروپايي خود به آلمان رسيده است، در اين سفر نيز با شرکت در جلسات مطبوعاتي و ديدار با فعالين جامعه مدني اروپايي، به تبيين نظريات خود مي پردازد. وي پيش از اين در آخرين جلسه جمعي خود در پاريس، با اشاره به اينکه "هر عملي که انجام مي دهيم بايد بدانيم که مسئوليت اخلاقي مهم است" گفته بود: "در تفکر مدرن ما مکلف هستيم که به نتيجه و پيامدهاي عمل بپردازيم."و عمل مورد نظر گنجي در مقطع کنوني رسيدن به دموکراسي است که "پيامدش هم روشن است." گنجي در همين ارتباط اضافه کرد: "در برابر پيامدهاي خواسته و ناخواسته اعمال خود مسئول هستيم. اين مهم نيست که من بگويم آزاديخواه هستم، مهم اين است که توجه داشته باشم که اين آزاديخواهي چه نتايجي دارد. در واقع من حتي من در برابر نتايج غير ارادي اعمال خود نيز از نظر اخلاقي مسئولم."
دولت سرکوب گر و توده ها
بر اين اساس است که گنجي مي گويد: "ما عقلانيت عملي مي خواهيم و اهدافي داريم که مجاني به ما نمي دهند، يک دولتي هست که براي ما هزينه هايي را به وجود مي آورد، و يک توده مردمي هستند که به راحتي مي شود فريبشان داد و تحريکشان کرد. در چنين شرايطي مثلا وقتي من روشنفکر مي گويم سکولار هستم، آن طرف آن را جور ديگري ترجمه مي کنند و به توده مردم مي گويند اينها مي خواهند دين را نابود کنند؛ و توده مردم هم به راحتي فريب مي خورند."
گنجي در ادامه اين بحث، به ويژگي هاي فرهنگ ايراني مي رسد و مي گويد: "فرهنگ ايراني بصورت بيمار گونه اي فرهنگ بيگانه ستيزي است. الان همه ما يکديگر را محکوم مي کنيم که مزدور غرب هستيم و اين فقط در داخل کشور نيست ـ به دليل فرهنگي که داشته ايم ـ در خارج از کشور هم وجود دارد. در اين چارچوب من اگر با کسي ملاقات کنم و بطور علني در حضور خبرنگاران با وي صحبت کنم تا همه حرف هاي ما را بشنوند که چه گفته ايم، باز هم هزاران محکوميت در بين توده هاي مردم براي ما درست مي کنند. پس کسي که در عرصه سياست کار مي کند، بايد دو جور هزينه بايد بدهد:هزينه دولت سرکوب گر، و هزينه توده هاي مردم. همان توده هايي که تقديس شان مي کنيم و از مطالبات شان دفاع مي کنيم."
اکبر گنجي، سپس با تاکيد بر اينکه "رسيدن به دموکراسي بدون هزينه نمي شود" گفت: "چون هدف مهم است، به هر قيمتي هم که باشد هزينه آن را پرداخت مي کنيم. ما امروز متاسفانه لاف دموکراسي، آزادي و حقوق بشر را مي زنيم، اگر به اين اهداف اعتقاد داريم، بايد هزينه پرداخت کنيم. اگر هزاران سال هم با اين مفاهيم ور برويم، از دل آنها چيزي در نمي آيد. ما قبل از انقلاب طرحي داشتيم که تحت تاثير گفتمان دهه 40 و 50 بر گرفته از مارکسيسم روسي بود که شريعتي آن را گرفت. روشنفکران سکولار هم به آن معتقد بودند و آن نفي جمهوري و نفي فلسفه بود. مي گفتند فلسفه و انديشه مهم نيست، همه چيز عملي و همه چيز، مبارزه و آرمان است. مبارزه، زندان، درگيري و جنگ. ولي اين شيوه ها در آن سالها جواب نمي داد چون انديشه و فلسفه اي پشت آن نبود. الان هم فلسفه و سنت ما به حد کافي ضد عقلانيت است. منظورم عقلانيت استدلالي است."
انديشه وعمل شجاعانه
اين روزنامه نگار تازه از بند رسته، بر اين باور است که"قبل از انقلاب انديشه نفي مي شد و همه چيز عمل بود. و لذا: "نتيجه آن را ديديم." حالا هم که "همه چيز صد در صد معکوس شده. مي گويند دانشجويان به جاي مبارزه، کار تئوريک بکنند. الان همه فيلسوف شده اند، همه کار فکري مي کنند و همه هم سرخورده و نا اميد به فلسفه مي پردازند؛ در صورتيکه ما بايد هميشه در کنار بصيرت نظري، شجاعت و جسارت عملي هم داشته باشيم. ما بدون فلسفه و انديشه به هيچ جا نمي رسيم همان طور که بدون عمل هم به هيچ جا نمي رسيم. کار قبل از انقلابمان درست نبود، بعد از انقلابمان هم درست نيست. نه افراط و نه تفريط. هر دو بايد با هم باشند، هر گونه عملي بايد متکي بر نظر باشد و گرنه ما استبدادي را جايگزين استبداد ديگر مي کنيم؛ کاري که در سال 57 کرديم."
گنجي اما درباره سال هاي مشارکت خود در انقلاب نيز حرف هاي شنيدني دارد: "من قبول ندارم که در سال 57 ما دموکراسي مي خواستيم. گفتمان دهه پنجاه، غرب ستيز بود که همه اينها را از مارکسيسم روسي گرفته بوديم. کتاب «آسيا در برابر غرب» داريوش شايگان و يا «آنچه در خود داشت» احسان نراقي را بخوانيد، همه اينها ويژگي غرب ستيزي و بازگشت به خويشتن را مطرح مي کردند. منظور شريعتي هم که بازگشت به دوران پيامبر بود. مارکسيست ها هم مي خواستند ما را به همان به باوري که در روسيه دست پيدا کرده بودند برسانند."
گنجي سپس در سالگرد درگذشت شريعتي، به انديشه او نيز نقبي زد و از جمله اظهار داشت: "شريعتي در يک پرسش و پاسخ مي گويد: تمام مبارزه من عليه دموکراسي است. و وقتي از او مي پرسند نهضت شما چيست و چه مي خواهيد؟ به صراحت مي گويد: ما يک انقلاب مي خواهيم و مي خواهيم که همه را از بالا کنترل کنيم و مي خواهيم يک جامعه روشنفکر داشته باشيم که تا ابد مردم را کنترل کند. من در چنين گفتماني بزرگ شده ام."
گنجي درباره دوم خرداد نيز حرف هاي زيادي دارد:"ما در دوم خرداد شعار هايي داديم ولي بر سر اين شعارها نايستاديم. نه تنها عمل نکرديم، بلکه شعارهم داديم و گفتيم اصلاحات بدون هزينه شدني است. آن انديشه غلط در کنار عمل نادرست نايستادن، منجر به ياس و نا اميدي و سرخوردگي شد که امروز در جامعه ما بسيار فراگير شده. خيلي ها ديگر مبارزه را بيهوده مي دانند و مي گويند جامعه ايران 100 سال ديگر درست مي شود و تا آن موقع بايد کار فرهنگي کرد. من در پيامي که براي خانم بهبهاني دادم، نوشتم: من مي پذيرم که 100 سال ديگر دموکراسي به ايران مي آيد، قبول. اما امروز جنايتي صورت مي گيرد، کسي را کشته اند، چرا بايد سکوت کنم؟ اين دو چيز مختلف است. الان آقاي جهانبگلو در زندان است، ناصرزرافشان، موسوي خوييني که از جوانان بسيار خوب و نمايندگان فعال مجلس ششم در زمينه دفاع از زندانيان بود، حالا اينها را گرفته اند. ما چرا بايد سکوت کنيم؟ نمي شود در برابر سرکوب سکوت کرد. ما بايد نظامي بسازيم که ما را به هدف برساند. نظام سياسي اگر مرا به هدف رساند بهتر، و گرنه عوضش مي کنم. به نظر من هيچ نظامي مقدس نيست و با حرف هم هيچ نظامي عوض نمي شود. بايد هزينه پرداخت."
حرکت براي تغيير
به همين دليل است که گنجي فکر مي کند: "بايد براي تغييرات، تظاهرات کرد. اعتصاب غذا کرد. بايد حزب راه بياندازيم. ما به دموکراسي و مبارزه بومي هم قائل نيستيم. اختلاف من و حجاريان که هر دو جمهوريخواه هستيم بر سر اين است که او مي گويد از طريق انتخابات مجلس و دولت راي مي گيريم و حاکميت را دو گانه مي کنيم. وقتي دوگانه شد، رفته رفته اختيارات ولي فقيه را کم مي کنيم تا تبديل به ملکه انگليس شود و آنگاه ولايت، مشروطه مي شود. در صورتيکه من به جمهوريخواهي در سطحي استراتژيک عقيده دارم. چرا که بايد ببينيم آيا انتخابات شدني است؟ آيا دوباره مي گذارند اصلاح طلب ها در انتخابات شرکت کنند؟ آيا ساختار قانوني به شما اجازه مي دهد؟ به نظر من حرکت به سوي دموکراسي در چهارچوب نظام بسته است و هر گونه حرکت در ساختار قانوني ناممکن. به همين دليل از اول بايد بگوييم به قانون اساسي هيچ التزامي نداريم."
گنجي آنگاه با تاکيد چند باره بر اينکه: "به کشورم بر مي گردم" گفت: "با تمام سختي هايي که کشيده ام يک نفر را هم نمي کشم. همان کسي را که امروز متحجرمي خوانمش هم حذف نمي کنم. ما اگر مي خواهيم در راه دموکراسي گام برداريم، چاره اي نداريم که در کنار هم باشيم، با هم همفکري کنيم نه اينکه يکديگر را حذف کنيم. جبهه چپ و راست، مذهبي و غير مذهبي، داخلي و خارجي همه بايد با هم باشند و تنها صلح است که مي تواند بين همه پيوند ايجاد کند. ما به دو صلح نياز داريم: صلح بين انسان هاو صلح بين انسان و طبيعت که فقط با خلع سلاح جهاني بوجود مي آيد."
و گنجي همچنان، در آلمان نيزاز شفافيت در سياست مي گويد: "به گفته کانت تنها راه اخلاقي کردن سياست، علني کردن عرصه سياست است."


اکبر گنجی : فاشیسم هرگز به عدالتخواهی اعتقادی ندارد و زن و مرد را برابر نمی‌داند و حکومت را فقط حق فقها می‌داند

دويچه وله : امروز كنفرانس مطبوعاتى با شركت اكبرگنجى در مركز راديويى دويچه وله برگزار شد. در اين كنفرانس خبرنگارانی از سراسر آلمان شركت كردند و سوالات خود را با وى مطرح كردند. گنجى پيش از پاسخ به سوالات خبرنگاران به دستگيرى منصور اسانلو، رامين جهانبگلو و علی‌‌اكبر موسوى خوئينى اشاره كرد و تاكيد كرد كه اگر آنها آزاد نشوند در داخل و خارج از ايران يك اعتصاب غذاى گسترده در سطح جهانى براه خواهد افتاد!
کنفرانس با خوشآمدگویی مسئول بخش آسیایی دویچه‌وله به آقای گنجی آغاز شد و پس از صحبت کوتاهی در مورد زندگی و مبارزات وی از شرکت‌کنندگان خواسته شد تا سوالات خود را مطرح کنند. بحث‌ها و سئوالات شرکت‌کنندگان پیرامون موضع دمکراسی و حقوق بشر در ایران، برنامه هسته‌ای ایران، بحث حکومت دينى و حکومت سکولار، جنبش دمکراسی‌خواهی در داخل و خارج ایران و ایجاد یک رابطه فعال میان این دو بود. آقای گنجی در آغاز کنفرانس گفتند که قبل از آنکه به پرسش‌های خبرنگاران پاسخ دهند، صحبتی کوتاه با جمع دارند که البته مخاطب اصلی این سخنان رژیم حاکم بر ایران است. اکبر گنجی سپس به نقض گسترده حقوق بشر در ایران و سرکوب سیاسی مخالفان و بازداشتهای خودسرانه اشاره کرد. او از جمله از اسارات آقای اوصانلو، از رهبران سندیکای کارگران که اکنون ماههاست بازداشت شده است و در سلول انفرادی بسر می‌برد، بازداشت آقای رامین جهانبگلو (پروفسور فلسفه) و آقای موسوی خوئینی (نماینده جنبش دانشجویی در مجلس ششم و از فعالان دفاع از زندانیان سیاسی) نام برد. اکبر گنجی گفت:
«روشنفکران ما، نیروهای مخالف و اصلاح‌طلبان در هرحال بیانیه‌ای داده‌ و خواستار آزادى این چند تن شده‌اند. چند روز پیش هم در تهران اجتماعی بود از همه گروهها که در آن خواستار آزادی آقای خوئینی‌ شدند. تمام راههای مسالمت‌آمیز را ما طی کرده‌ایم و راهها همه بسته است. رژیم باید این سه تن را در اسرع وقت آزاد بکند. اگر این سه‌تن در اسرع وقت آزاد نشوند، ما یک اعتصاب غذای گسترده در سطح جهانی براه خواهیم انداخت.»
در اینجا خبرنگار روزنامه «فرانکفورت آلگماینه سایتونگ» از گنجی پرسید، منظورتان از ما و كسانى كه اين اعتصاب غذاى گسترده را خواهند كرد که هست؟ وی گفت:
«اولین نیاز ما این است که دنیا از وضعیتی که ما در آن بسر می‌بریم مطلع بشود. ایرانیان مهاجر و ایرانیان تبعیدی بسیار می‌توانند به این روند کمک بکنند. اما برای ساختن دمکراسی ما چاره‌ای نداریم جز اینکه ایرانیان داخل و خارج کشور یک جبهه‌ی گسترده در کنار همدیگر تشکیل بدهند.»
اکبر گنجی تاکید کرد که در ایران و در خارج از ایران یک جنبش قوی برای دمکراسی خواهی وجود دارد که پيروان آن در سه مورد، یعنی دمکراسی، آزادی و حقوق بشر وحدت نظر دارند. از نظر وی نقطه ضعف این جنبش این است که:
« جنبش‌مان سازمان و تشکیلات ندارد. نیروهای بسیار بسیار گسترده و متنوعی در این جنبش شرکت دارند. به همین دلیل این جنبش رهبری هم ندارد و از فقدان رهبری رنج می‌برد. ما اگر بتوانیم به جنبش‌مان سازمان بدهیم و بطریقی دمکراتیک برای آن رهبری انتخاب کنیم، نهضت ما بسیار سرعت خواهد گرفت.»
گنجی در عین حال به شاخص برجسته‌ی جنبش دمکراسی‌خواهی در ایران اشاره کرد:
«امروز در کل منطقه خاورمیانه اسلامی در هر کشوری انتخابات برگزار بشود، بنیادگرایان در آن پیروز می‌شوند و رژیمهایی سرکوبگر از رژیمهای استبدادی کنونی برقرار خواهند کرد. ایران تنها کشوری‌ست که اگر در آن یک انتخابات آزاد و دمکراتیک برگزار بشود، در آن نیروهای مدرن دمکراسی‌خواه پیروز خواهند شد.»
نظر اکبر گنجی در رابطه با برقراری عدالت پرسیده شد. او گفت که برای حل مسئله‌ی فقر و فساد دو راه حل وجود دارد. یکی عدالت فاشیستی‌ست که از سوی دولت ایران دنبال می‌شود که این به‌معنای سرکوب کامل جامعه مدنی و نیروهای مخالف و دادن شعارهای پوپولیستی ضدسرمایه‌دارانه است. او از فاشیسم بعنوان نوعی رومانتیسیسم یاد کرد که سودای بازگشت به بهشت گذشته را دارد. وی تاکید کرد که تنها راه‌حل مسئله‌ی فقر و فساد از طریق دمکراسی‌ست، زیرا اگر آزادی نباشد نمی‌توان درباره فساد و فقر نیز صحبت کرد و راه‌حلها را در این زمینه پیشنهاد نمود. به نظر اکبر گنجی فاشیسم هرگز به عدالتخواهی اعتقادی ندارد، زن و مرد را برابر نمی‌داند، مسلمان و غیرمسلمان را برابر نمی‌داند، فقها و غیرفقها را برابر نمی‌داند و حکومت را فقط حق فقها می‌داند:
«مردم ما خواهان برابری اقتصادی هستند و با این توزیع نابرابر ثروت به شکل کنونی مخالف‌اند. عدالتخواهی بخش مهمی از جنبش دمکراسی‌خواهی ماست. دمکراتها بیش از هر کس دیگری به عدالت وفادارند.».
مسئول بخش افغانی دویچه‌وله در مورد حکومت سکولار از اکبر گنجی پرسید و اینکه آیا امکان یک حکومت دینی دمکراتیک وجود دارد یا خیر. پاسخ او اين بود كه:
«من به هیچ نوع حکومت دینی اعتقاد ندارم. ما نه دولت دینی می‌خواهیم،‌ نه دین دولتی. ولایت فقیه یعنی اینکه همه مردم صغیر، بمعنای کودک نابالغ و مهجور به معنای دیوانه می‌داند. اینها اصطلاحاتی‌ست که خود فقها بکار می‌برند. در ولایت فقیه فرض می‌شود که همه‌‌ی مردم صغیرند و مهجورند و به ولی احتیاج دارند که دست آنها را بگیرد. نکته سوم، یتیم بودن است. یعنی وقتی کسی یتیم می‌شود، پدرش می‌میرد و او هنوز نابالغ هست، اختیارش را می‌دهند دست یک ولی. اینها می‌گویند، همه‌ی مردم یتیم‌اند. نکته چهارم اینکه همه مردم گوسفند‌انی هستند که به شبانی احتیاج دارند که آنها را راه ببرد. طبعا من چون مردم را صغیر و یتیم و مهجور و گوسفند نمی‌دانم، به ولایت فقیه هم اعتقادی ندارم. حکومت هم یک امر عقلایی ست که ما براساس عقل‌مان یک سامان سیاسی درست می‌کنیم و خودمان زندگی خودمان را اداره می‌کنیم.»
از اکبر گنجی در رابطه با برنامه هسته‌ای ايران سوال شد و نظر او این بود که برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی نه تنها محیط زیست را در ایران نابود می‌کند، بلکه می‌تواند کشور را درگیر یک جنگ نماید. به نظر گنجى ايران بايد با آمريكا وارد ارتباطى شفاف شود و هرگونه ارتباط پنهانى با ‌آمريكا تنها به تثبيت استبداد در ايران كمك ميكند. او همچنین در پاسخ به یکی از خبرنگاران که در مورد هولوکاست پرسیده بود، گفت که دولت فعلی سعی می‌کند در دادن شعارهای رادیکال دست طالبان و القاعده را از پشت ببندد و با اینکار می‌خواهد رهبری جنبش‌های اسلامی را بدست گیرد. اما گذشته از این،«کارکرد داخلی این نوع رادیکالیزم برای سرکوب سیاسی‌ست که در داخل می‌شود.»
او همچنین تاکید کرد که مسئله‌ی مردم ایران نابودی اسراییل نیست، بلکه نابودی فلسطین است که از کوچکترین حق انسانی خود محروم شده‌ است.
مريم انصارى

Monday, June 26, 2006

زندان هايي که نامي از آنها نيست

نمايشگاه دستاوردهاي قوه قضائيه
زندان هايي که نامي از آنها نيست
حسن زارع زاده اردشير
zarezade@gmail.com

چند روزي است نمايشگاهي تحت عنوان "دستاوردهاي قوه قضاييه در بخش زندانباني" در مركز آفرينش‌هاي هنري واقع در خيابان دكتر فاطمي، خيابان حجاب برگزار شده كه تا 7 تير ادامه دارد.

چند روزي است نمايشگاهي تحت عنوان "دستاوردهاي قوه قضاييه در بخش زندانباني" در مركز آفرينش‌هاي هنري واقع در خيابان دكتر فاطمي، خيابان حجاب برگزار شده كه تا 7 تير ادامه دارد.
قوه‌ قضاييه اعلام كرده اين نمايشگاه شامل غرفه‌هاي تاريخچه اداره زندان‌هاي ايران در صد سال اخير، پايگاه اطلاع رساني، امور حقوقي و قضايي، قوانين، آموزش و پژوهش امور كاركنان و رفاهي و خدمات اداري، تشكيلات، فعاليت‌هاي عمراني، كشفيات سازمان زندان‌ها، كانون اصلاح و تربيت، بهداشت و درمان و فعاليت‌هاي فرهنگي و آموزشي است. بنگاه تعاون و حرفه آموزي صنايع و زندانيان كشور، انجمن حمايت از زندانيان كشور، مراقبت بعد از خروج زندانيان، ستاد مردمي رسيدگي به امور ديه و كمك به زندانيان نيازمند، مشاوره و مددكاري رايگان و غرفه محصولات انتشارات اصلاح و تربيت از ديگر غرفه‌هاي اين نمايشگاه است.
از ويژگي هاي اين نمايشگاه مي توان به بروشورها و اسناد موجود در آن و نيز استعلام وضعيت زندانيان موجود در كشور كه در باقي ايام سال نياز به معرفي نامه از مراجع ذيصلاح دارند، اشاره كرد.
از آيين‌نامه تا عمل
در غرفه حقوقي و قوانين اين نمايشگاه، پيش‌نويس دستورالعمل‌ها و آيين‌نامه مربوط به زندانيان، پيش‌نويس آيين نامه نحوه تفكيك و طبقه بندي زندانيان و همچنين لايحه تبديل سازمان زندان‌ها به سازمان اجراي كيفري و اقدامات تاميني و تربيتي كه در كميسيون مجلس در حال بررسي است، در دسترس عموم گذاشته شده است.
ايزدپناه، رئيس حوزه رياست قوه قضاييه و رئيس ستاد برگزاري دستاوردهاي قوه قضاييه صبح روز شنبه سوم تير در اين نمايشگاه با اشاره به اينكه در حال حاضر قوه قضاييه با سياستهاي مجتهدي و فقيهي اداره مي شود، گفت: "بر اساس مباني حقوق اسلامي بايستي تنها شش جرم در زندانها نگهداري شوند كه اميد است بتوانيم به آن مرحله برسيم."
سال گذشته يكي از مقامات قوه قضائيه گفته بود زندانهاي تهران با توجه به نوع جرايم تفكيك شده و قوانين تفكيك جرايم به اجرا گذاشته شده است. اما اعتصاب غذاي زندانيان سياسي در زندان رجائي شهر كرج، نشان داد اين تفکيک صورت واقعي ندارد. پيش از آن مسئولين قوه قضائيه اعلام كرده بودند زندان اوين به جرايم امنيتي، زندان رجائي شهر كرج [گوهردشت] به جرايم عمدي و زندان فرديس كرج به جرايم غير عمدي تعلق دارند اما در عمل شاهد حضور زندانياني با اتهامات متفاوت در اين زندان ها بوديم و هستيم. به طور مثال در حال حاضر در بخشي از زندان اوين [ساختمان شماره 2 آموزشگاه] قاچاقچيان مواد مخدر نگهداري مي شوند.
از طرف ديگر عدم امكان حضور نمايندگان سازمان هاي معتبر بين المللي مدافع حقوق بشر در ايران خود گواه عدم اجراي صحيح و شايسته آئين نامه هاي داخلي و كنوانسيون هاي بين المللي است. در مواردي هم كه بازديدهايي از بعضي زندان ها به عمل آمده، بيشتر به جاهايي با رنگ و لعاب جديد اختصاص داشته و همين امر بارها مورد اعتراض زندانيان و فعالان حقوق بشر قرار گرفته است.
شكنجه، رفتار نامناسب و غير قانوني با متهمان و دستگيري هاي بي رويه و غير قانوني بدان جا رسيده كه حتي رئيس قوه قضائيه هم چندين بار به قضات، ضابطان و بازجويان تذكر داده تا روند قانوني برخورد و دادرسي عادلانه را مورد توجه قرار دهند.
آمار بازداشت گاه ها
اما يكي از نكات مهم در اين نمايشگاه، پخش بروشورهايي حاوي اطلاعاتي در خصوص زندان‌هاي كشور است كه حكايت از وجود 170 زندان، 25 كانون اصلاح و تربيت، 23 اردوگاه حرفه آموزي و 11 بازداشتگاه در كشور دارد. همچنين تعداد زندانيان كشور در سال 84 به طور متوسط 136 هزار و 804 نفر گزارش شده است.
در گزارش سازمان زندان ها، تعداد كل بازداشتگاه هاي تحت نظارت اين سازمان 11 مورد مطرح شده و البته نامي از زندان هايي که در اختيار اين سازمان نيست، از جمله سه بازداشتگاه وابسته به سه نهاد در زندان اوين برده نشده است. وضعي که بر زندان هاي ديگر کشور نيز حاكم است.
بند 209 زندان اوين به وزارت اطلاعات، بند 2 الف به اطلاعات سپاه و بند 240 به قوه قضائيه تعلق دارند كه امور پذيرش زندانيان و بازداشت شدگان را جداگانه انجام مي دهند و هيچ يك حق دخالت در امور ديگري را ندارد.
از سويي تعداد قابل توجهي هم بازداشتگاه هاي خارج از زندان وجود دارد كه در اختيار نهادهاي نظامي هستند و سازمان زندان ها بر آنها نظارت ندارد. بازداشتگاه هاي 66، 33، ناتب، خاتم، 59، و تعدادي ديگر كه به نيروي انتظامي، سپاه، ارتش و وزارت اطلاعات وابسته اند، نمونه هايي از اين مواردند.آن هم در حالي كه طبق ماده 22 آئين نامه اجرايي سازمان زندان ها و اقدامات تاميني تربيتي كشور، كليه زندان ها و بازداشتگاه ها بايد در اختيار و نظارت اين سازمان باشد.

در هفته دولت اجرا خواهد شد:

در هفته دولت اجرا خواهد شد:
اركستر "انرژي صلح آميز هسته اي"
حامد ايراني
roozonline
وزارت فرهنگ و ارشاد دولت احمدي نژاد از موسيقي دانان خواسته است موسيقي‌اي در وصف انرژي صلح آميز هسته اي ايران بسازند. درهمين راستا ارکستر سمفونيک تهران به رهبري لوريس چکناوريان "سمفوني انرژي صلح آميز هسته اي" ساخته بهزاد عبدي را در هفته دولت اجرا مي کند .
مدير توليد و نمونه سازي دفتر امور موسيقي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي گفته است: "ارکستر سمفونيک تهران با رهبرميهمان، لوريس چکناوريان طي سه شب درهفته دولت سمفوني انرژي هسته اي را به اجرا مي گذارد."
طي ماه هاي گذشته محمود احمدي نژاد با استفاده از نهادهاي مختلف تبليغي همچون صدا و سيما تلاش کرده است موضوع انرژي هسته اي را به عنوان يکي از مسائل اصلي کشور دربياورد. هنگامي که دراوايل ارديبهشت ماه ايران اعلام کرد که توانسته است چرخه غني سازي اورانيوم را کامل کند، صدا و سيماي ايران مانند روزهاي جشن ملي به پخش برنامه هاي مفرح وموسيقي پرداخت. احمدي نژاد چندي پيش گفته بود "انرژي هسته‌‏ اي حق مسلم ماست، يک شعار مقدس است."
خبر اجراي سمفوني انرژي هسته اي كه چندي پيش در محافل سياسي منتشر شد ابتدا به صورت جدي پيگيري نگرديد تا اينكه چندي قبل خبر رسيد كه در هفته دولت اكستر سمفونيك تهران قطعه را با نام "انرژي صلح آميز هسته اي"‌ به اجرا در خواهد آورد. لوئيس چكناواريان،‌ آهنگساز ارمنستاني الاصل مقيم ايران است.
سرود رسمي فدراسيون فوتبال براي جام جهاني 2006 نيز که شعر آن از علي معلم دامغاني بوده نيز از ساخته هاي بهزادعبدي است.
[عکس آذين زنجاني، خبرگزاري مهر
]

مقدمه چيني مصباح يزدي و شاگردانش براي:

مقدمه چيني مصباح يزدي و شاگردانش براي:
حکومت 7 ميليون بر 70 ميليون
شروين اميدوار
roozonline
خلاصه."
-->
محمد تقي مصباح يزدي جمعه گذشته بار ديگر به مشهد رفت تا در همايش "حاميان دولت اسلامي" مرحله تازه اي از هماهنگي براي انتخابات مجلس خبرگان را رقم بزند. اودر سالن مهران مشهد به اعضاي تشکل تازه تاسيس "حاميان دولت اسلامي" گفت: "نمي توان انتظار داشت در يك كشور هفتاد ميليون نفري همه صالح و شايسته باشند اما تربيت هفت ميليون انسان با ايمان دور از انتظار نيست."
همزماني اظهارات مصباح با سخنان شاگردش، محسن غرويان مبني بر اينکه "انديشيدن از حيثى جرم نيست، اما از حيثى مى‌تواند جرم باشد"، و شکايت برخي از طرفداران مصباح از روزنامه جمهوري اسلامي که طي مقاله اي جريان مصباح يزدي را با وهابيت، و فرقان مقايسه کرده بود، به نظر برخي از ناظران از شروع دور ديگري از دورخيز مصباح يزدي براي فتح مجلس خبرگان خبر مي دهد.
امت هفت ميليوني
در هفته هاي اخير گروهي تازه تاسيس با عنوان "حاميان دولت اسلامي" فعاليت گسترده اي را در سطح کشور آغاز کرده است. همايش هاي اين گروه در شهرهاي مختلف کشور، تحت حمايت و پشتيباني استانداران و برخي از نهادها برگزار مي شود. در اغلب همايش هاي اين تشکل استانداران و سخنراناني از طيف مصباح يزدي شرکت داشته اند. در تازه ترين اين همايش ها، که با شرکت کامران باقري لنکراني، استاندار خراسان رضوي، و برخي ديگر از راستگرايان نزديک به دولت برگزار شد، مصباح يزدي به تبيين دولت اسلامي موعود پرداخت و درباره راه هاي تشکيل چنين دولتي سخن گفت.
مصباح يزدي در اين همايش به طور ضمني جمهوري اسلامي را به دور از دولت اسلامي موعود دانست و درباره ويژگي هاي چنين دولتي گفت: "مطابق آيات قرآن از ويژگيهاي دولت اسلامي آن است كه افراد صالح در آن حاكم باشند." مصباح يزدي هدف نهايي جامعه‌اي كه دولت اسلامي در آن استقرار مي‌يابد را "هدف غايي خلقت در قرآن يعني پرستش خداوند" دانست. او شرط تحقق چنين دولتي را وجود گروه شايسته‌اي از مردم دانست كه "به خدا ايمان مطلق داشته و در عمل نيز متعهد به اجراي فرمانهاي الهي‌ باشند."
مصباح يزدي با رد نظريات مختلف درباره تشکيل جامعه ايده آل اظهار داشت: "برخي گفته اند اگر علم و سواد مردم و يا اقتصاد جامعه را بالا ببريم به جامعه اي ايده آل دست مي يابيم، اما طبق اين نظريه سرمايه داران حاکمان جامعه خواهند بود. قطعا پول و علم به تنهايي نمي توانند حل مشکل کرده و جامعه ايده آل بيافرينند بلکه گاهي آفت نيز محسوب مي شوند." او با استناد به آيه اي از قرآن مبني بر اين که خدا به کساني که به عمل صالح ايمان دارند وعده تحقق داده است، "حکومت شايستگان"، "حاکم بودن ارزش هاي ديني در جامعه" را از جمله ويژگي هاي جامعه ايده آل اسلامي که "ممکن التحقق" است دانست. مصباح يزدي هم چنين با رد اين تفسير که حکومت الهي موعود تنها با ظهور امام مهدي محقق خواهد شد، گفت: "برخي اين آيه از قرآن را منحصر به يک مرحله تاريخي از بشر يعني ظهور حضرت بقيه الله مي دانند اما آنچه از اين آيه بر مي آيد اين است که اين وعده يک قاعده کلي است و هر جا مصاديقش پيدا شود اين وعده خدا هم محقق خواهد شد."
او اضافه کرد: "اگر در اين آيه گفته مي شد که همه مردم، شايسته و به يکباره مومن شوند، قطعا چنين چيزي امکان پذير نبود ولي آنچه در اين آيه ذکر شده اين است که گروه شايسته اي از مردم که جهان بيني و ايمان صحيح دارند وقتي بر جامعه حاکم شوند وعده محقق خواهد شد و در اين صورت، جامعه اي که اسلام معرفي کرده قابل تحقق است."
مصباح يزدي برخلاف ديگر سران جمهوري اسلامي که مدام از جمعيت هفتاد ميليوني کشور به عنوان "ملت مسلمان" سخن مي گويند بر اين نکته تاکيد کرد که "نمي توان انتظار داشت در يك كشور هفتاد ميليون نفري همه صالح و شايسته باشند اما تربيت هفت ميليون انسان با ايمان دور از انتظار نيست." او همچنين خواستار انتخاب جوانان متعهد و پرورش آنها براي تشکيل دولت اسلامي موعود شد و گفت: "اگر ما بخواهيم به اين جامعه مطلوب الهي برسيم بايد سعي کنيم جوانان متعهد را براساس ارزش هاي اسلامي تربيت کنيم تا اينها نخبگاني شوند که شايسته حکومت بر چنين جامعه اي شده و ساير مردم نيز در سايه حکومت شايستگان به رفاه و امنيت نائل شوند."
انديشه هم جرم است
همزمان با سخنراني مصباح يزدي در مشهد و گسترش فعاليت هاي تشکل تازه تاسيس "حاميان دولت اسلامي" در کشور، روز گذشته روزنامه رسالت سخنان محسن غرويان يکي از شاگردان مصباح در باره "جرم بودن آزادي انديشه" را منتشر کرد. غرويان که سخنانش تشريح علني تر عقايد مصباح يزدي است، چند ماه پيش هم گفته بود که از نظر آيت الله خميني مردم نقشي تعيين کننده اي در تشکيل حکومت اسلامي ندارند. سخني که با عکس العمل تند هواداران بنيانگذار جنهوري اسلامي روبه رو شد. اين بار اما محسن غرويان، آزادي انديشه را "خلطي بس بزرگ و پر مخاطره" نام داد. شاگرد مصباح يزدي در مقاله اي با عنوان "نگاه دين به آزادى انديشيدن چيست؟" تاکيد کرده بود که: "اصل توان تفکر و قدرت انديشيدن، امرى ارزشى نيست، اما به چه انديشيدن و کيفيت متعلق و غايت و ثمره فکر و انديشه، امرى است که بار ارزشى دارد و در باب آن مى‌توان سخن از حسن و قبح و بايستگى و نبايستگى به ميان آورد."
غرويان اضافه کرده بود که: "برخى ميان موجوديت و حقانيت خلط مى‌کنند و بر اين مبنا مغالطه‌اى سامان مى‌دهند که: چون آدمى مى‌انديشد، پس هر انديشه‌اى حق است و هر انديشمندي، بهره‌اى از حقيقت را در محتوا و درونمايه افکار خويش عرضه مى‌کند. اين، به نظر ما خلطى بس بزرگ و پرمخاطره است."
او تاکيد کرد که "نبايد فريب شعار زيباى آزادى انديشه" را خورد. بايد ديد: "در پس‌ انديشه‌ها، چه اغراض و اهدافى منظور نظر است. تاريخ بشر را انديشه‌ها راه مى‌برند و اين راه ممکن است، راه ظلمت و تاريکى باشد و ممکن است طريق نور و فروغ و سعادت باشد." غرويان هم چنين نوشته که انديشيدن تا زماني جرم نيست که "ظهور بيروني اجتماعي پيدا نکند... اما آنگاه که فکر و انديشه، ابراز مى‌شود و در جامعه بروز و ظهور مى‌يابد از ديدگاه حقوقى و جرم‌شناسي، مى‌توان آن را مورد تعقيب قرار داد و بررسى نمود."
غرويان در ادامه مقاله اش در روزنامه رسالت نوشت: "وقتي گفته مي شود انديشيدن جرم نيست، بايد به همه ابعاد و توالى و جوانب آن توجه کرد. انديشيدن از حيثى جرم نيست، اما از حيثى مى‌تواند جرم باشد." او دليل جرم بودن آزادي انديشه را اين دانسته بود که "اصولا همه مجرمان تاريخ و بزهکاران جامعه، قبل از اينکه مرتکب جرم شوند، مى‌انديشند. عمل و رفتار همواره به دنبال انديشيدن و تصور ذهنى صورت مى‌گيرد." با چنين استدلالي شاگرد مصباح يزدي بر لزوم پيشگيري از انديشه پيش از تحقق آن تاکيد کرده و نوشته بود که: "بنابراين مى‌توان انديشه را به لحاظ آنچه که اين انديشه بدان منتهى و منجر مى‌شود، مورد بررسى و قضاوت قرار داد... فريب شعار زيباى آزادى انديشه را نبايد خورد. بايد ديد در پس‌ انديشه‌ها، چه اغراض و اهدافى منظور نظر است... ثبوتا ممکن است که آزادى انديشه و ابراز هر عقيده‌اى در ميان آدميان بشر را به راهى سوق دهد که پايانش تباهى و ظلمت و شقاوت باشد، چه اينکه اثباتا نيز اين امر تحقق يافته است
."

Thursday, June 22, 2006

- 68- از جمعه تا جمعه در ایران )

از جمعه تا جمعه ) در ایران -68 )
سلامی چو بوی خوش آشنا

روزی سیاه برای حقوق بشر

نخستین اجلاس شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد در این هفته در ژنو برگزار گردید. این شورا نهاد نوینی است که در پی مذاکرات طولانی ملل متحد و با تأیید مجمع عمومی سازمان ملل در مارس سال جاری جایگزین «کمیسیون حقوق بشر» سازمان ملل گردید. از جمله اهداف این شورا ,, جلوگیری از نفوذ دولت‌های نقض‌کننده‌ی حقوق بشر ,, در نقض حقوق پایه ئی و انسانی شهروندان کشورشان ,, می باشد. ملل متحد با تشکیل چنین نهادی در تلاش است تا بطور موثرتری در دفاع از حقوق بشر فعالیت نماید. یکی از دلائل پایه گذاری این نهاد نوین, فرسوده بودن دستگاه قبلی یعنی ,, کمیسیون سابق حقوق بشر ,, بوده است که بنظر بسیاری از کارشناسان نخستین و مهم ترین دلیل آن نیز, اجازه ی عضویت ,, دیکتاتور ها و نقض کنندگان اصلی حقوق بشر ,, در آن کمیسیون بود که در پروسه ی کاری اش راه به ,, چک و چانه زنی ,, و یا بعضا ,, معامله کردن,, بر سرمعقوله ی حقوق بشر میبرد. یعنی کشورهائی به عضویت کمیسیون در می آمدند که اساسا با ,, حقوق انسانی ,, از بنیاد در تضاد و به آن اعلان جنگ داده بودند. برای نمونه دیکتاتوری مذهبی آخوندی از جمله اعضائ این کمیسیون بود. دیکتاتوری که تار و پود اش را با شلاق و شکنجه و بی قانوی بسته اند, میخواست از طریق آن ارگان سابق در ملل متحد هم ,, چوب اش را به مردم ایران بزند,, و هم ,, نان عضویت اش ,, را بخورد. وجود چنین دیکتاتوری هائی که تمامی تلاش اشان به انحراف کشاندن اهداف و شفاف سازی نمودن مقوله ی حقوق بشر بوده است ,راه به زوال و بیراهه کشاندن آن ا کمیسون برده بود.
رادیو آلمان در رابطه با تاسیس و پایه گذاری نهاد نوین ملل متحد میگوید: ”جایگاه ارزشی حقوق بشر در سازمان ملل ارتقاء یافته و در کنار «صلح» و «امنیت و توسعه» به یکی از سه ستون اصلی سازمان ملل بدل شده است. اینکه این نهاد زیر نظر مستقیم مجمع عمومی سازمان ملل قرار گرفته است، خود شاهدی بر جایگاه شاخص حقوق بشر است. این شورا باید چنان توانمندی یابد که بتواند کار حقوق بشر در کل سازمان ملل را رهبری کند.,,
رژیم آخوندی تلاش گسترده ئی بخرج داد تا به مانند کمیسیون سابق حقوق بشر, به نحوی در این نهاد نوپا مشارکت پیدا کند. نخست از عضویت مستقیم سخن به میان آورد که در رای گیری بدلیل سابقه ی سیاه دیکتاتوری مذهبی در امر حقوق بشر رای نیاورد. سپس از طرق مختلف تلاش نمود تا بحث ,, عضو نظارتی ,, را به میان کشیده و از این طریق میخ دیکتاتور را در ملل متحد تثبیت نماید که این ,, رطب خوردن ,, آخوندی نیز با شکست حفت بار دگری روبرو گردید و عملا دست آخوندها در دخالت در چنین مقوله های مهمی قطع گردید.
به هنگام شروع اجلاس خبر رسید که آخوندها تصمیم به گسیل هیئتی به این سوئیس گرفته اند. بلافاصله دیدیم که دیکتاتوری مذهبی در یک اقدام تحریک آمیز و دهن کجی آشکار به جامعه بین الملل و جهان شمول بودن مقوله ی حقوق بشر , دو تن از معروفترین سرکوبگران و شکنج گران اش را عازم اجلاس نمود. اولین فرد وزیر دادگستری كريمي‌راد است که در حاکمیت آخوندی مشاغل مختلفی از جمله داديار دادسراي عمومي و انقلاب، دادستان عمومي كردستان، دادستان عمومي و انقلاب استانهاي زنجان و قزوين، رئيس كل دادگستري استان زنجان، مدير‌كل تعزيرات حكومتي استان قزوين و دادستان انتظامي قضات را بعهده داشته است. دومین آن . قصاب ,, مطبوعات ,, سعید مرتضوی است. نام مرتضوی در پی سرکوب گسترده ی مطبوعات و دستگیری و شکنجه ی بسیاری از صاحبان نشر و مطبوعات در ایران بر سر زبانها افتاد. در آن دوران مرتضوی بعنوان قاضی مجتمع قضایی ۱۴۱۰ دادگاه رسیدگی به جرائم مطبوعاتی در دستگاه ,, قصابیه ی آخوندی ,, خدمت میکرد که پس از انفصال از خدمت به حکم ولی فقیه ارتجاع بعنوان دادستان عمومی و انقلاب فعلی تهران برگزیده شده است. از جمله اتهامات وی نقض گسترده حقوق بشر , بازداشت های غیرقانونی، آزار و شکنجه زندانیان، گرفتن اعترافات دروغین ذکر شده است. رادیو فردا در رابطه با سوابق این شکنجه گر آخوندی می گوید: شما تمامی پرونده های مطبوعاتی توقیف شده را وقتی بررسی می کنید، نام سعید مرتضوی در ذیل این احکام و به ویژه نامش را در ارتباط با بازداشت زهرا کاظمی پیدا می کنید. سعید مرتضوی در پرونده قتل زهرا کاظمی متهم ردیف یک است که تاکنون مورد تعقیب قرار نگرفته ,,.

سال گذشته در چنین ایامی هفته نامه دی سایت چاپ آلمان گزارش مفصلی از قتل خانم زهرا کاظمی بدست عوامل و شکنجه گران آخوندی منتشر کرده بود. این گزارش بر اساس شهادت یک پزشک ایرانی تهیه و تنظیم شده که خود شخصا خانم کاظمی را در حال کما و بیهوشی معاینه کرده و خدمات اولیه پزشکی برای زنده نگهداشتن وی انجام داده است. این پزشک که ا کنون با خانواده اش به کانادا پناهنده شده میگو ید , وی زهرا کاظمی را دو سال قبل و چند روز پس از شكنجه در اوين ديده و به عنوان پزشك وی را در بیمارستان بقاالله وابسته به سپاه پاسداران معاينه كرده است. خانم کاظمی را به اين دليل دستگير كرده و به اوين بردند، كه از خانواده‌هاى دانشجويان و ديگر زندانيان سياسى در برابر زندان عكس مى‌گرفت. كاظمى را از اوين در حالى كه بيهوش بود به بيمارستان سپاه پاسداران منتقل ميكنند. این پزشک ایرانی به روزنامه دی سایت میگوید كه در اصل مرگی در کار نبوده , بلکه جریان به شکنجه و قتل این زن ایرانی بر میگردد. وى در اين باره مى‌گويد: ”تمام بدن او نشان ميداد كه شكنجه شده است.“و همچنين پس از معاينه متوجه ميشود كه به زهرا كاظمى به گونه‌اى وحشيانه یی تجاوز كرده‌اند. در آن زمان فاش شد که قاضی سعید مرتضوی که در ایران به ,, قصاب مطبوعات,, معروف است, در شکنجه و قتل خانم زهرا کاظمی بطور مستقیم حضور و دخالت داشته است وضربات وارده به سر و صورت که باعث خون ریزی مغزی گردید, از سوی وی اعمال شده است.


به بهانه ی سالروز
این هفته دادگاه استیناف پاریس طی حکمی تمامی محدودیتهای اعمال شده علیه خانم رجوی و 16 تن دیگر از اعضاء مقاومت ایران را لغو نمود. این خبر در آستانه ی سالروز واقعه ی 17 ژوئن به خودی خود دارای معنی و مفهوم سیاسی عمیقی است که دیکتاتوری مذهبی ابعاد آن را بسیار خوب فهمیده است. برای همین نیز با عجله سخنگوی وزارت خارجه اش رابه صحنه گسیل نمود تا ضمن عربده کشی های همیشگی دست به سیاست شانتاژ و باجگیری های معمول آخوندی بزند. خبرگزاري فرانسه طی خبری از تهران از جمله میگوید: ,, سخنگوي وزارت خارجه رژيم ايران گفت كه اين كشور به تصميم دادگاه استيناف پاريس براي كاهش كنترل قضايي 17 تن از مجاهدين خلق ايران ( اپوزيسيون), از جمله رهبر آنها مريم رجوي, اعتراض خواهد كرد.آصفي در كنفرانس مطبوعاتي هفتگي مدعي شد :« اين تصميم غير قابل قبول بوده وناقض مسئوليت فرانسه در زمينه مبارزه با تروريسم ميباشد.». آصفي افزود:« اين تصميم مغاير با قوانين اروپايي براي مبارزه با تروريسم بوده و چراغ سبزي براي تروريسم و خشونت محسوب ميشود. ما در اين رابطه با فرانسويها اعتراض خواهيم كرد.»
به عبارت دیگر سخن از روزی است که به شهادت دوست و دشمن, سرفصلی تاریخی است. سه سال قبل در چنین ایامی در یک زد و بند ننگین با دیکتاتوری مذهبی , دست راستی های فرانسه به مقرخانم مریم رجوی حمله کرده و ضمن ضرب و شتم ایرانیان و هواداران مقاومت, قریب 169 نفر , از جمله ایشان را بطور موقت بازداشت نمودند. ديكتاتوري مذهبي كه از يك سو در داخل ميهن غرق در بحران ومواجه با اعتراضات گسترده ي مردمي بود، و از سوي ديگر به يمن هوشياري جنبش مقاومت پروژه هاي مخفي اتمي اش نقش بر آب گردیده بود, خیال داشت تا جنبش آزاديخواهانه و استقلال طلبانه ي ايرانيان را با تاراج منابع ملي و بند وبست های سیاسی و اقتصادی عقيم سازد. پاتريك بودوئن رئيس افتخاري فدراسيون بين المللي حقوق بشر در یک کنفرانس مطبوعاتی که این هفته در پاریس برگزار گردید از جمله وضعیت پرونده ی 17 ژوئن را چنین ارزیابی میکند: ,,اكثر دستگيرشدگان بلافاصله پس از دستگيري نشان داد كه اتهام وارده به دستگيرشدگان، تاچه اندازه بي پايه بوده و اين پرونده تا چه حد توخالي است. ما همان موقع پيش بيني كرديم كه اين پرونده دچار يك شكست مفتضحانه خواهد شد كما اين كه شد. اين پرونده همچون بادكنكي بود كه باد آن با تصميم اخير دادگاه استيناف پاريس خالي شد.,,
در پي اعلام خبر دستگیری های گسترده ی اعضاء مقاومت, ايرانيان در شهر هاي مختلف جهان دست به تظاهرات گسترده يي عليه اين اقدام غير قانوني زدند. براي نمونه در20 شهر اروپايي و آمريكا از جمله در لندن، دوسلدورف، برلين ،هامبورگ ، برن ، رم و همچنين در شهر دياله عراق ايرانيان در مقابل ساختمانهاي سفارت فرانسه تجمع و اعتصاب غذا كردند. در پاريس نيز تظاهرات مشابهي پاریس انجا م گرفت. با اوج گرفتن اعتراضات و فشار افكار عمومي جهان عليه اين اقدام غيرقانوني ، دولت فرانسه اكنون دست به عقب نشيني زده و قريب 149 نفر از دستگير شدگان ، از جمله دكتر صالح رجوي را آزاد ميكند. همچنين كليه دفاتر و مراكزي را كه تا ديروز از آنان بعنوان “ مراكز طراحي ترور“ نام ميبرد ، به صاحبان آن باز پس داده و بازگشايي مينمايد.
پنج تن از وکلای نامدار فرانسوی درسومین سالروز 17 ژوئن در این هفته طی اطلاعیه ئی به اتهامات فوق چنین پاسخ داده اند: ,, دلايل مطرح شده توسط قضات تحقيق براي رد اين درخواست توسط دادگاه بكلي رد شد. در واقع اين دلايل, همانند اصل پرونده از همان ابتدا, صرفا روي اظهارات يك جانبه, جانبدارانه, و «شواهد» بسيار ترديد پذير نظير شهادت هاي «تَوابان » متكي بود كه مشخص بود با سرويس هاي مخفي ايران مرتبط مي باشند.,,

اما ابعاد اعتراضات ايرانيان و افكار عمومي براي آزادي خانم رجوي شدت بي سابقه يي به خود ميگيرد. براي نمونه در شهرك اور سواز نخست 48 ايراني و سپس بالغ بر 200 نفر دست به اعتصاب غذاي خشك ميزنند. اكنون افكار عمومي فرانسه و جهان از يك سو و مردم ايران از سوي ديگر با گذشت قريب يازده روز از حمله ي پليس به پناهندگان ايراني و هواداران و اعضاء مقاومت و طرح دعاوي سنگين حقوقي فوق، بي صبرانه منتظر ارائه ي دلايل و مدارك و شواهد اين ادعا مي باشند. اما از آنجاييكه محافل شناخته شده و ذيربط نمي توانند هيچگونه مدرك و يا سندي براي ادعاي خود ارائه دهند، اين ظن كه حمله به ايرانيان يك “ كمپين سياسي “ و همچنين يك “ معامله پنهاني با آخوندهاي حاكم بر ايران “ بوده است را بيش از پيش به اثبات ميرساند. بویژه آنکه در همان زمان ,, خبر قراردادهای تجاری ,, برای نمونه توتال , رنو و شرکت های هواپیماسازی به مطبوعات راه پیدا میکند. امری که خود بر رسوائی هرچه بیشتر پرونده می افزاید.
با تقويت شدن اين “ ظن “ و با بالا گرفتن روند قضايي و تاكيد مقاومت بر “ سالم نگهداشتن روند قضايي “ طي روزهاي بعدی محافل جنجال طلب اكنون خط عوض كرده و ديگر سخني از اتهامات روزهاي نخستين خود بعمل نمي آورند، بلكه “ كامپاين دروغپردازي سياسي “ گسترده يي را براي مخدوش كردن چهره مقاومت آغاز ميكنند. با پيگيري و تاكيد مقاومت بر ادامه ي روند قضايي از يك سو و پايداري و همبستگي ملي ايرانيان در يك كارزار هفده روزه از سوي ديگر سرانجام دادگاه استيناف پاريس در تاريخ 2 جولاي 2003 اتهامات قاضي تحقيق را براي ادامه بازداشت خانم رجوي مردود شناخت و راي به آزادي ايشان و هشت تن ديگر از مجاهدين داد. دستگاه قضايي فرانسه با اين حكم خود ، عملا بر سياست “ اقدام پيشگيرانه ي وزارت كشور “ در رابطه با مقاومت مردم ايران خط بطلان كشيد و به كلامي ديگر تمامي ادعاها و اتهامات وارده ، از جمله “ تهديد براي امنيت داخلي و تروريسم “ را ناروا ارزيابي نمود.

هفته ی خوبی برایتان آرزومندم مهرداد هرسینی










اکبر گنـجی و «مانیفست» او

عزیز فولادوند
کلن/آلمان، مورخه 21 ژوئن 2006

اکبر گنـجی و «مانیفست» او

«مانیفست سوم» گنجی، تنظیم شده درمورخه چهارم ژوئن ،2006 در سایت نیلگون انتشاریافت. او با این جمله می آغازاند:
«همه ما آرزوی تحقق دنیائی انسانی را در سر می پرورانیم». با توجه به پیشینه سیاسی ایشان در همین جمله ابتدائی باید دو سوال مطرح گردد؛ پاسخ را باید خود ایشان طی «مانیفست» دیگری ارائه نمایند. اولأ منظور از «ما» در این جمله کدام طایفه است؟ آیا منظور گنجی یاران و همقطارانشان در گذشته و حال می باشند؟ اگر جواب مثبت است که کارنامه عملی این گروه در طی 27 سال گذشته نشان می دهد که آنها نه تنها «آرزوی تحقق دنیائی انسانی را ندارند» بلکه اساسأ از دریچه ای دگر به هستی می نگرند که با «دنیای انسانی» فاصله ای پر ناشدنی دارد. ثانیأ این سوال بنیادین مطرح می گردد که گنجی از چه زمانی به این کشف بزرگ و داهیانه نائل شدند که برپائی این «دنیائی انسانی» آرزوی دیرینه است و باید «در تحقق» آن به پا خاست و وارد پیکار گردید.
آیا زمانی که ایشان در پی ریزی پایه های استبداد دینی فعالانه شرکت می کردند به دنبال «تحقق دنیائی انسانی» بودند؟ در آن دوران زندگی اشان ایشان چه تعریفی از این «دنیای انسانی» داشتند؟ مختصات آن چه بود، حقوق شهروندان، وظایف حکام، استبداد مطلقه فردی، قانونییت، شفافییت، حدود قانون، آزادی مطبوعات و اجتماعات، حق تعیین سرنوشت و فقر و گرسنگی در دیدگاه او چگونه تعریف می شد؟
ثالثأ دوستان و دشمنان ایشان برای «تحقق» این آرزو و بر پائی «دنیائی انسانی» چه طبقات اجتماعی هستند؟ به گمان ایشان تا چه میزان «حکومت اسلامی ایران» با مختصات یک «دنیائی انسانی» مطابقت دارد؟ وجوه افتراق و وجوه انطباق «حکومت اسلامی ایران» با آن جامعه آرزوئی گنجی کجاست؟ آیا ایشان حاضر هستند روند تغییرات درونی خود را (اگر واقعأ تغییری بنیادی تکوین یافته است) در یک «مانیفست» جداگانه به اطلاع بخشی از انسانهائی برسانند که ایشان در دورانی از زندگی اشان آنها را با توسل به شیوه هائی غیر دمکراتیک، مستبدانه و با توسل به ابزارهای خشونت آمیز از بر پایی «دنیائی انسانی» باز داشتند؟
گنجی با بیرون دادن جزوه ای که ایشان نام پر طمطراق «مانیفست» را بر آن نهاده اند، گفته هائی را تکرار می کنند که اولأ محصول اندیشه ایشان نیست بلکه عاریتی است، ثانیأ قرنها است که در تمامی کتب فلسفه سیاسی مکررأ تکرا شده و الفبای جامعه شناسی سیاسی است. آیا باز هم پروژه ای جدید از نوع «گفتگوی تمدنها» و مانیفست «جامعه مدنی» خاتمی در شرف تکوین است؟ خاتمی هم در مانیفست خود با ژستهای فیلسوف مأبانه مرتب از اندیشمندان غربی از جمله آلکسی دو توکویل (1805ـ1859) نقل قول می آورد و طوری وانمود می کرد که گوئیا طرح سیاسی نوینی برای جامعه ما در افکنده و پروژه ایشان نسخه رهائی مردم از بن بست کنونی است. فرجام کار «جامعه مدنی» خاتمی در تارخ ایران به ثبت رسید.
گنجی با برشمردن موضوعاتی ازقبیل: آزادیخواهی، رعایت حقوق بشر، احترام به حقوق انسانها، دوستی و رحمت و نابرابری اجتماعی بر این باور است که گوئیا در کسوت رهبری جدید درسی جدید برای مردم ما دارد. اینها موضوعاتی ساده می باشند که درک آنها توسط شما برابر با تجربه ای بسیار دردناک برای این نسل بوده است و شما در آفرینش این تجربه دردناک سهمی بزرگ بدوش کشیدید. تلاش گنجی در «مانیفست» تلاشی است برای پیدا کردن راه حلی به منظور تلفیق دین و دولت. آنهم قرائتی از دین که هیچگونه تسامح و مدارای را بر نمی تابد و نه به «شهروند» بلکه به «امت» اعتقاد دارد، نه به قانونییت بلکه به «رأی فقها» نه به آراء شهروندان بلکه به «صلاح نظام»، نه به اعلامیه جهانی حقوق بشر بلکه به «لایحه قصاص». ارزشها و دست آوردهای برخاسته از مدرنیت چون حقوق بشر، عقلانیت، شهروند، قانون و پارلمانتاریسم ریشه در عصر روشنگری قرن هفدهم و هیجدهم اروپا، در جنبش سکولاریسم (جدائی دین از دولت) و تلاشهائی برای سامان دادن به جامعه مدنی در اروپا دارد. این ارزشها با ذات اقتدارگرایانه قرائت دینی حاکم در ایران هیچ وجه مشترکی ندارند. گنجی در «مانیفست» سعی دارد این ارزشها را با اتکاء به فقها و بازوی مسلح آنها یعنی انصارالله به منصه ظهور رساند.
آقا گنجی! شما می گوئید «عقل استدلالی باید جایگزین خشونت گردد» (ص. 24 مانیفست». چرا راه حل ارائه نمی دهید؟ کدام تفکر در جامعه ما با در دست داشتن اهرمهای قدرت گفتمان حاکم را رقم زده است؟ جایگاه «عقل استدلالی» در اندیشه این گفتمان حاکم کجاست؟ گفتمان غالب در ایران شجره ای دارد وشجره آن چنین است: از منظر دینی تفکر امام محمد غزالی به ملا محمد باقر مجلسی و آیت الله مصباح رسید و از نظر سیاسی به سلطنت سلطان حسین صفوی، انصار حزب الله وسرانجام به احمدی نژاد رسید. بنیاد اندیشه این شجره با «عقل استدلالی» در تضاد است و خشونت را ابزار سیاسی خود می داند. نسخه گنجی تکراری و پر از ابهام گوئی، مهمل گوئی و کلیشه سازی است که هیچ دردی را دوا نمی کند.
مگر نه این است که «شریعت پناهان» و «فقها» هر نوع استدلال عقلی را تخطئه نموده و از امت چیزی جزء تقلید و ایمان را نمی طلبند. روی سخن شما با چه جریان فکری در جامعه است که به اعتقاد شما خواهان جایگزین کردن «عقل استدلالی» به جای خشونت است. این نصیحت گنجی حتمأ متوجه خشونت گرایان و بازوی مسلح آنان یعنی دسته های هار و وحشی انصارالله می باشد. از کی تا کنون این گله های هارٍ مبتلا به فقر فرهنگی، عقده های سرکوب شده فردی، روان پریشی و سادیسم که با هیستریکی وحشتناک دیگران را مورد تعدی و تجاوز قرار می دهند به گفتمان و استدلال عقلی گرایش یافته اند؟ جایگاه خرد و تعقل آدمی در قرائت دینی حاکم کجاست؟ گنجی با ردیف کردن این گزافه گوئیها به فکر نجات «اسلام عزیز است»، وگرنه به عنوان نظریه پردازی مذهبی باید بداند که جریان فکری حاکم بر ایران با شجره فوق یعنی فقها جهان را در اصول فقهی: واجب، مستحب، حرام، حلال، مباح، مکروه گنجانیده و هیچ جایگاهی برای خرد گرایی قائل نیستند.
گنجی به عنوان نویسنده ای مسلمان تلاشی را آغاز کرده است که بتواند از « عمود خیمه نظام» جواز شرعی برای آزادیخواهی دریافت نماید. مردم سالاری (انتقال حاکمییت به مردم) هیچ شرط دینی را بر نمی تابد. مردم ما با پرداخت بهائی سنگین از پروژه مردم سالاری دینی عبور کرده اند. عمر این پروژه تاریخأ در جامعه ما برای همیشه بسر آمده است. مردم به چنان سطحی از آگاهی ارتقاء یافته اند که راه برون رفت را در تلفیق دین و دولت نمی بینند. اولین قدم برای سامان دادن به کار جامعه جدائی دین از دولت است. جامعه ما برای آزادیخواهی و مردم سالاری نیازی به صدور جواز شرعی و ایدئولوژیک از «آیات عظام» نمی بیند.
آقای گنجی خلع ید ازاعمال نفوذ روحانیون در امر آزادیخواهی و اداره امور دولتی در رأس تلاشهای مبارزان آزادیخواه مشروطییت قرار داشت. شما با تأخیری صد ساله دوباره علمکش «مشروعه» شده اید. در زندان بر شما چه گذشته است؟! وانگهی نظر شما در باره تفکرات خمینی بعنوان تدوین کننده نظریه ولایت فقیه چیست؟ این شیوه اداره امور کشور در تضاد آشکار با آن «دیدگاه کانتی» است که انسانها را به صرف انسان بودنشان «صاحب حق» می داند و هر نوع امتیاز طلبی را نفی می کند. زمانی که شما هنوز به این کشفهای بزرگ نائل نشده بودید، فخرالدین حجازیدر یک سخنرانی خطاب به خمینی گفت: اگر امام زمان هستی خود را آشکار کن. نظر شما در آن دوران در این رابطه چه بود و امروز آن را چگونه ارزیابی می کنی؟ تا کنون شما هیچ موضع شفاف و روشنی نسبت به مدون کننده نظریه ولایت فقیه (خمینی) ابراز نکرده اید؟ مواد «مانیفست» شما در چه مختصات اجتماعی سیاسی قابل اجراء است؟ آیا نظم ولایت فقیه برای پیاده کردن مفاد «مانیفست» کفایت می کند؟ یا باید نظام مبتنی بر کثرت گرائی و جدائی دین از دولت حاکم گردد؟ در یک کلام آیا باید از روحانیون حاکم خلع قدرت نمود یا نه؟



تحلیل بعضی از بـندهای «مانیفست»
در بخش الف «حقوق انسانی» مانیفست گنجی می گوید: انسان از آن نظر که انسان است، صاحب حق است. عناوین ثانویه ای چون جنسییت، نژاد، ملییت، دین و مذهب، جهان اولی و سومی، روحانی و غیر روحانی بودن، مقام سیاسی داشتن و... کسی را صاحب حق نمی کند». (ص. اول «مانیفست».
اگر پیشینه ایشان و وابستگی اشان به نظام اسلامی در خاطره نگارنده سنگینی نمی کرد، می توان گفت که نویسنده «مانیفست» متد تحقیقاتی دارد و با اشاره به این اصلِ بدیهی قصد دارد نکات مؤخره در بحث را روی این پایه بچیند و جلو رود. اما با توجه به این پیشینه نه چندان درخشان است که این سؤال طرح می گردد: آقا گنجی چرا در سالهای شرکت فعالانه شما در کردستان و خدمتتان در قوه قهریه «حکومت اسلامی» این «عناوین ثانویه» راهنمای کنش سیاسی شما نبود؟ هزاران هزار شهروند کرد باید از حقوق ابتدائیشان محروم می گشتند، سرکوب می شدند، بدار آویخته می شدند، منازلشان مورد تعدی و تجاوز قرار می گرفت و صرفأ به خاطر «انسان» بودنشان از «حق» شان محروم می شدند؟ آقای گنجی این حق مسلم شماست که از گذشته اتان فاصله بگیرید و در یک پروسه تغییر و تبدل به نظرگاه و دستگاه ارزشی نوینی دست یابید، ولی قبل از هر چیز باید روند این پروسه را بطور شفاف برای مردم گذارش نمائی.
در بند ب / نفی تقابل خودی/غیر خودی گنجی می نویسد: «انسانییت مفهومی است که تمایز خودی و غیر خودی را بر نمی تابد و اجازه نمی دهد آدمیان را به درون گروه و برون گروه تقسیم کنیم [عجیب است که فعل در صیغه جمع بکار برده می شود]. بسیار ظالمانه است که حکومت جبار با شهروندان خود به عنوان اشیاء محض رفتار کند.[...] قوانین عادلانه باید بدون استثناء شامل همه کس شود. تا آزادی همه را حفظ وحراست کند و همگان را دارای حقوق برابر تلقی نماید.» (ص.1 «مانیفست») بسیار متین. ولی منظور از این «همگان» و «خودی و غیر خودی» چه کسانی هستند؟ تبعیدیان ایرانی در فرای مرزها در کدام یک از این طبق بندی می گنجند؟ اگر «انسانییت مفهومی است» که چنین تمایزی را بر نمی تابد، پس ایرانیهای تبعیدی هم حق دارند از حقوقشان استفاده کرده و خواسته خود را (که به نظر نگارنده خواست اکثر قریب به اتفاق شهروندان ایرانی می باشد) در یک رفرندام برای تغییر رژیم به آزمایش بگذارند (حتی اگر این شق مفروض مورد نظر ما به آراء کافی دست نیابد.) آیا آن «انسانییت» مورد نظر شما بر می تابد تا این خواسته مدنی با شیوه ای دمکراتیک تحت نظارت ارگانهای بین المللی جامعه عمل بخود بپوشاند؟ شما در «مانیفست» موضعی فرا حزبی بر گزیده اید. بسیار نیکو. ولی آیا شما توان این «شجاعت مدنی» را دارید که از ادعای صرف فرا تر رفته برای تحقق حقوق «دیگرانی» که با شما «در انسانیت و حقوق انسانی هیچ تفاوتی» ندارند موضعگیری روشن و شفاف اتخاذ نموده و از پروژه تغییر نظام آنها ــ بعنوان یکی از راه حلهای ممکنه ــ، و حق شهروندیشان برای شرکت در رفراندم حمایت نمایید، زیرا «انسانییت حکم می کند که دیگری را از حیث انسان بودن مانند خودم و خودم را مانند دیگری تلقی نمائم» («مانیفست» ص. 2).
بند وـ همسایه خود را دوست بدار.
آقای گنجی بندی طولانی را در باب صلح، مدارا، «شفقت، رحمت»، «ضرورت رحمت آوردن»، «دوستان داشتن دیگران» و دیگر فضائل انسانی اختصاص داده و در بند 8 تحت عنوان نفی خشونت و صلح طلبی به نتیجه «من می بخشم» و «ببخش و فراموش نکن» می رسد.این یک دگردیسی عمیق است. ولی طرح این سؤال شاید روشنگر باشد: شما که در رواج خشونت گذشته ای بس درخشان دارید چه طور شد که به یکباره نیازی وافر به صلح و رحمت مسیحائی احساس می نمائید. کبوتران خونین بال و پیشقراولان آزادی «تسامح»، شفقت، رحمت و دوستی در دوران خشونت گرائی شما بهائی بسیار سنگین برای این فضائل انسانی پرداخت نمودند. در هر کوی و برزن قاصدین و پیام آوران آزادی، مبلغین مروت و دوستی، قهرمانان عشق و وفا شب و روز پر پر می شدند ولی شما در مقابل کشتار آن «قربانیان بیگناه» کینه و عداوت را نمایندگی می کردید نه «دوستی همسایه» را.
آقای گنجی شما باید 28 سال منتظر می ماندی تا به درجه ای از شعوراجتماعی و درک سیاسی ارتقاء یابی که آن «قناریها» در زمان سوختن بر «آتش سوسن و یاسمن» رسیده بودند. چرا در تمامی سطور «مانیفست» به این مشعلداران بعنوان حاملان نور در دوران سیاه هیچ اشاره ای نشده؟ نظر شما نسبت به این مدافعان «رحمت» و «شفقت» چیست؟ آقای گنجی ما اول مایل هستیم عاملین جرم را بشناسیم و بعد آنها را ببخشیم. شما تا کجا حاضر به روشن شدن نکات تاریک آن جنایات، معرفی همقطاران خود و انواع متدهای شکنجه و کشتار سیستماتیک هستید؟ نقش شما دقیقأ در آن دوران چه سیاه بوده است؟ شما چه سمتهایی را در چه ارگانهائی اشغال کرده بودید؟ آری بخشش و عطوفت هم بهائی دارد. بهای آن کمک در روشن کردن و ترویج حقیقت است. شما تا کجا آماده روشن کردن حقایق هستید؟ شما می نویسید: «[...] باید به خاطر بسپارم که زمانی ظلم روی داده است. برای این که راه را بر خشونت ببندم باید به تأکید بگویم و در خاطره ام نقش ببند که زمانی در نظمی خشن بسر برده ام.» («مانیفست» ص. 26). آقای گنجی بطور شفاف به مردم گزارش کنید که شما در آن زمان در « نظمی خشن» چه کارکَرد و گه مسئولییتی بعهده داشتید؟
این نسل در پراتیک اجتماعی به درکی از آگاهی اجتماعی نائل شده است که دیگر نیازی به معلمین اخلاق با پیشینه ای مبهم و تاریک احساس نمی کند.
دوست داشتن همسایگان، یاوران و حتی مخالفین و منتقدان نیاز به یاد آوری و تذکر اخلاقی شما ندارد. این امر در تاروپود حیات اجتماعی (با توجه به مختلف اجتماعی) در جریان است. مردم به اثبات رسانده اند که در سخترین شرایط یار و یاور هم بوده اند. اما اگر موعظه شما تلاشی است برای مخدوش کردن مرز بین دوستان و دشمنان، و خلاصی مجرمین از دست عدالت باید گفت: ما «همسایه» و متجاوز را بخوبی می شناسیم؛ متجاوزین به جان ومال وناموس مردم. شما با جمله نا دقیق «زمانی ظلم روی داده است» ظالم، مظلوم و ظلم را بی نام نشان کرده اید. آنها نه «همسایه» گان ما بلکه متجاوزین به حدود مردم و اشغالگران هستند. و ما بر آنیم که از متجاوزین و اشغالگران خلع ید نمائیم.
آقای گنجی از آسمان ایران در طول این سالها خون باریده است، پستترین لایه اجتماعی بیش از نزدیک به سه دهه بر تمامی شالوده اجتماعی/اقتصادی یک کشور چنگ انداخته، کرامت نوع انسان و «انسانییت» پایکوب گردیده است و ارزشها واژگون شده اند، ولی شما همچنان تخم توهم می پاشید.
در صفحه 15 مانیفست گنجی می نویسد:
«با آموزش می توان به دموکراسی پایدار دست یافت. آموزش فقط تربیت تکنوکرات برای مدیریت نیست ونظام آموزشی باید انسانهای صلح طلب، روا دار! قناعت پیشه [البته غیر از آقازاده ها] تربیت کند. انسانهای با فرهنگ به کسی ستم نمی کنند [ما سالهاست که می گوئیم ملایان بی فرهنگ هستند]، جنگ افروزی نمی کنند.» آقای گنجی شما مگر در خلأ زیست می کنید و یا اینکه د ر زندان اتفاقاتی افتاده که ما بی خبریم؟ مگر نمی دانید در ملأ اجتماعی شما چه می گذرد. مگر تمامی نظام آموزشی از صدر تا زیر در اشغال شیوخ مرتجع و واعظین نیست که قصد تصرف و آزاد سازی «عتبات عالیه »آ را دارند. آنها نیروهای لازم برای دستیابی به این اهداف را باز تولید می کنند، نیاز آنها «شهادت طلبان» و «استشهادیون» است که عزم را جزم نموده تا ریشه «کفر» را بخشکانند. آینها را شما نمی دانید؟ آموزش و پروش شیوخ حتی تاریخ این ملت را تحریف می کند و شما ایده تربیت انسانها توسط همین نظام آموزشی را مدون می نمائید؟ «جنگ افروزی» و بحران زائی ذاتی اقتدارگرایان دینی حاکم بر ایران است و شما پروژه تربیت انسانهای با فرهنگ که قصد جنگ افروزی را نداشته باشند طرح می نمائید؟
گنجی در بند «نفی خشونت و صلح طلبی» اندر مذمت خشونت و فوائد صلح و آرامش چندین صفحه را اختصاص داده است. او می گوید: «خشونت بخش سیاه تاریخ بشری را تشکیل می دهد.» (ص. 23 «مانیفست»). بجای این ابهام گوئی و کلی گوئی چرا به سیاه ترین دوران تاریخ جامعه ما اشاره نمی کنی؟ برای تشریح خشونت نیازی نیست به اجحافات امریکا و اسرائیل در گوشه و کنار گیتی پرداخت، دو هفته پیش حرکتهای اعتراضی زنان جامعه ما به خشونتی توصیف ناپذیر سرکوب گردید، سلسله ای از حرکتهای اعتراضی شهروندان هر روزه در گوشه و کنار ایران به خاک وخون کشیده می گردد، خشونت و ستم اجتماعی هیچ مرزی را نمی شناسد ولی شما ما را ها مفهوم پت و پهن «تاریخ بشری» حواله می دهی. چرا بطور روشن برای باز کردن مفهوم خشونت از جامعه ایران که در آتش خشونتگرایان می سوزد فاکت نمی آورید؟
تعریف خشونت از جانب گنجی: «خشونت یعنی درد و رنج غیر لازم بر دیگری» (همانجا). آقای گنجی مگر درد و رنج لازم هم داریم؟ دورانی که شما درد و رنج را بر «دیگری» روا می داشتی از نوع «غیر لازم» بود یا از نوع لازم آن؟ اکنون پس از دگردیسی اتان غیر لازم بودن درد را با چه ابزاری می سنجید؟ در زمانی که شما زندان بودید ملایان بسیاری از زندانیان را به جرم «غیر خودی» بودنشان به جوخه اعدام سپردند. شما در مقابل اعدام این «غیر خودی» ها سکوت اتخاذ نمو دید. دلیلش چیست؟ آیا شما هم آنها را «غیر خودی» می دانستید؟ آیا نظام شما را خودی می داند یا غیر خودی؟ وانگهی بنا به مفاد «مانیفست» چرا شما هیچ موضع گیری شفاف در مقابل این نوع «درد و رنج غیر لازم» بر دیگران بعمل نیاورده ای؟ استنتاج این است که گوئیا بنا به استنباط شما وارد آوردن درد و رنج به غیر خودی ها «لازم» است و «مصلحت نظام» آن را موجه و لازم می داند.
در این بند گنجی به نفی «خشونت انقلابی» که در دوران جنگ سرد تئوریزه شده است، می پردازد و به شدت نگرانی خود را به نمایش می گذارد. این نگرانی قابل فهم شاید درتحتانی ترین صندوقچه ذهن گنجی او را می آزارد و خواب راحت را از او پرانده است. او می گوید: «خشونت انقلابی ناگزیر تر و خشک را با هم می سوزاند. [...] همواره بیگناهانی هم قربانی می شوند. [...] کسانی که به هیچ روبه طور مستقیم نقشی در سرکوب نداشته اند. [تأکید از ماست]. بعد اضافه می کند: «منطق خشونت در گسترش آن است. به سرعت افرادی که نقشی در جنایت ندارند نیز قربانی می شوند.»
آقای گنجی پس قبل از اینکه شما به دست این «خشونت انقلابی» گرفتار آئید، خود دست بکار شده میزان نقشتان در سرکوب را طی یک مانیفست جداگانه به اطلاع مردم ایران و اعطاء کنندگان جایزه قلم طلائی انجمن جهانی روزنامه نگاران برسانید.

بررسی بندهای دیگر «مانیفست» به درازا خواهد کشید.
در یک کلام گنجی حرف تازه ای ندارد، «مانیفست» او تلاشی است برای نجات فقهای حاکم بر ایران.
آقای گنجی مردم ما به هیچ چیز کمتر از خلع قدرت از فقهای حاکم رضا نمی دهند. این مینیمم خواسته یک ملت بزرگ است.

ولی مانیفست مـا در چـند کـلام:
§ آزادیخواهی برای ما نه فقط یک استراتژی سیاسی، بلکه یک آرمان است که ریشه در نوع نگرش ما به جهان، تاریخ، جامعه و انسان دارد. این نگرش اساسأ با دید فقهای مرتجع حاکم د رتضاد بنیادی قرار دارد.
§ پیکار ما فقط متوجه خلع قدرت از باند حاکم بر کشور نیست. ما در یک سر فصل ونقطه عطف حساس تاریخ ایران بسر می بریم و بر آنیم که ریشه یک ارتجاع 1400 ساله مذهبی را با تمامی تبعات ایدئولوژیک، فرهنگی، تربیتی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی آن برای همیشه بر کنیم. ما در حال تعیین تکلیف نهائی با مذهب ارتجاعی درون جامعه هستیم. جامعه ما باید از این نقطه عطف تاریخی (جدائی دین از دولت) عبور کند تا رشد نماید و تکامل یابد. اروپا 300 سالل پیش در عصر روشنگری با مذهب تعیین تکلیف نمود و ما امروز درگیر همان پیکار هستیم، تا ارتجاع مهیب دینی را کمر شکن نمائیم.
§ خلع ید از کلیه باندهای حاکم فاسد (نخستین قدم).
§ انتقال حاکمییت به مردم،برگزاری انتخابات آزاد.
§ پارلمانتاریسم، کثرت گرائی و پخش حوزه های قدرت.
§ شفافیت، قانون مداری و تضمین تمامی آزادیهای فردی، سیاسی و اجتماعی.
§ گسترش نهادهای قدرتمند مدنی، بعنوان تضمین دمکراسی.
§ جدائی کامل دین و دولت.
§ برابری کامل زن و مرد.
§ برگرداندن اموال بغارت رفته به صاحبان اصلی آن.
§ محاکمه سران نظام اهریمنی وتمامی آنانی که بطورمستقیم یاغیر مستقیم در سرکوب، تدوام آن، پراکنده کردن تخم توهم در ماهییت نظام و پایمال کردن حقوق ملت شریک بوده اند.
§ تشکیل دادگاههای عادل و علنی با حضور وکلای متهمین.
§ لغو مجازات اعدام.
§ همزیستی مسالمت آمیز و تلاش برای برقرای فدرالیسم منطقه ای به منظور تضمین صلحی پایدار در منطقه.

دررسالت كبوتروسيب


دررسالت كبوتروسيب

(گزيده شعرهاازفوريه 2005تاژوئن 2006)
اسماعيل وفا يغمائی
( دفتر هفدهم از دفترهای منتشرشده شعر)
معرفى كتاب
در رسالت كبوتر و سيب
هفدهمين مجموعه از دفترهاى شعر
اسماعيل وفا يغمائى
منشر شد
«در رسالت كبوتر و سيب» نام هفدهمين مجموعه از دفترهاى شعر اسماعيل وفا يغمائى است كه در صد و چهار صفحه و با طرحى از استاد بهرام عاليوندى در پشت جلد، توسط «نشر بی بی» منتشر شده است.
در اين مجموعه،با انتخابى از چهل ويك قطعه ازمجموعه شعرهائى كه در فاصله فوريه 2005 تا ژوئن 2006 ميلادى سروده شده است روبرو هستيم.
از زاويه فرم و تكنيك،در اين مجموعه نيز مانند ساير مجموعه هاى منتخب شعرهاى يغمائى، با فرمهاى «كلاسيك وكهن» شعر پارسى، شعرهائى با اوزان « نيمائى»،« شعرهاى سپيد» روبرو هستيم. آنچه اين شعرها را عليرغم تفاوت در تكنيك و فرم همرنگ و همخانواده ساخته است محتوا، و فضاهاى پرواز سراينده و زبانى است كه پس از نزديك به چهل سال سرودن ودر پنجاه و چهارمين سال زندگى سراينده آهنگ و رنگ مشخص خود را يافته است.
افق گسترده و بى مرز شعرها، مثل ساير آثار سالهاى اخير يغمائى، افقى فلسفى تاريخى ، اجتماعى و عاطفى و عاشقانه است، و در اين افق است كه يغمائى مضامين مختلف شعرهاى خود را در كنار هم نشانده است، در اين افق وسيع و عميق و تامل بر انگيز، زبانى كه به هنگام، نرم و عاشقانه و مهربانانه است و در آن «ميهن» و «معشوق» در يك چهره خود را مى نمايانند، در شعرى ديگر كه به دفاع از ميهن برمى خيزد، و يا جنايات ملايان جمهورى جنايت را نشانه مى رود و يا عليه ارتجاع
و كهنگى فكرى برمى شورد، به تلخى و تندى گزنده اى آميخته مى شود كه دشنه و شوكران را بخاطر مى آورد، وبر اين منوا ل بيانى بى پروا وآزاد انديشانه وبه ظاهر كافرانه، كه در فرو كوبيدن خرافات مذهبى، و ارتجاعى، كه با اهرم دين، خرد و شعور و عاطفه رافلج و منكوب مى كند و از اجساد آنها مسند قدرت فراهم مى آورد درنگ و سازشى نمى شناسد، درزمينه برخوردى فلسفى و نه صرفا مذهبى، با مقوله هستى ورازهايش و خدائى كه ساخته و لاجرم بنده تاجران طيفهاى رنگارنگ مذهب، و بانيان مسند دين نيست، از زبان صميمى و رفيقانه عارفان وحدت وجودى، انها كه تلاش مى كنند خدا را در وسعت شايسته او احساس كنند مدد مى گيرد واز ادبيات نيرومند و عارفانه اى كه توسط حافظ و مولانا و ابى الخير و... پى افكنده شده است مايه مى جويد وراه مى پويد .
در اين مجموعه با چند خطابه شعرى در زمينه هاى مختلف روبرو هستيم . به نظر مى رسد ادامه اين خطابه ها ، با زاويه هاى خاص و تكنيكهاى طنزآلود نو و بديع ، جويبار ديگرى را كه از جريان شعر يغمائى منشعب شده اند در آينده پر زمزمه تر خواهد كرد. بايد منتظر بود و ديد كه در آينده آيا خطابه ها به شكلى تازه از شعر سياسى و اجتماعى و فلسفى عينيت خواهند بخشيد و يا نه.
در هفدهمين مجموعه شعر ، سراينده مجموعه هاى بر اقيانوس سرد باد، ماه و ساز دهنى كوچك، اين شنگ شهر اشوب و... باز هم نشان مى دهد كه شعر وشاعر بايد در افقى فراتر و وسيع تر از افقهاى معروف و مشروع و معمول، به شعور خواننده خود وبرافكندن پرده هائى كه در زمينه هاى مختلف افق پرواز شناخت و شعور را كوتاه و محدود و تاريك مى كنند وفادار متعهد باشند.
دوستداران شعرهاى يغمائى مى توانند مجموعه در رسالت كبوتر و سيب و همچنين نشر دوم بر اقيانوس سرد باد را در گردهمائى بزرگ پاريس در روز اول ژوئيه 2006 از محل خاص فروش كتاب و نشريات ونوار تهيه كنند.

سایت بازتاب راجع به گنجی

سایت بازتاب راجع به گنجی
سخنان جالب اكبر گنجي براي خبرنگاران ساده‌دل بدون مرز
اين گفت‌وگوها، در حالي روز گذشته در پاريس انجام گرفت كه شرايط ويژه گنجي در بند عمومي زندان اوين، داشتن تلفن همراه و همچنين دادن امكانات رفاهي ويژه به او توسط زندانبانان و نيز تبعيض بين او و ديگر زندانيان، پرسش‌هايي را به وجود آورده است.
۳۱ -خرداد ۱۳۸۵ -

اظهارات جالب اكبر گنجي، عضو سابق واحد نهضت‌هاي سپاه پاسداران و ستون‌نويس روزنامه‌هاي «جامعه» و «صبح امروز»، که سالهاي اخير را در زندان گذرانده، با استقبال كم‌نظير مسئولان ساده‌دل و احساساتي سازمان گزارشگران بدون مرز، رو‌به‌رو شد.
وي اكنون از حقوق دست كم 10 هزار دلاري از سوي سازمانهاي جهاني بهره‌مند است و با دريافت جوايز خود در سفرهاي جاري به كشورهاي جهان كه با هزينه اين سازمانها انجام مي‌شود، به سرمايه هنگفتي دست خواهد يافت.
به گزارش خبرنگار «بازتاب»، پس از آن‌كه گنجي به شدت به قانون مطبوعات جمهوري اسلامي تاخت، گزارشگران بدون مرز، ضمن ابراز احساسات شديد، از ديدار گنجي در اين‌باره، ابراز تأسف كردند.بنا بر اين گزارش، گنجي، كه هم‌اكنون در چهارمين ماه آزادي از زندان است، روز گذشته، در جلسه‌اي با گزارشگران بدون مرز شركت كرد. در اين جلسه، «روبرت منارد»، دبيركل سازمان خبرنگاران بدون مرز و «لوئيس جونت»، قاضي فرانسوي، از رؤساي پيشين كميسيون حقوق بشر سازمان ملل متحد و «ابراهيم لاهيجي»، رئيس مدافعان حقوق بشر ايران و معاون فدراسيون جهاني حقوق بشر، حضور داشتند.«منارد»، پس از خوشامدگويي به گنجي درباره وضعيت آزادي مطبوعات ايران صحبت كرد و گفت: تعداد زندانيان، بسيار نگران‌كننده است. او همچنين افزود: سيزده وبلاگ‌نويس و روزنامه‌نگار، هم‌اكنون در زندان هستند و از آغاز سال تاكنون، انتشار هشت روزنامه به حال تعليق درآمده است.سپس اكبر گنجي درباره نقض حقوق بشر در ايران گفت: با گذشت 27 سال از جمهوري اسلامي، هم‌اكنون زمان آن رسيده كه بتوان اين رژيم را ارزيابي كرد.او گفت: براي همين مي‌خواهم از قانون مطبوعاتي سخن بگويم كه مي‌تواند، روزنامه‌نگاري را براي هميشه از نوشتن باز دارد. ايران، تنها كشوري است كه نوشتن را براي هميشه و عمري، ممنوع مي‌كند، به گونه‌اي كه طي هشت سال گذشته، اغلب روزنامه‌نگاران، به دليل همين قانون به زندان محكوم شده‌اند.
گنجي گفت، قرار است به چند كشور ديگر اروپايي و سپس به آمريكا برود تا جوايز جهاني خود را دريافت كند.او همچنين افزود: من مي‌توانستم ايران را ترك كنم، زيرا رژيم ايران به دنبال پيشبرد پرونده هسته‌اي است و حاضر نيست به خاطر برخورد با من، با 17000 رسانه جهاني مقابله كند.وقتي روزنامه‌نگاران راجع به گسترش تكنولوژي هسته‌اي توسط ايران و تعامل جهاني آن از گنجي پرسيدند، او پاسخ داد: حقوق بشر بايد در همه دنيا، بين ايران و جامعه جهاني مطرح شود، اما متأسفانه، نفت و مسائل اقتصادي، حقوق بشر را از يادها مي‌برد.قاضي لوئيس جونت اعلام كرد: بسيار خوشحال است كه گنجي را دوباره مي‌بيند، زيرا در سال 2003، وقتي كه گنجي در بند 209 زندان بوده، با او ملاقات كرده و حال نيز خوشحال است كه او را دوباره مي‌بيند. او گفت: اين بخش اوين، شبيه يك زندان گوانتانامو كوچك بود.او ادامه داد: طي 27 سال مبارزه خود در راه آزادي، لحظه‌اي كه گنجي را ديده، بي‌نظير است!در اين جلسه، عبدالكريم لاهيجي هم با اشاره به تقسيم‌بندي‌هاي اوايل انقلاب اسلامي گفت: در آن سال‌ها، من و گنجي در دو جبهه بوديم و امروز مايلم به او بگويم كه به جبهه طرفداران حقوق بشر، خوش آمدي.اين گفت‌وگوها، در حالي روز گذشته در پاريس انجام گرفت كه شرايط ويژه گنجي در بند عمومي زندان اوين، داشتن تلفن همراه و همچنين دادن امكانات رفاهي ويژه به او توسط زندانبانان و نيز تبعيض بين او و ديگر زندانيان، پرسش‌هايي را به وجود آورده است.
نظرات کاربران :
گنجي جان هر كار مي كني فقط خدارو در نظر بگير
بهتر است به جاي اين همه سوگيري در اخبارتان در مورد مردم بگوييد كه چرا اكبر گنجي 6 سال بدون دليل (بر اساس گفته هاي قاضي اول پرونده وي) تنها به دليل مخالفت و همچنين لج بازي آدمي مثل آقاي مرتضوي از حق طبيعي زندگي محروم شود
يعني يه نظر موافق هم نبود؟
بازتاب: با نوشتن این متن یه مقدار ارزشی هم که پیش ما داشتی از بین بردی
بهتر است جناب آقاي گنجي به اين سئوال پاسخ دهد كه : آيا قصد دارد به بهانه حقوق بشر با حكومت ايران مبارزه كند يا با متعرضين به حقوق بشر هر چند كشوري مانند آمريكا؟
اكبر خان گنجي او موقع كه توي تركيه از خانواده هايي كه از ايران جهت گرفتن ويزا به آنجا مي رفتند مي گرفتيد و به بدترين شكل آنها را آزار و اذيت مي كردي چرا حقوق بشر يادت نبود.
خيلس معذرت مي خواهم كه اين مثال را مي زنم ( مي كويند تا خر سوار هست چرا خر سواري نكنيم ) بنده كه همكار آقاي كنجي در معاونت بين الملل وزارت ارشاد و . بودم مي دانم نامبرده شلوغ كن است و فقط اما از لحاظ عقل و فهم و درك صحيح ناتوان است . حال چرا به چنين مرحله رسيده است ؟ بايد بگئيم از باب ( خالف تعرف ) ماننده اين آقا كه در مينودشت بجه را مي گشت ، چقدر مشهور شد ؟ ولي آقاي گنجي چون با نظام مخالفت كرد و دشمنان ايران همين مي خواستند . لذا او را بزرگ كردند .
آقاي گنجي بهتر است به جاي ناديده گرفتن منافع ملي بهمان جوايز جهاني كه قرار است در آمريكا بگيرد قناعت كند.و از اين بيش به خوش خدمتي براي بيگانگان ادامه ندهد.
اگه مردي و خيلي طرفدار حقوق بشر به حاميان حقوق بشر در فرانسه بگو اگر آزادي بيان هست چرا در فرانسه كساني كه درباره هولوكاست صحبت ميكنند خفه شده و زنداني مي شوند.
مردم كساني را كه به دامان دشمن پناه ميبرند و در چنين شرايط حساسي منافع ملي را قرباني منافع شخصي خود ميكنند بخوبي ميشناسند. كسي را كه بوش و دشمنان ملت بزرگ ايران براي او اشك تمساح ميريزند و به خون شهيدان خيانت ميكند نخواهند بخشيد.
يک ضرب المثل قديمي بود که مي گفت به مرده اگه رو بدي به کفنش هم .......!!حالا شده حکايت پررويي اکبر خان گنجي!

Wednesday, June 21, 2006

منقدان دولت در مجلس و شورای شهر تهديد شدند

منقدان دولت در مجلس و شورای شهر تهديد شدند
ميلياردهای گمشده در شهرداری تهران
حميد احدی

roozonline۱ تیر ۱۳۸۵
خلاصه:
همزمان با نطق تهديد آميز معاون سابق سپاه پاسداران عليه منقدان دولت، در انجمن شهر تهران هم فضای تهديد کننده ای عليه يکی از اعضای شورا ايجاد شده که درباره گم شدن سيصد ميليارد تومان از پول شهرداری تهران در زمان احمدی نژاد تذکر داده است.
-->
همزمان با نطق تهديد آميز معاون سابق سپاه پاسداران عليه منقدان دولت، در انجمن شهر تهران هم فضای تهديد کننده ای عليه يکی از اعضای شورا ايجاد شده که درباره گم شدن سيصد ميليارد تومان از پول شهرداری تهران در زمان احمدی نژاد تذکر داده است.
روز دوشنبه نادر شريعتمداری عضو انجمن شهر تهران ضمن توضيح درباره سيستم شفاف حسابداری که به تازگی آغاز به کار کرده گفت سيصد و پنجاه ميليارد تومان هزينه شده بدون آن که سند داشته باشد. به گفته وی در حقيقت اين مقدار از درآمدهای شهرداری تهران در ميان اسناد گم شده و پيدا نيست که کجا و به دستور چه کسی و برای چه منظوری هزينه شده است. وی برای اين که جای هيچ انتقادی نماند گفت اگر بخواهيم ارقام قطعی را بگوئيم می توان پذيرفت که پنجاه ميليارد اين رقم ممکن است متعلق به قبل از شهرداری احمدی نژاد باشد ولی شک نيست که سيصد ميليارد مربوط به همان زمان است
به دنبال گفته های نادر شريعتمداری دو تن از اعضای شورای شهر به مخالفت با وی برخاستند و به عنوان مقابله و برای ساکت کردن گروه مقابل شروع به انتقاد از انتصابات قاليباف کردند. نادر شريعتمدارى نخستين كسى بود كه طى ماه هاى سپرى شده به صورت صريح و شفاف نسبت به عملكرد خلاف قانون اسفنديار رحيم مشايى رئيس سابق سازمان فرهنگى - هنرى شهردارى تهران به صورت علنى سخن گفت. سخنانی که نه تنها شنيده نشد بلکه با انتقال وی به رياست جمهوری شغل بالاتر معاونت هم به وی داده شد.
آن چه افشاگری گم شدن سيصد ميليارد دلار را جالب می کند اين واقعيت است که احمدی نژاد در زمان انتخابات رياست جمهور هرگز از سمت خود در شهرداری تهران استعفا نداد و با وجود تاکيد وزارت کشور و نمايندگان مجلس او تنها کانديدائی بود که بعد از سوم تير و اعلام نامش به عنوان رييس جمهور نيز شهردار تهران بود و اوراق مالی امضا می کرد. حال آن که افرادی در رده های پائین تر و اختيارات کم تر هم در دوران انتخابات مجبور به استعفا بودند. از سوی ديگر همزمان با آغاز به کار دولت تازه، و انتقال اعضای شورای شهر به دولت اين تصور پيش آمد که اعضای بعدی منتخب وارد شورای شهر تهران خواهند شد. از جمله اولين آن ها مصطفی تاج زاده . اما جالب اين که مهدی چمران از مقام عالی معاون اول رياست جمهوری گذشت. بقيه اعضا نيز تنها زمانی که قانونی در مجلس به تصويب رسيد حاضر به قبول آن شدند و تازه نه که شورای شهر را ترک گويند بلکه شعل اجرائی دولتی را ترک گفتند و افرادی هم مانند زری بافان با گرفتن عنوان های تازه ، به هر حال صندلی خود را در شورای شهر نگاه داشتند تا مبادا کسانی به جز خودشان وارد شورای شهر شوند. مهدی چمران با شعار من بميرم هم اين سنگر را رها نمی کنم، اهميت حفظ صندلی های شورا را نشان داد.
يک کارشناس مسائل شهری شب گذشته به روز گفت به جا بود قوه قضاييه که زمانی از بيست ميليون تومان وام شهرداری مانند کرباسچی نگذشت، حالا به گم شدن سيصد ميلياردی که همه محل صرف آن را می دانند رسيدگی کند. البته همان طور که رييس ديوان محاسبات گفت رسيدگی به تخلفات اين دولت در شان نظام نیست. بيش تر گمان می رود با همان شيوه ای که الياس نادران با اقتصاددانان روبرو شد، هواداران دولت هم با کسانی که سر در حساب های شهرداری کرده اند، مقابله کنند. نادران معاون سابق سپاه پاسداران که در اين دوره به عنوان نماينده تهران در مجلس است. منتقدان دولت را هواداران براندازی آرام خواند. و همفکر وی حسين شريعتمداری بنا به خبری که شب گذشته خبرگزاری ها مخابره کردند در مقام دفاع از نادران گفت خشونتی در کلام وی نبود. بالاخره منقدان هم بايد منتظر پاسخ باشند
.

به جای بازداشت؛ عضو ناظر شورای حقوق بشر سازمان ملل

به جای بازداشت؛ عضو ناظر شورای حقوق بشر سازمان ملل
بازتاب حضور مرتضوي در ژنو
اسفنديار صفاري
roozonline
يک روز پس از انتشار خبر حضور سعيد مرتضوي و جمال کريمي راد در اجلاس آغاز به کار شوراي حقوق بشر سازمان ملل در ژنو، دامنه اعتراضات به حضور دادستان تهران در هيات نمايندگي جمهوري اسلامي در اين اجلاس ابعاد گسترده اي گرفت. اين در حالي است که روزنامه جوان خبر داده بود وزير کشور آلمان درخواست ملاقات مصطفي پور محمدي وزير کشور را که در آلمان به سر مي برد، رد کرده است.
ناقض حقوق بشر
دو روز پيش خبرگزاري ايسنا از حضور سعيد مرتضوي و جمال کريمي راد به عنوان نمايندگان جمهوري اسلامي در اجلاس يک هفته اي شوراي جديد حقوق بشر در ژنو خبر داد. شوراي جديد حقوق بشر به دنبال انحلال کميسيون حقوق بشر سازمان ملل، و به منظور حضور موثرتر اين نهاد بين المللي در امر پيشگيري از نقض حقوق بشر تشکيل شده است. در جريان راي گيري براي تعيين کشورهاي عضو اين شورا، جمهوري اسلامي رای نياورد. ساعاتي پس از انتشار خبر حضور مرتضوي در اين اجلاس، اعتراض فعالان حقوق بشري در نقاط مختلف جهان پرتو افکند. اين فعالان قرار گرفتن دادستان تهران در اين هيات را به عنوان دهن کجي آشکار جمهوري اسلامي به گزارش هاي منتشر شده از نقض حقوق بشر در ايران ارزيابي کردند.
عبدالکريم لاهيجي وکيل و نايب رئيس جوامع دفاع از حقوق بشر در همين زمينه در مصاحبه اي با راديو فردا اعلام کرد: "سعيد مرتضوي در پرونده قتل زهرا کاظمي متهم رديف يک است و تاکنون مورد تعقيب قرار نگرفته. با توجه به اينکه زهرا کاظمي بر اثر شکنجه و ضرب و شتم در دوران بازداشت کشته شده، در چارچوب عهدنامه بين المللي ضدشکنجه مي شود با مراجعه به دادستان در سوئيس سوئيس مانع خروج مرتضوي شد. " او تاکيد کرد در صورت حضور مرتضوي در ژنو "مطمئنا سازمان هاي حقوق بشر ساکت نخواهند نشست و همه کوشش را خواهند کرد تا او در سوئيس بازداشت و به اتهامات وي رسيدگي شود."مسئول بخش ايران سازمان ديدبان حقوق بشر نيز اعلام کرد که مرتضوي "بر اساس اطلاعات مستند و موثق خود متهم به نقض گسترده حقوق بشر از جمله هماهنگي بازداشت هاي غيرقانوني، آزار و شکنجه زندانيان، اجبار آنان به نوشتن اعترافات دروغين و بسياري موارد ديگر" است.
هادي قائمي تاکيد کرد عضويت مرتضوي در هيات نمايندگي ايران براي کميسيون حقوق بشر را "فقط مي توان به عنوان بي اعتنايي جمهوري اسلامي به عملکرد خود در حقوق بشر در اين کشور تفسير کرد، چرا که فقدان پاسخگويي مقامات در قبال نقض مکرر حقوق بشر، موقعيتي را ايجاد کرده که ناقضين حقوق بشر نه تنها مجازات نمي شوند، بلکه ارتقاي رتبه مي گيرند."
رضا معيني مسئول بخش ايران سازمان گزارشگران بدون مرز نيز اعلام کرد که اين سازمان با انتشار بيانيه اي حضور دادستان تهران را در اجلاس شوراي حقوق بشر محکوم خواهد کرد.
دشمن مطبوعات
دوم ارديبهشت هفتاد و نه در تاريخ ايران به عنوان روز سياهي براي مطبوعات به ثبت رسيده است. در اين روز ده ها روزنامه، هفته نامه و ماهنامه به حکم سعيد مرتضوي و با استناد به قانون اقدامات تاميني که براي پيش گيري از وقع جرم است، توقيف شد. از آن زمان تاکنون بر اساس دستور مرتضوي بيش از يکصد و بيست روزنامه، هفته نامه و ماهنامه توقيف شده اند. علاوه بر اين سعيد مرتضوي احکام بازداشت دهها روزنامه نگار و فعال سياسي را صادر کرده است.
قتل زهرا کاظمي
21 تيرماه 82 خبرگزاري ايرنا با انتشار اطلاعيه اي منصوب به مديرکل مطبوعات خارجي وزارت ارشاد، از مرگ زهرا کاظمي خبرنگار کانادايي ايراني الاصل در زندان اوين بر اثر سکته مغزي خبر داد. محسن ميردامادي رييس کميسيون امنيت ملي و سياست خارجي مجلس ششم، چند روز بعد اعلام کرد مرگ زهرا کاظمي بر اثر سکته مغزي نبوده و اين خبرنگار به قتل رسيده است. بعد از اين بود که محمد حسين خوشوقت با انتشار نامه اي اعلام کرد اطلاعيه مربوط به مرگ زهرا کاظمي را به اجبار سعيد مرتضوي، در دفتر وي و بر روي سربرگي نوشته که مرتضوي در اختيار او قرار داده بود. خوشوقت علاوه بر اين فاش کرد که اطلاعيه مذکور از دفتر مرتضوي به خبرگزاري جمهوري اسلامي فکس شده و تا زمان انتشار آن توسط اين خبرگزاري، تحت الحفظ در دفتر مرتضوي نگهداري شده بود. محمد حسين خوشوقت برادر عروس رهبر جمهوري اسلامي است.
قتل زهرا کاظمي بعد از انتشار اين اخبار توسط کميته تحقيق نيز تاييد شد، اما با گذشت سه سال هرگز عامل اصلي اين قتل معرفي نشد. محسن آرمين، نايب رييس وقت کميسيون امنيت ملي و سياست خارجي مجلس ششم در همان زمان طي نطقي در مجلس خواستار برکناري سعيد مرتضوي شد. آرمين در نطق خود گفت: "زهرا کاظمي، خبرنگار تبعه کانادا، روز دوم تير در مقابل زندان اوين و هنگامي كه مشغول گرفتن عكس از تجمع خانواده‌ هاي بازداشت شدگان بود با ضرب و شتم دستگير مي‌شود.... قاضي مرتضوي به جاي رعايت حريم خبرنگاري، توجه به آبرو و حيثيت كشور و بهانه ندادن به مخالفان نظام و برخورد با ماموران متخلف كه اين خبرنگار را مورد ضرب و شتم قرار داده‌اند حكم بازداشت وي را صادر مي‌كند. پس از دو روز بازجويي به دليل نامعلومي وي را به نيروي انتظامي تحويل مي‌دهند... زهرا كاظمي به بازجويان نيروي انتظامي مي‌گويد كه به هنگام بازجويي در دادستاني به‌ويژه از ناحيه‌ سر مورد ضرب و شتم قرار گرفته است. بعد از ظهر همان روز وي به دستور مرتضوي به دادستاني اوين عودت داده مي‌شود و پس از چند ساعت قاضي مرتضوي از وزارت اطلاعات مي‌خواهد او را تحويل بگيرد. به گفته مقامات وزارت اطلاعات، اين وزارت اعلام مي‌كند بازداشت وي ضرورتي ندارد... اما قاضي مرتضوي نمي‌پذيرد و وزارت را ملزم به تحويل گرفتن وي مي‌كند... زهرا كاظمي به هنگام بازجويي ابراز ناراحتي مي‌كند. پنجم تيرماه ساعت 12 شب وي را به بيمارستان منتقل مي‌كنند و ساعت 6 صبح روز ششم، حالش وخيم شده، به علت خونريزي مغزي به كما مي‌رود و دچار مرگ مغزي مي‌شود. علت خونريزي ضربه مغزي و شكستگي جمجمه تشخيص داده مي‌شود. وقتي خانواده متهم به زندان مراجعه مي‌كنند ديگر از ادعاي جاسوسي وي خبري نيست. تنها چيزي كه مي‌شنوند اين است كه برويد وي را از بيمارستان ببريد."
اين نماينده مجلس ششم فاش کرد که زهرا كاظمي تا روز 19 تيرماه علي‌رغم مرگ مغزي زير دستگاه تنفس مصنوعي نگهداري و پس از اين تاريخ مرگ وي اعلام مي شود. به گفته محسن آرمين "قاضي مرتضوي پس از درگذشت وي، خارج از حيطه‌ مسووليت و بدون اطلاع به وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي، مديركل رسانه‌هاي خارجي اين وزارت را احضار مي‌كند و از وي مي‌خواهد طي مصاحبه‌اي فوت وي را به علت سكته مغزي اعلام كند. وي پس از مصاحبه‌ مديركل مذكور چند بار با خبرگزاري تماس مي‌گيرد تا خبر مصاحبه را سريعا مخابره كنند. به گفته خانواده‌ زهرا كاظمي، دادستاني اصرار بر دفن سريع وي داشته است."
البته آرمين در گزارش خود تاکيد کرد که: "من مي دانم قاضي مرتضوي در سطحي نيست که بتواند بدون پشتوانه دست به چنين اقدامي بزند" و هشدار داد: "اگر ما در برابر اين خودسري ها سکوت کنيم، فردا با فاجعه اي مانند قتل هاي زنجيره اي رو به رو خواهيم شد." آرمين چند سئوال نيز از هيات بررسي مرگ زهرا کاظمي پرسيد و خواست تا "معلوم شود چرا قاضي مرتضوي مدير کل وزارت ارشاد را احضار و موظف به مصاحبه مي کند؟ چرا قاضي مرتضوي اجازه نمي دهد وزير اطلاعات خود درباره علت فوت و اعلام آن بررسي کند؟ چرا او پس از درگذشت خانم کاظمي، دستور شناسايي عاملان مرگ او را نمي دهد؟"
اما سئوالات او تا امروز بدون جواب مانده است. حتی عبدالفتاح سلطانی وکيل خانواده زهرا کاظمی وقتی در دادگاه انقلاب که به پرونده زهرا کاظمی رسيدگی می کرد ملاحظه کرد با تبرئه شدن تنها متهم پرونده که يک مامور وزارت اطلاعات است دارد ماجرا به سکوت برگزار می شود اعلام داشت که هفته آينده قاتل را معرفی خواهد کرد. این همان وعده ای بود که ناصرزرافشان را پنج سال است در زندان نگاه داشته ، در مورد سلطانی هم چنين شد. با یورش ماموران دادستانی سلطانی به اتهام جاسوسی بازداشت شد و آن قدر در زندان انفرادی ماند که پرونده زهرا کاظمی را از یاد ببرد. در نتيجه سئوالات باز هم بی جواب ماند
.

یادآوری به سینه چاکان حقوق بشر - لندن


یادآوری به سینه چاکان حقوق بشر - لندن
حسين اخوان توحيدي


در زمان برده داری در امریکا بر اساس رمان عموتوم نمایشنامه ای روی صحنه آورده بودند. از قضا مشتریان پر و پا قرص این نمایشنامه برده داران عظام بودند که با دیدن نمایش بر بدبختی سیاهان بینوا اشک می ریختند ولی روزها به شغل شریف ادامه می دادند.
همچنین بعضی از افسران نازی در دادگاه نورنبرگ پس از دیدن فیلم جنایتهای اس اس غش می کردند.
سئوال اینجاست آیا خانواده پهلوی و رضا پهلوی و مشاور او پرویز ثابتی مقام امنیتی ساواک اشکی هم بر آن جنایتهایشان ریخته اند.
30 خرداد 1385
حسین اخوان توحیدی
Akhavan1384@yahoo.fr
آری چنین بود «سلطنت مشروطه!»
مردم دیگر قیّم نمی خواهند. نه شاه و نه شیخ، نه خدایگان، نه سلطنت ولایت فقیه. نه هیچ گونه حکومت موروثی!
در قرن گذشته پرونده های رژیم های دیکتاتوری بسیاری در جهان برای همیشه بسته شد. در کشور ما ایران نیز با دهها هزار شهید به خون خفته خلق، از همه اقشار: دکتر فاطمی ها، کریم پور شیرازی ها، سرگرد سخایی ها، دکتر تقی ارانی ها، سرلشگر افشار توس ها، شریعت رضوی ها، بزرگ نیاها، قندچی ها (شهدای شانزدهم آذر)، قاضی محمدها، شریف زاده ها، ملا آواره ها، سلیمان معینی ها (بدن نیمه جان او را پشت ماشین بسته در شهر مهاباد، برای ترساندن و عبرت دیگران گرداندند) خسرو گلسرخی ها، کرامت دانشیان ها، امیر پرویز پویان ها، محمد حنیف نژادها، علی اصغر بدیع زادگان ها، سعید محسن ها، مهدی، احمد، رضا رضایی ها، مسعود، مجید احمدزاده ها، صفاری آشتیانی، حمید اشرف ها، بیژن جزنی ها، علی میهن دوست ها، مصطفی جوان خوشدل ها، علی باکری ها، علی اصغر مشکین فام ها، باقر عباسی ها، فضیلت کلام ها، علیرضا نابدل ها، نیک داودی ها، انوشه ها، سنجری ها، مصطفی شعاعیان ها، شایگان شام اسبی، تره گل، استاد نجات الهی ها، چوپانزاده ها، کلانتری ها، عباس مفتاحی ها، حاجیان سه پله ها، زیبرم ها، عباس سورکی ها، بهروز دهقانی ها، ناصر صادق ها، کاظم ذوالانوارها، مفیدی ها، لنگرودی ها، حمید توکلی ها، حسن و مجتبی آلادپوش ها، ضیاء ظریفی ها، مجید توسلی ها، حمید فاطمی ها، هاشم وثیق پورها، منتظر حقیقی ها، منیژه اشرف زاده کرمانی ها، کاترین عدل ها، مرضیه احمدی اسکویی ها، زهره شانه چی ها، لیلا زمردیان ها، صدیقه رضایی ها، سرور آلادپوش ها، محبوبه متحدین ها، شیربن فضیلت کلام ها، زینب محسنیان ها، فاطمه امینی ها و سرگرد محبی ها،
نوذر فیروزی ها 13 ساله در شیراز و هزاران شهید والا مقام دیگر...
هم چنین بی شمار شهدای جمعه سیاه هفده شهریور 1357، و رو به روی دانشگاه تهران، مشهد، تبریز، شیراز، اصفهان، کردستان، قم، یزد، نجف آباد و گیلان، مازندران، سیستان، بلوچستان، خوزستان و صدها شهر و روستای سراسر ایران.
دیکتاتوری پهلوی ها بیش از نیم قرن سلطنت مطلقه به آرشیو راکد همگنان خود همچون پینوشه ها و... پیوست. منتها چون نظام سرکوبگر ولایت فقیه، که همان راه و روش حکومت گذشته را برگزیده است، و در سرکوب و جنایت و ترور، از دیکتاتورهای خانواده پهلوی سبقت گرفته است، بازماندگان، ساواکی ها، سرکوبگران بی رحم رژیم قبلی فرصت را مغتنم شمرده اند و تبلیغ می کنند. و حتی از قربانیان رژیم سلطنت «موهبت الهی» هم طلبکار در می آیند که: بین دو سرکوبگر، کدام یک بهتر است؟ آخوند که صد تازیانه بر زندانی می زند بهتر است یا ما که شکنجه می کردیم؟ انتخاب کنید!
مدعیانی که خود را علم مجسم جامعه شناسی هم جا می زنند، نسخه می پیچند که باز گردیم، به همان جای اول، و آگاهانه شروع به هیاهو کرده اند بعضی ها هم این روزها خط عوض کرده اند، در تکاپوی دعوت همگانی و پوزش خواهی از بازماندگان دیکتاتور رژیم گذشته هستند و با اشاره اربابان شان به دست و پا افتاده اند که شاید آب رفته را به جوی باز گردانند، و بعد از یک ربع قرن، سر و ته قضیه را به هم بیاورند.
طی تقریبا صد سال گذشته کشور ما شاهد چندین انقلاب و نهضت ملی و انقلابی بوده است. اما مردم هنوز به ابتدایی ترین حقوق شهروندی خود نرسیده اند.
در اوائل قرن جدید، رژیِم ولایت فقیه، در اسارت بحران های لاعلاج، در حال وا رفتن است. طی چند سال گذشته عده زیادی از ماموران وزارت اطلاعات و پاسداران و سایر نیروهای رژیم به خارج فرار کرده اند.
مگر این ها همان کسانی نبودند که در ده پانزده سال پیش کف بر دهان از نظام سرکوب، ترور، حمایت می کرده اند پس چه شده است که حالا فرار را بر قرار ترجیح می داده اند؟ جز این است که بوی مرگ نظام ولایت فقیه همه جا پیچیده است؟ همیشه، فرار نیروهای اطلاعاتی یک نظام سرکوبگر، از نشانه های نزدیک شدن پایان کار آن نظام هم حکایت می کند. اینان اگر مردم دوست بودند در ارگان های سرکوبگر مشغول قتل و غارت نمی شدند. بسیاری از این ها درست مانند بازماندگان دیکتاتوری پهلوی، وطن را چمدان پول کرده اند و مانند آنان فرار را بر قرار ترجیح داده اند.
حال روی سخنم با تازه دمکرات ها و ضد استبدادهاست:
چه تفاوتی بین فراریان رژیم دیکتاتوری فعلی و فراریان بازماندگان رژیم دیکتاتوری قبلی وجود دارد؟ آیا شما می خواهید کاری کنید که ده بیست سال دیگر، پاسداران جنایتکار رژیم فعلی نیز، در خارج از کشور هوس بازگشت به ایران کنند و مدعی وراثت تاج و تخت منبر ولایت فقیه «واقعی» بشوند و بخواهند بچه ها و نوه های خامنه یی – رفسنجانی را به قدرت باز گردانند؟
تناقص در این جاست که اینان، مشروعیت شان را از پدران و خانواده هایی می گیرند – که خون بی گناهان را بر زمین ریخته اند – شاهزاده و آیت الله زاده هستند، منتها مسوول جنایات آنها نیستند! ولی با پول به یغما برده آنها از مردم ایران که به این و آن می دهند می خواهند ولایت « فقیه واقعی!» یا مشروطه سلطنتی واقعی!» را در یک دور تسلسل پیاده کنند و به نفت خواران جهان نیز حالی کنند که اگر ما بیاییم منافع شما بهتر تامین خواهد شد. بنابر این رادیو – تلویزیون 24 ساعته در اختیار مان بگذارند تا خاک بر چشم مردم بپاشیم.
پرسیدنی است: شما که ضد «استبداد» دمکرات هستید، چرا وقتی وکیل و وزیر بودید و تمام وسائل ارتباط جمعی در اختیارتان بود، این دمکراسی ادعایی را نهادینه نکردید؟ شما بیش از نیم قرن در قدرت مطلقه بودید آیا این مدت، برای کاربستن این ادعاهای امروزتان کافی نبود؟ که حالا ناچار می شوید از بام تا شام در لوس آنجلس، لندن، سوئیس، پاریس... لاف در غربت بزنید؟
مگر رضاخان که شما این روزها به نامش افتخار می کنید، چهل و چهار هزار سند مالکیت را در سراسر ایران به نام خود نکرد؟ شما در زمان حیات او و بعد از مرگش کجا بودید؟
خوب است همین جا این سند را عینا بیاورم تا دست کم شاید از نام دمکراسی شرم کنید:
«موید احمدی نماینده دوره سیزدهم مجلس شورای ملی به طور جمعی در بیان تعداد دهاتی که در دوره دیکتاتوری سیاه به تصرف غاصبانه رضاخان در آمده گفت: در دوره 17 ساله سلطنت رضاخان بالغ بر 44000 سند مالکیت به نام او صادر شده است»
روزنامه «اقدام» شماره 18- 13 /7/1320 : از مذاکرات مجلس
نقل از صفحه 111 کتاب «گذشته چراغ راه آینده»
تازه «دمکرات» و «ضد استبداد»! همان طور که می دانید و شاید هم نمی خواهید که بر زبان بیاورید، آقای رضا پهلوی، فرزند یک کودتاچی است که با کمک سرویس های جاسوسی امریکا و انگلیس، دولت دکتر محمد مصدق را که با شیوه دمکراتیک بر سر کار آمده بود، با کشتار و سرکوب از صحنه خارج کرد، و چند دهه مانع پیشرفت مردم ایران در همه زمینه ها شد. ثروت های خدادادی آنها را خود و خانواده اش به یغما بردند و یا در اختیار اربابان امریکایی و انگلیسی خود گذاشت.
به راستی این حکومت ولایت فقیه، میوه تلخ کدام حکومت است؟
تازه خود رضاخان هم کودتاچی بود. او را هم انگلیسی ها بر سر کار آوردند:
* بزرگ علوی:
«رضا خان را ژنرال آیرون ساید سر کار آورد»
خاطرات بزرگ علوی: حمید احمدی – صفحه 157
می گویید ما مردم ایران چه کنیم؟ می خواهید به ما بگویید که تا سه نشود بازی نشود؟
گیرم آقای رضا پهلوی قسم و آیه بخورد که من با پدر تاجدارم که در سال 1353 هنگام تاسیس حزب «رستاخیز» با این شعر «مه فشاند نور و سگ عوعو کند» مخالفان و مردم ایران را سگ لقب داده بود یکی نیستم! و از جنس آنها هم نیستم! راست بگوید. پدر ایشان هم وقتی صدای انقلاب را شنید از مردم عذر خواهی کرد و اجازه خواست که فرصت دهند تا گذشته ها را جبران کند... منتها با آن سوابق و جنایت ها دیگر دیر شده بود.
می خواهید این یکی هم بیاید تا شکنجه و زندان و تیرباران دسته جمعی را دو باره بر روی تپه های زندان اوین راه بیندازد و غارت و چپاول را از حد بگذراند:
شاه بعد از انتصاب ارتشبد ازهاری به نخست وزیری در سال 1357 گفت:
«من صدای انقلاب شما را شنیدم انقلاب ایران نمی تواند مورد تایید من به عنوان یک فرد ایرانی نباشد یک بار دیگر در برابر ملت ایران سوگند خود را تکرار می کنم و متعهد می شوم که خطاهای گذشته و بی قانونی، ظلم و فساد دیگر تکرار نشود و خطاها از هر جهت جبران گردد»
کتاب ابوالهول ایرانی – معمای امیر عباس هویدا:
عباس میلانی – صفحه 371
رضاخان مجلس شورای ملی را طویله نام داده بود و هر کس را که می خواست مورد تفقد و عنایت قرار دهد به پیشکار خود دستور می داد که او را هم وارد طویله نمایند یعنی به شیوه دمکراتیک شما به عنوان نماینده مردم، به مجلس بفرستند!
«رضاخان مجلس شورای ملی را طویله خطاب می نمود و هر کس را که می خواست مورد تفقد و عنایت خود قرار دهد دستور می داد که او را هم وارد طویله نمایند. کنایه از این که آن شخص باید به نمایندگی مجلس انتخاب شود»
گذشته چراغ راه آینده – صفحه 86
لطفا بفرمایید این سندها را هم بخوانید:
* «بین مردم ستم دیده و رضاخان – که به قول مجید موقر، مدیر روزنامه «مهر ایران»، شاه مستبد مطلق العنانی که بر جان و مال و عرض و ناموس ملت اختیار نامحدود داشت حکومت مشروطیت، قانون و عدالت در دست او بازیچه بود. وزراء و وکلاء و امراء عبد و عبید او بودند».
«سرمقاله روزنامه ایران» شماره 677-12-8-1320
کتاب «گذشته چراغ راه آینده»
* «بین مردم و شاه فاصله بسیار عمیقی وجود داشت. آنچه می بایست واقعا از آن دفاع کرد حقوق پایمال شده ملت بود و نه حکومت بیدادگر چنین پادشاهی»
«گذشته چراغ راه آینده»
* یکی از نمایندگان مجلس عوام انگلستان به نام مایکل فوت پس از مسافرت به ایران چنین نوشت:
«رضاخان دزدان و راهزنان را از سر راه های ایران برداشت و به افراد ملت فهماند که منبعد در سرتاسر ایران فقط یک راهزن باید وجود داشته باشد آن هم رضاخان قزاق است»
روزنامه «ایران – شماره 547 – از نوشته فوت، نماینده مجلس انگلستان»
کتاب «گذشته چراغ راه آینده» - صفحه 104
* قاسم ماکویی کارپرداز املاک اختصاصی در منطقه «کلاردشت» می گوید:
1- دختر باکره «قاسم رودبارکی» را در خانه انداخته و یک نفر اجنبی را هم به جان این دختر انداخته و امر نموده به عمل زشت مرتکب شود.
2- «طلعت» نام زن «یارمحمد ابوالحسنی لاهویی» را به اندازه یی کتک زده که در زیر کتک چکمهء ماموران رضاخان جان را به جان ستان تسلیم کرده است، علت این فجایع برای اخذ دو نیم پهلوی از زوجه مزبور بوده!»
3- آقای حبیب الله لاهویی یکی از رجال کلاردشت را در ملاء عام آنچه لازمهء کتک کاری بوده نمودند و بعد امر کرده به آب سرد زمستان بسته پس از بیرون آوردن از آب سرد زمستان پالان الاغی را به کول او گذاشته و در دهکده «لاهو» او را گرداند. آقا جان نام حسن کیفی را دهنه و رکاب زده قدیر نام پسرعموی مشارالیه را امر کرده سوارش شده با دیک در محل چرخانده علت این فجایع برای نیم من سیب زمینی بوده که با دسترنج خودش به عمل آورده و چیده بوده است»
از طرف عموم اهالی «کلارستاق» (فیاض حاتمی)
روزنامه «نجان ایران» شماره 148 – 28/8/1320
کتاب «گذشته چراغ راه آینده»: صفحه 109
* « احمد ملکی»، مدیر روزنامه «ستاره»، مطبوعات کشور را در دورهء رضاخان چنین وصف می کند:
«تنها تعارف و اظهار مرحمتی که از طرف شاه سابق نسبت به روزنامه ها می شد این عبارت بود: «اگر یک کلمه از من (رضاخان) بنویسید می دهم ریز ریزتان کنند» بدین ترتیب اگر سایر اشخاص را با آمپول هوا و آش سمی و تزریق مواد سمی مقتول و یا با نازبالش آهسته آهسته خفه می کردند در حکومت دیکتاتوری رضاخان سهم روزنامه ها ریزریز شدن بود.»
سرمقاله روزنامه «ستاره»: 15/8/1320
کتاب «گذشته چراغ راه آینده»
* بزرگ علوی:
«نورالله خان همایون» تندنویس مجلس شورای ملی گفت: روزی رضاخان عصا بر پشت «صبا» مدیر روزنامهء «ستارهء ایران» زده است و در دعوای میان مجلسیان و «رضاخان سردار سپه»، که وزیر جنگ بود و تندی کرده بود، «موتمن الملک» رئیس مجلس می خواست او را از وزارت جنگ بر کنار کند چون ادعا می کرد تو مردم را در صحن مجلس خانهء خود مردم دشنام دادی و کتک زدی»
خاطرات بزرگ علوی – صفحه 123: به کوشش حمید احمدی
* بزرگ علوی:
«من مدتی زیر شکنجه بودم. منتها من نمی دانم که شکنجه ام با دست بند قپانی دقیقا چقدر طول کشید. اما وقتی ناامید شدند که من از کمیتهء سری خبری ندارم دست بند قپانی را بعد نیم ساعت یا سه ربع باز کردند. یادم می آید که یکی از مامورین پرسید که چند تا چلوکباب بیاوریم؟ آن دیگری جواب داد پنج تا ولی به این زندانی کوفت هم نمی دهیم. مامورین «شکنجه گران» یکی یکی می رفتند نهار می خوردند و بر می گشتند... مدتی زیر دست بند قپانی بودم ولی وقتی آن را باز کردند من خواستم دستم را از پشت به جلو بیاورم یک مرتبه «اسفندیاری» شکنجه گر دست من را آرام از پشت آورد به جلو... در این سبک شکنجه تجربه داشت، بله تجربه داشت. من که دستم را به لبهء میز زدم دیدم که اصلا هیچ احساس نمی کنم. یک هفته بعد از آن هم وقتی به کنار پشت شستم سوزن می زدم هیچ احساس نمی کردم مثل این که بی حس شده بود چون وقتی دست بند قپانی می زنند دیگر خون به جریان نمی افتد گذشته از زجر بدنی زجر روحی را هم باید اضافه کرد. این ها به تاثیر توهین به اشخاص پی برده بودند و این برای آنها یک حربه یی بود... این آژان ها آدم هایی مثل تیمورتاش و سردار اسعد که در زندان بودند به نظرشان این اشخاص دشمن خدا پیغمبر و شاه بودند، دیگر آدم نبودند. برای این ها زندانی دکتر، معلم، استاد وکیل دادگستری، قاضی عدلیه، دشمنان خدا بودند و به این زندانیان توهین می کردند.»
خاطرات بزرک علوی – صفحه 209 – 210
* بزرگ علوی:
من چند کلمه یی دربارهء «دکتر بهرامی» باید بگویم: دکتر بهرامی را خیلی شکنجه کردند، شب تا صبح شکنجه. و سه روز به او گرسنگی دادند. او چیزی نداشت بگه. حدود سال 1312
خاطرات بزرگ علوی – صفحه 211
* بزرگ علوی:
« ابو نصر عضد» آمد پیش من و گفت دیشب در این جا یک نفر را کشتند. این آدم «امیرانی» نامی بود که در مازندران به درون باغ رضاشاه رفته بود تا نامه یی به او بدهد. او را دستگیر کردند و دیشب به او سم دادند. یک دکتر در زندان بود که این کار را می کرد به نام «پزشک احمدی». عضد به من گفت این پزشک احمدی به امیرانی آمپول هوا زده و او را کشت. اگر در شب این آدم بالای سر تو آمد فقط داد و فریاد کن که ما هم داد و بیداد بکنیم و جلویش را بگیریم. این تنها کاری است که از ما بر می آید...
خاطرات بزرگ علوی – صفحه 216-217
* بزرگ علوی:
روز یکشنبه 27 شهریور 1317 اعتصاب گرسنگی دستهء «پنجاه و سه نفر» و سایر زندانیان سیاسی آغاز شد. این مقاومت را «فرخی یزدی» که در آن زمان زندان بود به بیان شاعرانه چنین آورده است:
صد مرد چو شیر عهد و پیمان کردند
اعلام گرسنگی به زندان کردند
شیران گرسنه از پی حفظ مقام
با شور و شعف ترک سر و جان کردند
روز بعد رئیس زندان «خلیل ملکی» را خواست، به او توهین کرد، او را کتک زد... این جرقه یی بود که در مخزن باروت افتاد... تصمیم به اعتصاب غذا گرفته شد...
شاه گرایش به آلمان ها داشت و در این جنگ پیروزی را از آن آلمانها می دانست... روزنامه های فرانسه به شاه «رضاخان» حمله کردند... یک روزنامهء فرانسوی شاه را به گربه در آورده بود. رضاخان آن را توهین بزرگی به خود تلقی کرده بود و دستور داد که قطع رابطه با فرانسه بشود...
در این اعتصاب غذا روز چهارم یا پنجم بیشترشان به بیهوشی افتادند... رئیس زندان سرهنگ «نیرومند» پیغامی رساند که بیایید یا من مذاکره کنید ببینم شما چه می خواهید. و گفت «خلیل ملکی» را هم به زندان قصر خواهم آورد... چند نفر که اعتصاب را اداره می کردند... گفتند ما فقط با دادستان حاضریم مذاکره کنیم.
بعد «نیرومند» ده نفر از جمله «دکتر ارانی»، «دکتر بهرامی» و چند نفر دیگر را به خارج باغ زندان آورد و به هر کدام سیصد ضربه شلاق زد و «ایرج اسکندری» را هم به آنجا خواست تا به او نشان بده که به آنها چه رفتاری کرده است. او بیاید به ما خبر بدهد.
نیرومند گفت: دادستان خواستید. این هم دادستان. یعنی جواب آن تقاضای شما شلاق است.
خاطرات بزرگ علوی – صفحهء 226-227-228-229
* بزرگ علوی:
«رضاخان کودتا کرد یعنی سال 1299 و آن اعلام کذائی «من حکم می کنم» را صادر کرد...
دوران وزیر جنگی اش بود. این حسن علوی که هنوز زنده بود به من گفت: این عجب قلدریه آمده میگه «حکم می کنم»، به کی داری حکم می کنی»
خاطران بزرگ علوی- صفحه 48 – 49
جمهوری خواهان ایران ادعا نامه ای بر ضد شاه منتشر کردند و «شاه را غاصب... و قاتل انقلابیون گیلان و آزادیخواهان، و تیمورتاش را آدمکش»(خواندند و اعلام کردند) «رضا شاه را انگلیسی ها سر کار آوردند و محاکمه رضاشاه، در محکمه انقلابی ایران خواهد بود...»
خاطرات بزرگ علوی
* بزرگ علوی:
« اسدی خراسانی که پدر و عمویش را سر قضیه آن کشتار مشهد کشتند... این اسدی خراسانی را که کشتند با پسرش در یک زندان بودیم آدم چیز فهمی بود»
خاطرات بزرگ علوی – صفحه 155
«علی اصغر حکمت» وزیر فرهنگ وقت به « سرپاس مختاری» گفته بود که اینها (رضاخان) کسی نبودند و چیزی نبودند. سرپاس مختاری به حکمت گفت اگر این مطلب را در جایی دیگری بگویی، هر دویمان نابود می شویم...
خاطرات بزرگ علوی - صفحه 159
سخنرانی پروفسور «آبراهامیان» تحت عنوان «شکنجه در دوره های زندان در تاریخ معاصر ایران» در تاریخ 6 و 7 دسامبر 1996 در سمینار «گروه ایران جامعه بین المللی دفاع از حقوق بشر» در «خانه فرهنگهای جهان» در برلین. «یرواند آبراهامیان» که در سال های اخیر مشغول تحقیق دربارهء مسایل سه دوره زندان در ایران است.
خاطرات بزرگ علوی – صفحهء 397
* افکار عمومی مبنی بر این که کشور را هزار فامیل اداره می کنند. بر اساس گزارش سازمان مرکزی اطلاعات امریکا «سی ای آ » در سال 1356 تنها 40 خانوار شهری و 50 تا 200 خانوادهء شهرستانی طی یک قرن یا بیشتر مقامات کلیدی را در دست داشته اند.»
گزارش ایران در دههء 1980 آرشیو امنیت ملی امریکا – سند شمارهء 1210
کتاب «ابوالهول ایرانی – معمای امیر عباس هویدا: عباس میلانی – صفحه 88
لابد «خاطرات علم» را خوانده اید. این خاطرات یک بار به اعتراف بازماندگانش سانسور شده است و رازهای فراوانی دربارهء غارت و چپاول، شکنجه و سر به نیست نمودن فرزندان مردم ایران تا به امروز سر به مُهر مانده. و این کتاب یک بار هم به دلیل چاپ در ایران زیر نظر ولایت فقیه از صافی های فراوانی گذشته است. اما به هر حال این یکی را از آن کتاب بخوانید:
* اسدالله علم:
« من کاخ «کیش» را به نام شخص شاه ثبت کرده بودم وقتی سند را به او دادم شاه سند را جلوی پایم پرتاب کرد» و گفت:
« مگر می خواهی فقط یک وجب خاک ایران مال من باشد تمام ایران مال من است»
یادداشت های علم – جلد 2 – صفحهء 265
پهلوی طلب ها اگر قبول دارید ثروت خانوادهء رفسنجانی، خامنه یی، واعظ طبسی، و آقازاده ها متعلق به مردم ایران است. همین مساله در مورد ثروت های نجومی بچهء شاه و اشرف پهلوی و خانوادهء او هم صدق می کند. میلیاردها دلاری که از ایران موقع فرار دزدیده اید، در حقیقت متعلق به تهی دست ترین بخش جامعهء ایرانی است و باید به صاحبان اصلی آن مسترد شود. همان ها که فرزندان شان در کنار خیابان روی کارتن ها شب را به صبح می رسانند.
آقایان جامعه شناس! مدعی دمکراسی و مدعی چپ!! شاه در ایران متعلق به یک دیکتاتوری نظامی بوده است.
فراخوان برای بازگشت به رژیم دیکتاتوری هم در آغاز قرن بیست و یکم اسمش مبارزه با استبداد شده است؟!
توجه داشته باشیم که این حرکت ها آگاهانه انجام می شود. هم ما می دانیم که مفهوم سلطنت «موهبت الهی» است، چیست؟ هم پادوهای استعمار که مردم را به پذیرش فرزند «خدایگان» می خوانند می دانند چه می کنند.
فراخوان برای بازگشت حکومت موروثی «شاهنشاهی» از طرف هر کس باشد – با نگاهی به آنچه که گذشته است – عین ارتجاع است. این رفتار کسانی که با باعث و بانی سیه روزی های مردم ایران و با قاتلین فرزندان دلیر مردم و قاتلین رفقای سابق خودشان و برای به اسارت در آوردن مردم ایران هم صدا می شوند چه معنا دارد و نام آن را چه می شود گذاشت؟...
لطفا اگر از مردم ایران شرم نمی کنید، از فرزندان خود در خارج از کشور در حال نشو و نما هستند، حیا کنید.
به راستی در بین فرزندان ملتی که صدها هزار نفر از فرزندانش برای صبح آزادی به دست شاه و شیخ به شهادت رسیده اند، دیگر کسی باقی نمانده است و نمی توان کسانی را از میان آنان با رآی مردم برای مدیریت کشور برای مدتی معین انتخاب کرد؟ حتما باید عمو سام که قبلا امتحانش را داده است از طریق تلویزیون های وابسته، نفر از ماوراء دریاها و از همان خانوادهء ستمگران دیروزی بفرستد؟
آیا این توهین به ملت آگاه و مبارز ایران نیست که در بین دو سنگ آسیاب شاه و شبخ برای ابد باقی بماند؟
مدعیان ابن الوقت! با این آب به آسیاب نیروهای سرکوبگر داخلی و خارجی نشاندار و استعماری ریختن: تنها عرض خود می برید و زحمت ما می دارید.
وظیفه ما مردم ایران، ما قربانیان نظام های ستمگر شاه و شیخ چیست؟ سکوت کنیم، تا آوار بر سر مردم ایران دوباره فرو ریزد آن موقع فریاد بر آوریم؟ گفتنی بسیار است و باید نوشت و ارتجاع وابسته را افشا کرد که در پس پرده، چه نقشه همانند گذشته در دست اجرا دارند.
حسین اخوان توحیدی
پاریس – 17 فروردین 1382