دفاع از حق حیات ولی الله فیض مهدوی یا پاسخ به شک و ابهامات ذهنی؟
دفاع از حق حیات ولی الله فیض مهدوی یا پاسخ به شک و ابهامات ذهنی؟ (پرسش و پاسخ مسئول ستون کاربران با
مسئوول ستون حقوق بشر ديدگاه)
ح. قهرمان
طیق اخبار رسیده ظاهراً کمپین دفاع از حق حیات ولیالله فیض مهدوی به نتیجه رسیده و حکم اعدام او به جبس ابد تبدیل شده است، شما موضوع را چگونه میبینید؟قبل از هر چیز این موفقیت را یک بار دیگر به ولیالله فیض مهدوی و به همهی کسانی که در این راه تلاش کردند تبریک میگویم. خوشحالم که دیدگاه نیز به عنوان یک رسانهی خبری در این میان به وظیفه خود عمل کرد و تلاشهایی را در حد خود برای رساندن پیام او به هموطنان و افکار عمومی بینالمللی انجام داد.
- نقش رسانههای عمومی، سایتهای خبری در این رابطه و موارد مشابه چیست؟
رسانههای عمومی و سایتهای خبری وظیفه و رسالتی جز خبررسانی و یا بسیج افکار عمومی ندارند. دیدگاه هم به نوبهی خود از همین موضع تلاش کرد به عنوان یک رسانه خبری در این راه فعالیت کند. پیشنهاد امضای فراخوان مشترک از سوی دیدگاه هم از همین موضع بود. کسانی که فراخوان دیدگاه و یا دیگر فراخوانها را امضا کردند نیز به خاطر دفاع از حق حیات ولیالله فیض این کار را کردند و نه لزوماً تأیید دیدگاهها و یا خط مشی من و شما یا کسانی که فراخوان میدادند، شیرینی کار هم در همین واقعیت است. این موفقیت با تلاش همگانی به نتیجه رسید. امیدوارم در آینده نیز بتوانیم در زمینهی دفاع از حقوق بشر موفقیتهایی از این دست داشته باشیم و همدلیها و همکاریها در سطحهایی هرچه گستردهتر ادامه یابند.
- آیا تبدیل حکم اعدام به حبس ابد به منزلهی نقطه پایانی است بر نگرانی در رابطه با جان ولیالله فیض مهدوی؟
خیر به هیج وجه! تا زمانی که او در چنگال یک رژیم ضدبشری که به هیچ معیار و قانون و قاعدهای پایبند نیست اسیر است نبایستی خطر را پایان یافته تلقی کرد. قتلعام هزاران زندانی سیاسی در تابستان ۶۷ تجربهای است که پیش روی ماست. اما در شرایط کنونی از نظر من تصمیم رژیم مبنی بر تبدیل حکم اعدام به حبس ابد یک عقبنشینی آشکار است. این که در آینده چه پیش آید بایستی منتظر تحولات بود. از هنگامی که وکالت آقای دادخواه را پذیرفتند یعنی پرونده را وارد پروسهی جدیدی کردند. بنابر این در شرایط عادی به تبعات آن گردن میگذارند. اما همهی اینها دلیلی نمیشود که ما هشیاری مان را از دست دهیم.
- از روزی که اولین پیام ولیاله فیض بیرون آمد صحبتهای زیادی مبنی بر امکان وجود توطئهای از سوی رژیم شد، شما جزو کسانی بودید که از ابتدا احتمال وجود توطئهای از سوی رژیم در این مورد خاص را رد میکردید. دلایل شما برای رد طرح چنین توطئهای از سوی وزارت اطلاعات چیست؟
ما نبایستی در دام توطئههای رژیم بیافتیم، این چیزی است که لااقل من در چند مقاله خودم روی آن دست گذاشتهام و آن را در حد بضاعتم تبیین کردهام و توجه و هوشیاری هرچه بیشتر در این زمینه را بسیار ضروری دانستهام. هر چیزی یک چپ و راستی دارد، از آن طرف هم نبایستی دچار توهمات «دایی جان ناپلئونی شویم» و همه چیز را به توطئه انگلیسیها ربط دهیم. هر گردی گردو نیست!
هر پدیدهای را بایستی به طور مجزا مورد تجزیه و تحلیل و بررسی قرار داد. نبایستی در دام شبیهسازیهای مرسوم بیافتیم. رژیم در موارد بسیاری توطئههای رنگارنگی را پیش برده است. اما این دلیل نمیشود هر پدیدهای را توطئه بنامیم. اما کسی که میگوید این توطئهی وزارت اطلاعات است، بایستی پیش از آن توضیح دهد که رژیم و وزارت اطلاعات چه سودی در این میان میبرند؟ این که نمیشود شما نظریهای را طرح کنید و هیچ توضیحی در مورد آن نداشته باشید.
یک زندانی زیر اعدام، با نام و مشخصات و نیز موارد اتهامی که بر ما کاملاً معلوم است، ۵ سال پس از دستگیری ، تاکید میکنم ۵ سال پس از دستگیری، میگوید که در دوران بازجویی به شدت تحت شکنجه جسمی و روحی قرار گرفته است، بارها در نیمههای شب او را از خواب بیدار و اعدام مصنوعی کردهاند، در یک جلسه بیدادگاه بدون رعایت تشریفات و آیین دادرسی مورد محاکمه قرار گرفته، از داشتن وکیل مدافع محروم بوده، پس از آن هم مورد آزار و اذیتهای فراوان قرار گرفته و بعد هم استواری خود را بر آرمان و اعتقادش فریاد میزند و سپس از مردم و آزادیخواهان میخواهد که جلوی اجرای حکم قتل او را بگیرند.
کجای این پیام و روشنگری به نفع رژیم است؟ پس از این، قرار است چه اتفاقی بیافتد؟ بدبینانهترین حالتها را در نظر بگیرید. مثلاً ماه دیگر او بیاید مصاحبه کند و بگوید: اینها همهاش بازی من و وزارت اطلاعات با شما بود تا حالتان را بگیریم، من از روز اول تا حالا در ناز و نعمت به سر میبردم، میخواستیم ثابت کنیم شما چقدر بی مایه هستید که گول ما را میخورید؟
آیا بعد از چند ماه او میتواند بیاید و بگوید: من تازه به حقیقت رسیدم، آنچه که بر سر من آمد، به خاطر ضد انقلاب بودنم، حقم بود و نظام جمهوری اسلامی از این که بعد از ۵ سال مرا نکشته نهایت گذشت و خویشتن داریاش را نشان داده است. و از این بابت کسی حق ندارد نظام الهی را زیر سؤال ببرد.
یا بیاید بگوید: من دارای شخصیتی دوگانه بودم، دروغگویی در ذات من است. اینها چیزهایی است که «منافقین» به من یاد دادند که علیه مسئولان نظام سر هم کنند. در زندانهای جمهوری اسلامی شکنجه نمیکنند، همه چیز بر وفق مراد است، «منافقین کور دل و ضد انقلاب» شایعه آفرینی میکنند. و چیزهایی از این دست.
باور کنید رژیم پیچیده تر از آن است که چنین سناریوهای احمقانهای را پیش ببرد. در همهی این سناریوها این رژیم است که قبل از هر چیز مفتضح میشود. چرا که ولیالله را ۵ سال در اختیار داشته است. او به هر «حقیقتی» که قرار بود برسد در این ۵ ساله رسیده بود. بعد از ارسال پیامهای آتشین که نمیتواند به یک باره به حقیقت برسد.
او تازه دستگیر نشده است که ما از وضعش با خبر نباشیم. او مانند موارد منفی که در گذشته پس از کسب حمایتهای بینالمللی با انجام مصاحبهای، آب پاکی روی دست همه ریختند نیست. سابقهای از آنها در زندان در دست نبود. موضعی نگرفته بودند. خبری از آنها نبود، یکباره پیدایشان شد و گفتند: ای بابا من از اول که پایم به زندان رژیم رسید متوجه اشتباهاتم شدم. دیدم شکنجه نیست، دیدم من در توهم بودم، متوجه شدم که "برادران بازجو" چقدر با محبت و انسان هستند، دیدم افکارم چه پوچ و بیمحتوا بوده، از حصارهای تشکیلاتی آزاد شدم و...
اما ولیالله ۵ سال زندان بوده است و حالا رسماً در زندان از اعتقاداتش دفاع کرده، رژیم را زیر سؤال برده است. در رابطه با او رژیم نمیتواند سناریوهای قبلی را اجرا کند. هر سناریویی را اجرا کند به ضد خودش تبدیل میشود. همه خواهند گفت چطور زندانی در ۵ سال به حقایق نرسیده بود حالا سر یک ماه و... رسید. چگونه، چطور؟
من از حقوق بشر و پرنیسیبهای حقوق بشری دفاع میکنم. من ضامن بهشت و جهنم رفتن افراد نیستیم. من کاری ندارم که در آینده فرد چه خواهد شد و چه مسیری را میرود. دفاع من از هر فرد به شناختم از او تا به امروز بر میگردد. این که در آینده او چه خطی را میرود به من مربوط نیست. اگر راه ناصوابی را رفت حتماً آن موقع به آن خواهم پرداخت. این که در هر مورد از این بترسیم که اگر حمایت کردیم و در آینده طرف تو زرد در آمد، آن وقت چی؟ تصور درستی نیست. به این شکل ما نمیتوانیم از هیچ کسی دفاع کنیم. دفاع از حقوق بشر یعنی دفاع ازحقوق شناخته شدهی افراد.
همهی این تشکیک ها به یک دلیل است و آن این که اپوزیسیون علیرغم گذشت سه دهه، هنوز رژیم را به درستی نشناخته است و نمیتواند آن را تبیین کند و رفتارش را به درستی توضیح دهد.
ببنید! یک زندانی مقاوم زیر اعدام با رساترین شکل و با قاطعیت و مرزبندی با رژیم تقاضای کمک میکند، آنوقت کسانی که در حال مبارزه با رژیم هستند دست و دلشان میلرزد که از او حمایت کنند یا نکنند! البته این پیچیدگی حرکات رژیم را نیز میرساند که در طرح ریزی و اجرای توطئه استاد است.
بعضی از دوستان دارای این دغدغه و کشمکش روحی میشوند که مبادا در این میان به خاطر توطئههای رژیم آبرویشان خدشه دار شود. اما من چنین مشکلی ندارم. هیچ آبرویی برای من بالاتر از این نیست که به ندای حقطلبانهی یک زندانی زیر اعدام پاسخ مثبت دهم و از همهی توش و توانم برای متوقف کردن جانیان استفاده کنم. تازه برای کسی فعالیت کنم که زیر فشار و در زندان و سلول، حق ملتی را فریاد میکند و تقاضای کمک و فریاد رسی میکند. کمکی که میدانم جنبه شخصی برای او ندارد. برای من این بالاترین آبروست. این قبل از هر چیز خدمتی است به خودم و نه به او. برای همین به راحتی موضعگیری میکنم. من حاضرم هزار بار آبرویم برود اما تنها یک بار بتوانم برای نجات جان عزیزی اقدام کنم. من به سهم خودم هزاران داغ دیدهام، اگر آبرویی دارم همه حاصل از بودن من در کنار آن عزیزان است. و حالا تلاش برای نجات جان عزیزی که جای آنها را پر کرده و یا در آینده پر میکند به هزار بار آبروریزی فردی میارزد. هر چه میخواهد پیش آید، پیش آید.
- با توضیحاتی که شما دادید، آیا انتقال پیام ولیالله فیض مهدوی به خارج از کشور و متعاقب آن کارزاری که در این راه برگزار شد، در توقف حکم اعدام و تبدیل آن به حبس ابد مؤثر بوده است؟
قطعاً انتقال این پیام به خارج از کشور در توقف حکم قتل او مؤثر بوده است. ما در چند سال گذشته تجربه فرج سرکوهی را داریم، او با نامۀ روشنگرانه و هشیارانهای که نوشت، هم دست جنایتکاران رژیم را رو کرد و هم حکم زندگی دوباره خود را دریافت کرد. او حتا با این نامه توانست به بازسازی روحی و روانی خود کمک کند. بدون این نامه اگر او زنده هم میماند نمیتوانست کمر راست کند.
رژیم به خوبی آگاه است این دسته از روشنگریها تا کجا دستش را برای اعمال جنایت میبندد و یا انجام آن را پرهزینه میکند. تجربه ثابت کرده است در لحظات بحرانی، هر زندانیای که بتواند دست به چنین اقدامی زند نتایج مثبتی خواهد گرفت. اتفاقاً پیام ولیالله فیض میتواند آینده و سلامت شخصیتی او را تضمین کند. یعنی امروز دست رژیم برای اعمال توطئههای گوناگون علیه فیض مهدوی بسته است. چنانچه در ارتباط با فرج سرکوهی دستش بسته شد. آنها میتوانستند روی فرج سرکوهی فشار بیاورند و از او اقرار بگیرند که نامه انعکاس یافته در جراید متعلق به او نیست و چنان رفتاری با او نشده است. اما چنین کاری به شدت در تضاد با منافع رژیم بود و به همین دلیل آگاهانه در برابر آن سکوت کردند. موضوع ولیالله هم انعکاس جهانی یافته و بازی با آن برای رژیم گران تمام میشود.
- اما با همهی اینها سؤالاتی در اذهان هست که میبایستی به آنها پاسخ داده شود، ما در دیدگاه جزو کسانی بودیم که در این تلاش شرکت کردیم و فراخوان کمک دادیم و بسیاری برای نجات جان ولیالله فیض آن را امضاء کردند، آیا نبایستی به این سؤالات پاسخ داده شود، آیا نبایستی تلاشی در این راه صورت گیرد؟
حتماً که میبایستی این کار را انجام داد، این وظیفهی ماست، یکی از مشکلات جامعهی ما چه در میان حاکمان و چه در میان اپوزیسیون عدم پاسخگویی است؛ یعنی برای سؤالاتی که در ذهن مردم وجود دارد اهمیتی قائل نمی شوند. برای همین لااقل در این رابطه لازم است به سهم خودمان، به عنوان یک رسانه خبری که در این رابطه فعال بوده وبه این سؤالات پاسخگو باشیم.
بسیار خوب حالا که تا اینجا موافقید، من به عنوان یکی از کسانی پروژهی فراخوان را دنبال میکردم عمدهی سوالاتی که در این رابطه بوده را مطرح میکنم:
- ولی الله فیض مهدوی از کجا و چگونه تماس می گرفت؟
تا آنجایی که اطلاع دارم و شنیدهام وی از درون زندان گوهردشت و از طریق تلفن عمومی زندان تماس گرفته بود. البته او میتواند از راههای دیگر نیز استفاده کرده باشد، چه دلیلی دارد برای من و شما در بوق و کرنا کند که آن راه بسته شود؟ اگر همین اطلاع اندک را هم نمیداشتم برایم مهم نبود.
- مگر در زندان تلفن عمومی هست؟
بله در زندانهای گوهردشت و اوین تلفن عمومی هست و افراد میتوانند با خانوادههایشان تماس تلفنی داشته باشند و این کار روزانه انجام میگیرد.
- منظورتان این است که او از طریق تماس تلفنی پیامش را داده و ضبط شده و سپس پخش شده است؟
بله تا آن جا که من میدانم و شنیدهام همین طور است، لااقل یکی از شیوههایش این بوده است و منطقی نیست بیش از این انتظار توضیح داشته باشیم. من به سادگی آن را میپذیرم و دلیلی برای کنکاش بیشتر نمیبینم. ولیالله فیض در خارج از کشور نیست که راجع به همهی سؤالات با دست باز پاسخ داده شود.
- آیا این صدا اساسا صدای او بوده است؟ چه فردی می توانسته صحت آنرا تأئید کند؟
صدای پخش شده صدای ولیالله فیض مهدوی است و از طریق کانالهای مختلف تأیید شده است. کسی لااقل تا کنون در رابطه با آن تشکیکی نکرده است. از نظر من بعید است بعد از این همه سر و صدا اگر صدا به او تعلق نداشت، تکذیب نشود.
- آیا رژیم از این تماسها اطلاع داشت؟از پیامهای اولیه تا آنجایی که من شنیدهام رژیم اطلاعی نداشت. اینهایی که میگویم همهاش بر اساس شنیدههایم است. همینطور که شما از من میشنوید من هم شنیدهام. چرا که خودم در آنجا نبودهام.
ولیالله فیض از طریق تلفن عمومی زندان که در دسترس است به شمارهی مشخصی که از قبل در اختیار داشته تحت عنوان گفتگوی با خانواده تماس گرفته و پیامش را داده است و از آن طرف ضبط کردهاند. این دقیقاً چیزی است که من شنیدهام.
اما تصور کنید این پیامها با اطلاع رژیم بوده است. چه نفعی میتواند برای رژیم داشته باشد؟ قبل از طرح سؤال بایستی به جنبه منفی آن در ذهن خودمان پاسخ دهیم. انعکاس این پیامها چه ضرری برای ما دارد؟ به نظر من این پیامها جز ضرر برای رژیم هیچ نفعی ندارد.
- حتی اگر فرض کنیم نواریا پیام اول پنهانی و دور از چشم رژیم بیرون داده شده بود، با توجه به علنی شدن مسئله از طرف رسانههای خبری، قاعدتا دیگر باید رژیم او را شدیدتر زیر نظر می داشت، نوارهای بعدی چگونه بیرون داده شده است؟
باز هم جواب قبلی را میدهم! چه نفعی این پیامها برای رژیم میتواند داشته باش؟ من از کسانی که این سؤالات را مطرح میکنند خواهش میکنم برای روشنگری هم که شده یک مقاله بنویسند و برای دیدگاه بفرستند و توضیح دهند رژیم چه منافعی را از این طریق به دست می آورد که به دنبال ایجاد تسهیلات برای انتقال این پیامهاست. بالاخره بی هدف که انجام نمیدهد؟
با پیشرفت تکنولوژی، برای کسی که دست از جان شسته و آن پیامها را از درون زندان میدهد، همه کار شدنی است. بگذارید از یک تجربهی شخصی خودم بگویم شاید کمکی باشد در توضیح گفتههایم.
در سال ۶۶-۶۷ در زندان گوهردشت در یکی از بندهای زندان (بند فرعی) زندانیان مجاهد با دستکاری یک تلویزیون توشیبا ۲۰ اینچ، آن را تبدیل به رادیو کرده بودند و با آن رادیو مجاهد را میگرفتند. از طریق آنها اخبار رادیو مجاهد در زندان پخش میشد. این مسئله در حد یک راز بزرگ بود و جز خود آن بچهها کسی از آن اطلاعی نداشت. روزی یکی از بچهها در ارتباط با اخبار رسیده به من گفت: من و تو هر دو ملاقات میرویم، ملاقات به شدت کنترل شده است، گوشی ها کنترل میشود، ده دقیقه ملاقات هم که بیشتر نیست تا میایی حال و احوالپرسی کنی وقت تمام است، چطوری در ۱۰ دقیقه ملاقات، بیش از نیم ساعت اخبار دقیق، با ذکر جزئیات و... رد و بدل شده است؟ گفتم منظورت چیست؟ گفت نکنه دست وزارت اطلاعات در کار باشه؟ من پاسخم ساده بود، گفتم به نظر تو این اخبار رادیو مجاهد هست یا نه؟ گفت تردیدی ندارم که هست، گفتم تو تنها میتوانی بگویی که این اخبار مشکوک است و ربطی به مجاهدین ندارد، اما اگر قبول داری که اخبار مشکوک نیستند تو نبایستی انتظار داشته باشی که کانال آن را نیز به تو بگویند. در ثانی اگر وزارت اطلاعات کارش به جایی رسیده که اخبار رادیو مجاهد را به ما برساند، بگذار این کار را بکنند و من امیدوارم این کار را هر چه بیشتر انجام دهند.
توجه کنید! تا وقتی که شما از منبعی به طور کامل اطلاع نداشته باشید، همیشه از این تشکیک ها صورت میگیرد. تنها راه درست این است که ابتدا به صحت خبر ایمان بیاورید و سپس موضوع را برای خودتان حلاجی کنید که آیا این کار به نفع رژیم است یا خیر. آن وقت ذهنتان از شر سؤالات غیر منطقی راحت میشود. این کاری است که من میکنم. تا حالا بابت آن کمتر ضرر کردهام.
- تاریخ ضبط نوارها چه زمانی بوده است؟
تاریخ ضبط پیام ها چنانچه از محتوای پیامها بر میآید، در فاصلهی زمانی بین فروردین تا اردیبهشت ۸۵ بوده است. (پس از ابلاغ تاریخ اعدام در فروردین ۸۵ تا روزی که آخرین پیام پخش شد) اما ترتیب پیامها بر اساس شنیدههایم به شکلی که پخش شده، نبوده است. مثلاً پیام اول او در واقع پیام دومش بوده است. و پیام دوم او پیام اول بوده. در اولین پیام وی تقاضای کمک و یاری از مدافعان حقوق بشر و سازمانهای بینالمللی کرده بود و در پیام دوم در مورد دیدگاههایش، شکنجههایی که محتمل شده بود و... توضیح میدهد. حتا سه پیام اول میتواند در یک روز یا با فاصلهی زمانی اندک ضبط شده باشد و بعد به ترتیب پخش شده باشند. لزومی ندارد دستاندرکاران موضوع توضیحی در این مورد بدهند.
- با توجه به آنکه ولیالله خودش از مجاهدین نام برده و مجاهدین نیز در اطلاعیه هایشان از وی با عنوان" زندانی سیاسی مجاهد" یاد می کنند، آیا این پیام برای مجاهدین نیز ارسال شده است؟ یا دیدگاه تنها منبعی بوده است که این نوارها بدستش رسیده است؟
این پیامها فقط به دست دیدگاه نرسید. این پیام ها در سطح وسیعی برای سایتهای خبری ایرانی در خارج از کشور و از جمله دیدگاه و گروههای سیاسی از جمله مجاهدین ارسال شد و در بسیاری از آنها انعکاس یافت. دیدگاه هم پس از بررسی جوانب گوناگون، اقدام به درج آن کرد. این توضیح را هم ضروری است بدهم که دیدگاه نیز با در نظر گرفتن همهی این سؤالات و ابهامات تصمیم به انتشار آن گرفت. بعضیها هم با دلایل و انگیزههای متفاوت اینپیام ها را انعکاس ندادند. اما با این حال این یک تلاش جمعی بود و موفقیت حاصله نیز به تلاش همگانی بر میگردد و دیدگاه هم در این میان به سهم خود فعالیت کرد.
- دیدگاه از چه طریقی به این پیامها دست یافت، آیا میتوانید نامی از منبع آن بیاورید؟
این نوارها از طریق فعالان حقوق بشر در ایران در اختیار دیدگاه و دیگر سایتهای ایرانی گذاشته شد. دیدگاه کانال منحصر به فردی در این رابطه نداشت.
- اگر در اصالت پیامها، صدای فیض و منبع انتقال آن به خارج از کشور شک و تردیدی نبود پس چرا این پیامها توسط سایتهای رسمی وابسته به مجاهدین انعکاس نیافتند؟ اتفاقاً این موضوعی بود که به این ذهنیت دامن میزد که نکند نوارها واقعی نباشند.
هرچند سه پیام اولیه ولیالله فیض در سایتهای رسمی مجاهدین انعکاس نیافت ولی آنها فعالیتهای خود را به صورتهای دیگر پیش بردند و پیش از پخش پیام های ولی الله فیض، آکسیونهایی در کشورهای اروپایی و آمریکا در حمایت از وی داشتند. خوشبختانه پیام چهارم او در سایت همبستگی ملی انعکاس یافت و از این بابت هم به شایعات پایان داده شد. دلیل عدم انعکاس سه پیام اولیه را بایستی از خود آنها سؤال کرد. شاید آنها هم با دست بستگیهایی روبرو بودهاند. آدم مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسد. اما به نظر من اگر به مواردی که در بالا به آنها اشاره کردم توجه میکردند از همان ابتدا نمیبایست درنگی در انعکاس پیامهای ولیالله فیض میکردند. امیدوارم این تجربهای باشد برای نوبتهای بعدی.
- در پیام چهارم ولی الله می گوید: " ... موعدی که برای اجرای حکم اعدام من مقرر شده بود گذشت
و علیرغم خواسته های رژیم هیچ اتفاقی برایم نیفتاد و این فقط بخاطر تلاشها و زحمتهایی بود که دوستان مبارزم و فعالان حقوق بشری ، سازمانهای بین المللی و نهادهای حقوق بشری متحمل شدند ، این موضوع خیلی من را تحت تاثیر قراد داد" .
این جمله نشان میدهد که وی از فعالیتهای داخل و خارج کشوری با اطلاع بود. آیا اساسا با توجه به وضعیت درون زندانها این چنین ارتباطاطی با جهان بیرون سؤال برانگیز نیست؟
خیر لزوماً در همهی موارد سؤال برانگیز نیست. وضعیت زندانها با سابق فرق میکند. البته ماهیت رژیم تغییری نکرده، همان شکنجه و عذاب به شکل پیچیدهتر آن هست، لااقل در رابطه با همسر سعید امامی که «خودی» هم بود، گوشههایی از آن را دیدیم. اما نوع برخورد رژیم فرق کرده است.
انتقال اخبار داخل و خارج از زندان به یکدیگر چیزی است که از قدیمالایام بوده و پدیده جدیدی نیست. این که ولیالله فیض از تلاشهای به عمل آمده آگاه است چیز غریبی نیست. در دورهای که من زندان بودم، ما نیز از فعالیتهای خارج از کشور و بسیاری اخبار دیگر مطلع بودیم.
امروز تعداد زندانیان سیاسی در زندانهای رژیم نسبت به گذشته بسیار کم است و البته این دلایل خاص خودش را دارد. رژیم سیاست دیگری در ارتباط با زندانیان سیاسی پیش گرفته است که من در مقالات قبلی (حقوق بشر و وظایف ما) به طور مبسوط درمورد آن توضیح دادم. آنها جامعه را به زندان تبدیل کرده و فرد و خانوادهاش را از طریق اخذ وثیقههای سنگین مالی به زندانبان خود و یا عزیزشان تبدیل کردهاند. حساسیتهای رژیم در ارتباط با زندانیان سیاسی و ارتباطاتشان تا حدی فروکش کرده، و ارتباط زندانی با دنیای خارج از زندان افزایش یافته است. جدا از این که هر روز تماس تلفنی با خارج از زندان دایر است. بسیاری از زندانیان به مرخصیهای طولانی مدت میروند و این به نقل و انتقال اخبار به زندان کمک میکند. البته این که افراد را به مرخصی میفرستند دال بر بهبود شرایط زندانها نیست. آنها فردی مثل ناصر زرافشان را بدون هیچ دلیلی( حتا مطابق قوانین خودشان) دستگیر و به زندان محکوم میکنند و از آن طرف هر چند وقت یک بار وی را که از بیماریهای متعدد رنج میبرد به مرخصی میفرستند و پز دمکرات منشی میدهند که البته وقاحت رژیم را میرساند.
همچنین توجه داشته باشید، زندانیان سیاسی در این روزها برخلاف سالهای قبل، عمدتاً دارای گرایشات گروهی نیستند. وابستگی به گروههای اپوزیسیون و در خارج از کشور کمتر دارند و فعالیتهای آنها در داخل کشور زیر نظر وزارت اطلاعات و دستگاه امنیتی است، برای همین هم احساس خطر کمتری میکنند و به شکل سابق محدودیت ایجاد نمیکنند.
ح. قهرمان
طیق اخبار رسیده ظاهراً کمپین دفاع از حق حیات ولیالله فیض مهدوی به نتیجه رسیده و حکم اعدام او به جبس ابد تبدیل شده است، شما موضوع را چگونه میبینید؟قبل از هر چیز این موفقیت را یک بار دیگر به ولیالله فیض مهدوی و به همهی کسانی که در این راه تلاش کردند تبریک میگویم. خوشحالم که دیدگاه نیز به عنوان یک رسانهی خبری در این میان به وظیفه خود عمل کرد و تلاشهایی را در حد خود برای رساندن پیام او به هموطنان و افکار عمومی بینالمللی انجام داد.
- نقش رسانههای عمومی، سایتهای خبری در این رابطه و موارد مشابه چیست؟
رسانههای عمومی و سایتهای خبری وظیفه و رسالتی جز خبررسانی و یا بسیج افکار عمومی ندارند. دیدگاه هم به نوبهی خود از همین موضع تلاش کرد به عنوان یک رسانه خبری در این راه فعالیت کند. پیشنهاد امضای فراخوان مشترک از سوی دیدگاه هم از همین موضع بود. کسانی که فراخوان دیدگاه و یا دیگر فراخوانها را امضا کردند نیز به خاطر دفاع از حق حیات ولیالله فیض این کار را کردند و نه لزوماً تأیید دیدگاهها و یا خط مشی من و شما یا کسانی که فراخوان میدادند، شیرینی کار هم در همین واقعیت است. این موفقیت با تلاش همگانی به نتیجه رسید. امیدوارم در آینده نیز بتوانیم در زمینهی دفاع از حقوق بشر موفقیتهایی از این دست داشته باشیم و همدلیها و همکاریها در سطحهایی هرچه گستردهتر ادامه یابند.
- آیا تبدیل حکم اعدام به حبس ابد به منزلهی نقطه پایانی است بر نگرانی در رابطه با جان ولیالله فیض مهدوی؟
خیر به هیج وجه! تا زمانی که او در چنگال یک رژیم ضدبشری که به هیچ معیار و قانون و قاعدهای پایبند نیست اسیر است نبایستی خطر را پایان یافته تلقی کرد. قتلعام هزاران زندانی سیاسی در تابستان ۶۷ تجربهای است که پیش روی ماست. اما در شرایط کنونی از نظر من تصمیم رژیم مبنی بر تبدیل حکم اعدام به حبس ابد یک عقبنشینی آشکار است. این که در آینده چه پیش آید بایستی منتظر تحولات بود. از هنگامی که وکالت آقای دادخواه را پذیرفتند یعنی پرونده را وارد پروسهی جدیدی کردند. بنابر این در شرایط عادی به تبعات آن گردن میگذارند. اما همهی اینها دلیلی نمیشود که ما هشیاری مان را از دست دهیم.
- از روزی که اولین پیام ولیاله فیض بیرون آمد صحبتهای زیادی مبنی بر امکان وجود توطئهای از سوی رژیم شد، شما جزو کسانی بودید که از ابتدا احتمال وجود توطئهای از سوی رژیم در این مورد خاص را رد میکردید. دلایل شما برای رد طرح چنین توطئهای از سوی وزارت اطلاعات چیست؟
ما نبایستی در دام توطئههای رژیم بیافتیم، این چیزی است که لااقل من در چند مقاله خودم روی آن دست گذاشتهام و آن را در حد بضاعتم تبیین کردهام و توجه و هوشیاری هرچه بیشتر در این زمینه را بسیار ضروری دانستهام. هر چیزی یک چپ و راستی دارد، از آن طرف هم نبایستی دچار توهمات «دایی جان ناپلئونی شویم» و همه چیز را به توطئه انگلیسیها ربط دهیم. هر گردی گردو نیست!
هر پدیدهای را بایستی به طور مجزا مورد تجزیه و تحلیل و بررسی قرار داد. نبایستی در دام شبیهسازیهای مرسوم بیافتیم. رژیم در موارد بسیاری توطئههای رنگارنگی را پیش برده است. اما این دلیل نمیشود هر پدیدهای را توطئه بنامیم. اما کسی که میگوید این توطئهی وزارت اطلاعات است، بایستی پیش از آن توضیح دهد که رژیم و وزارت اطلاعات چه سودی در این میان میبرند؟ این که نمیشود شما نظریهای را طرح کنید و هیچ توضیحی در مورد آن نداشته باشید.
یک زندانی زیر اعدام، با نام و مشخصات و نیز موارد اتهامی که بر ما کاملاً معلوم است، ۵ سال پس از دستگیری ، تاکید میکنم ۵ سال پس از دستگیری، میگوید که در دوران بازجویی به شدت تحت شکنجه جسمی و روحی قرار گرفته است، بارها در نیمههای شب او را از خواب بیدار و اعدام مصنوعی کردهاند، در یک جلسه بیدادگاه بدون رعایت تشریفات و آیین دادرسی مورد محاکمه قرار گرفته، از داشتن وکیل مدافع محروم بوده، پس از آن هم مورد آزار و اذیتهای فراوان قرار گرفته و بعد هم استواری خود را بر آرمان و اعتقادش فریاد میزند و سپس از مردم و آزادیخواهان میخواهد که جلوی اجرای حکم قتل او را بگیرند.
کجای این پیام و روشنگری به نفع رژیم است؟ پس از این، قرار است چه اتفاقی بیافتد؟ بدبینانهترین حالتها را در نظر بگیرید. مثلاً ماه دیگر او بیاید مصاحبه کند و بگوید: اینها همهاش بازی من و وزارت اطلاعات با شما بود تا حالتان را بگیریم، من از روز اول تا حالا در ناز و نعمت به سر میبردم، میخواستیم ثابت کنیم شما چقدر بی مایه هستید که گول ما را میخورید؟
آیا بعد از چند ماه او میتواند بیاید و بگوید: من تازه به حقیقت رسیدم، آنچه که بر سر من آمد، به خاطر ضد انقلاب بودنم، حقم بود و نظام جمهوری اسلامی از این که بعد از ۵ سال مرا نکشته نهایت گذشت و خویشتن داریاش را نشان داده است. و از این بابت کسی حق ندارد نظام الهی را زیر سؤال ببرد.
یا بیاید بگوید: من دارای شخصیتی دوگانه بودم، دروغگویی در ذات من است. اینها چیزهایی است که «منافقین» به من یاد دادند که علیه مسئولان نظام سر هم کنند. در زندانهای جمهوری اسلامی شکنجه نمیکنند، همه چیز بر وفق مراد است، «منافقین کور دل و ضد انقلاب» شایعه آفرینی میکنند. و چیزهایی از این دست.
باور کنید رژیم پیچیده تر از آن است که چنین سناریوهای احمقانهای را پیش ببرد. در همهی این سناریوها این رژیم است که قبل از هر چیز مفتضح میشود. چرا که ولیالله را ۵ سال در اختیار داشته است. او به هر «حقیقتی» که قرار بود برسد در این ۵ ساله رسیده بود. بعد از ارسال پیامهای آتشین که نمیتواند به یک باره به حقیقت برسد.
او تازه دستگیر نشده است که ما از وضعش با خبر نباشیم. او مانند موارد منفی که در گذشته پس از کسب حمایتهای بینالمللی با انجام مصاحبهای، آب پاکی روی دست همه ریختند نیست. سابقهای از آنها در زندان در دست نبود. موضعی نگرفته بودند. خبری از آنها نبود، یکباره پیدایشان شد و گفتند: ای بابا من از اول که پایم به زندان رژیم رسید متوجه اشتباهاتم شدم. دیدم شکنجه نیست، دیدم من در توهم بودم، متوجه شدم که "برادران بازجو" چقدر با محبت و انسان هستند، دیدم افکارم چه پوچ و بیمحتوا بوده، از حصارهای تشکیلاتی آزاد شدم و...
اما ولیالله ۵ سال زندان بوده است و حالا رسماً در زندان از اعتقاداتش دفاع کرده، رژیم را زیر سؤال برده است. در رابطه با او رژیم نمیتواند سناریوهای قبلی را اجرا کند. هر سناریویی را اجرا کند به ضد خودش تبدیل میشود. همه خواهند گفت چطور زندانی در ۵ سال به حقایق نرسیده بود حالا سر یک ماه و... رسید. چگونه، چطور؟
من از حقوق بشر و پرنیسیبهای حقوق بشری دفاع میکنم. من ضامن بهشت و جهنم رفتن افراد نیستیم. من کاری ندارم که در آینده فرد چه خواهد شد و چه مسیری را میرود. دفاع من از هر فرد به شناختم از او تا به امروز بر میگردد. این که در آینده او چه خطی را میرود به من مربوط نیست. اگر راه ناصوابی را رفت حتماً آن موقع به آن خواهم پرداخت. این که در هر مورد از این بترسیم که اگر حمایت کردیم و در آینده طرف تو زرد در آمد، آن وقت چی؟ تصور درستی نیست. به این شکل ما نمیتوانیم از هیچ کسی دفاع کنیم. دفاع از حقوق بشر یعنی دفاع ازحقوق شناخته شدهی افراد.
همهی این تشکیک ها به یک دلیل است و آن این که اپوزیسیون علیرغم گذشت سه دهه، هنوز رژیم را به درستی نشناخته است و نمیتواند آن را تبیین کند و رفتارش را به درستی توضیح دهد.
ببنید! یک زندانی مقاوم زیر اعدام با رساترین شکل و با قاطعیت و مرزبندی با رژیم تقاضای کمک میکند، آنوقت کسانی که در حال مبارزه با رژیم هستند دست و دلشان میلرزد که از او حمایت کنند یا نکنند! البته این پیچیدگی حرکات رژیم را نیز میرساند که در طرح ریزی و اجرای توطئه استاد است.
بعضی از دوستان دارای این دغدغه و کشمکش روحی میشوند که مبادا در این میان به خاطر توطئههای رژیم آبرویشان خدشه دار شود. اما من چنین مشکلی ندارم. هیچ آبرویی برای من بالاتر از این نیست که به ندای حقطلبانهی یک زندانی زیر اعدام پاسخ مثبت دهم و از همهی توش و توانم برای متوقف کردن جانیان استفاده کنم. تازه برای کسی فعالیت کنم که زیر فشار و در زندان و سلول، حق ملتی را فریاد میکند و تقاضای کمک و فریاد رسی میکند. کمکی که میدانم جنبه شخصی برای او ندارد. برای من این بالاترین آبروست. این قبل از هر چیز خدمتی است به خودم و نه به او. برای همین به راحتی موضعگیری میکنم. من حاضرم هزار بار آبرویم برود اما تنها یک بار بتوانم برای نجات جان عزیزی اقدام کنم. من به سهم خودم هزاران داغ دیدهام، اگر آبرویی دارم همه حاصل از بودن من در کنار آن عزیزان است. و حالا تلاش برای نجات جان عزیزی که جای آنها را پر کرده و یا در آینده پر میکند به هزار بار آبروریزی فردی میارزد. هر چه میخواهد پیش آید، پیش آید.
- با توضیحاتی که شما دادید، آیا انتقال پیام ولیالله فیض مهدوی به خارج از کشور و متعاقب آن کارزاری که در این راه برگزار شد، در توقف حکم اعدام و تبدیل آن به حبس ابد مؤثر بوده است؟
قطعاً انتقال این پیام به خارج از کشور در توقف حکم قتل او مؤثر بوده است. ما در چند سال گذشته تجربه فرج سرکوهی را داریم، او با نامۀ روشنگرانه و هشیارانهای که نوشت، هم دست جنایتکاران رژیم را رو کرد و هم حکم زندگی دوباره خود را دریافت کرد. او حتا با این نامه توانست به بازسازی روحی و روانی خود کمک کند. بدون این نامه اگر او زنده هم میماند نمیتوانست کمر راست کند.
رژیم به خوبی آگاه است این دسته از روشنگریها تا کجا دستش را برای اعمال جنایت میبندد و یا انجام آن را پرهزینه میکند. تجربه ثابت کرده است در لحظات بحرانی، هر زندانیای که بتواند دست به چنین اقدامی زند نتایج مثبتی خواهد گرفت. اتفاقاً پیام ولیالله فیض میتواند آینده و سلامت شخصیتی او را تضمین کند. یعنی امروز دست رژیم برای اعمال توطئههای گوناگون علیه فیض مهدوی بسته است. چنانچه در ارتباط با فرج سرکوهی دستش بسته شد. آنها میتوانستند روی فرج سرکوهی فشار بیاورند و از او اقرار بگیرند که نامه انعکاس یافته در جراید متعلق به او نیست و چنان رفتاری با او نشده است. اما چنین کاری به شدت در تضاد با منافع رژیم بود و به همین دلیل آگاهانه در برابر آن سکوت کردند. موضوع ولیالله هم انعکاس جهانی یافته و بازی با آن برای رژیم گران تمام میشود.
- اما با همهی اینها سؤالاتی در اذهان هست که میبایستی به آنها پاسخ داده شود، ما در دیدگاه جزو کسانی بودیم که در این تلاش شرکت کردیم و فراخوان کمک دادیم و بسیاری برای نجات جان ولیالله فیض آن را امضاء کردند، آیا نبایستی به این سؤالات پاسخ داده شود، آیا نبایستی تلاشی در این راه صورت گیرد؟
حتماً که میبایستی این کار را انجام داد، این وظیفهی ماست، یکی از مشکلات جامعهی ما چه در میان حاکمان و چه در میان اپوزیسیون عدم پاسخگویی است؛ یعنی برای سؤالاتی که در ذهن مردم وجود دارد اهمیتی قائل نمی شوند. برای همین لااقل در این رابطه لازم است به سهم خودمان، به عنوان یک رسانه خبری که در این رابطه فعال بوده وبه این سؤالات پاسخگو باشیم.
بسیار خوب حالا که تا اینجا موافقید، من به عنوان یکی از کسانی پروژهی فراخوان را دنبال میکردم عمدهی سوالاتی که در این رابطه بوده را مطرح میکنم:
- ولی الله فیض مهدوی از کجا و چگونه تماس می گرفت؟
تا آنجایی که اطلاع دارم و شنیدهام وی از درون زندان گوهردشت و از طریق تلفن عمومی زندان تماس گرفته بود. البته او میتواند از راههای دیگر نیز استفاده کرده باشد، چه دلیلی دارد برای من و شما در بوق و کرنا کند که آن راه بسته شود؟ اگر همین اطلاع اندک را هم نمیداشتم برایم مهم نبود.
- مگر در زندان تلفن عمومی هست؟
بله در زندانهای گوهردشت و اوین تلفن عمومی هست و افراد میتوانند با خانوادههایشان تماس تلفنی داشته باشند و این کار روزانه انجام میگیرد.
- منظورتان این است که او از طریق تماس تلفنی پیامش را داده و ضبط شده و سپس پخش شده است؟
بله تا آن جا که من میدانم و شنیدهام همین طور است، لااقل یکی از شیوههایش این بوده است و منطقی نیست بیش از این انتظار توضیح داشته باشیم. من به سادگی آن را میپذیرم و دلیلی برای کنکاش بیشتر نمیبینم. ولیالله فیض در خارج از کشور نیست که راجع به همهی سؤالات با دست باز پاسخ داده شود.
- آیا این صدا اساسا صدای او بوده است؟ چه فردی می توانسته صحت آنرا تأئید کند؟
صدای پخش شده صدای ولیالله فیض مهدوی است و از طریق کانالهای مختلف تأیید شده است. کسی لااقل تا کنون در رابطه با آن تشکیکی نکرده است. از نظر من بعید است بعد از این همه سر و صدا اگر صدا به او تعلق نداشت، تکذیب نشود.
- آیا رژیم از این تماسها اطلاع داشت؟از پیامهای اولیه تا آنجایی که من شنیدهام رژیم اطلاعی نداشت. اینهایی که میگویم همهاش بر اساس شنیدههایم است. همینطور که شما از من میشنوید من هم شنیدهام. چرا که خودم در آنجا نبودهام.
ولیالله فیض از طریق تلفن عمومی زندان که در دسترس است به شمارهی مشخصی که از قبل در اختیار داشته تحت عنوان گفتگوی با خانواده تماس گرفته و پیامش را داده است و از آن طرف ضبط کردهاند. این دقیقاً چیزی است که من شنیدهام.
اما تصور کنید این پیامها با اطلاع رژیم بوده است. چه نفعی میتواند برای رژیم داشته باشد؟ قبل از طرح سؤال بایستی به جنبه منفی آن در ذهن خودمان پاسخ دهیم. انعکاس این پیامها چه ضرری برای ما دارد؟ به نظر من این پیامها جز ضرر برای رژیم هیچ نفعی ندارد.
- حتی اگر فرض کنیم نواریا پیام اول پنهانی و دور از چشم رژیم بیرون داده شده بود، با توجه به علنی شدن مسئله از طرف رسانههای خبری، قاعدتا دیگر باید رژیم او را شدیدتر زیر نظر می داشت، نوارهای بعدی چگونه بیرون داده شده است؟
باز هم جواب قبلی را میدهم! چه نفعی این پیامها برای رژیم میتواند داشته باش؟ من از کسانی که این سؤالات را مطرح میکنند خواهش میکنم برای روشنگری هم که شده یک مقاله بنویسند و برای دیدگاه بفرستند و توضیح دهند رژیم چه منافعی را از این طریق به دست می آورد که به دنبال ایجاد تسهیلات برای انتقال این پیامهاست. بالاخره بی هدف که انجام نمیدهد؟
با پیشرفت تکنولوژی، برای کسی که دست از جان شسته و آن پیامها را از درون زندان میدهد، همه کار شدنی است. بگذارید از یک تجربهی شخصی خودم بگویم شاید کمکی باشد در توضیح گفتههایم.
در سال ۶۶-۶۷ در زندان گوهردشت در یکی از بندهای زندان (بند فرعی) زندانیان مجاهد با دستکاری یک تلویزیون توشیبا ۲۰ اینچ، آن را تبدیل به رادیو کرده بودند و با آن رادیو مجاهد را میگرفتند. از طریق آنها اخبار رادیو مجاهد در زندان پخش میشد. این مسئله در حد یک راز بزرگ بود و جز خود آن بچهها کسی از آن اطلاعی نداشت. روزی یکی از بچهها در ارتباط با اخبار رسیده به من گفت: من و تو هر دو ملاقات میرویم، ملاقات به شدت کنترل شده است، گوشی ها کنترل میشود، ده دقیقه ملاقات هم که بیشتر نیست تا میایی حال و احوالپرسی کنی وقت تمام است، چطوری در ۱۰ دقیقه ملاقات، بیش از نیم ساعت اخبار دقیق، با ذکر جزئیات و... رد و بدل شده است؟ گفتم منظورت چیست؟ گفت نکنه دست وزارت اطلاعات در کار باشه؟ من پاسخم ساده بود، گفتم به نظر تو این اخبار رادیو مجاهد هست یا نه؟ گفت تردیدی ندارم که هست، گفتم تو تنها میتوانی بگویی که این اخبار مشکوک است و ربطی به مجاهدین ندارد، اما اگر قبول داری که اخبار مشکوک نیستند تو نبایستی انتظار داشته باشی که کانال آن را نیز به تو بگویند. در ثانی اگر وزارت اطلاعات کارش به جایی رسیده که اخبار رادیو مجاهد را به ما برساند، بگذار این کار را بکنند و من امیدوارم این کار را هر چه بیشتر انجام دهند.
توجه کنید! تا وقتی که شما از منبعی به طور کامل اطلاع نداشته باشید، همیشه از این تشکیک ها صورت میگیرد. تنها راه درست این است که ابتدا به صحت خبر ایمان بیاورید و سپس موضوع را برای خودتان حلاجی کنید که آیا این کار به نفع رژیم است یا خیر. آن وقت ذهنتان از شر سؤالات غیر منطقی راحت میشود. این کاری است که من میکنم. تا حالا بابت آن کمتر ضرر کردهام.
- تاریخ ضبط نوارها چه زمانی بوده است؟
تاریخ ضبط پیام ها چنانچه از محتوای پیامها بر میآید، در فاصلهی زمانی بین فروردین تا اردیبهشت ۸۵ بوده است. (پس از ابلاغ تاریخ اعدام در فروردین ۸۵ تا روزی که آخرین پیام پخش شد) اما ترتیب پیامها بر اساس شنیدههایم به شکلی که پخش شده، نبوده است. مثلاً پیام اول او در واقع پیام دومش بوده است. و پیام دوم او پیام اول بوده. در اولین پیام وی تقاضای کمک و یاری از مدافعان حقوق بشر و سازمانهای بینالمللی کرده بود و در پیام دوم در مورد دیدگاههایش، شکنجههایی که محتمل شده بود و... توضیح میدهد. حتا سه پیام اول میتواند در یک روز یا با فاصلهی زمانی اندک ضبط شده باشد و بعد به ترتیب پخش شده باشند. لزومی ندارد دستاندرکاران موضوع توضیحی در این مورد بدهند.
- با توجه به آنکه ولیالله خودش از مجاهدین نام برده و مجاهدین نیز در اطلاعیه هایشان از وی با عنوان" زندانی سیاسی مجاهد" یاد می کنند، آیا این پیام برای مجاهدین نیز ارسال شده است؟ یا دیدگاه تنها منبعی بوده است که این نوارها بدستش رسیده است؟
این پیامها فقط به دست دیدگاه نرسید. این پیام ها در سطح وسیعی برای سایتهای خبری ایرانی در خارج از کشور و از جمله دیدگاه و گروههای سیاسی از جمله مجاهدین ارسال شد و در بسیاری از آنها انعکاس یافت. دیدگاه هم پس از بررسی جوانب گوناگون، اقدام به درج آن کرد. این توضیح را هم ضروری است بدهم که دیدگاه نیز با در نظر گرفتن همهی این سؤالات و ابهامات تصمیم به انتشار آن گرفت. بعضیها هم با دلایل و انگیزههای متفاوت اینپیام ها را انعکاس ندادند. اما با این حال این یک تلاش جمعی بود و موفقیت حاصله نیز به تلاش همگانی بر میگردد و دیدگاه هم در این میان به سهم خود فعالیت کرد.
- دیدگاه از چه طریقی به این پیامها دست یافت، آیا میتوانید نامی از منبع آن بیاورید؟
این نوارها از طریق فعالان حقوق بشر در ایران در اختیار دیدگاه و دیگر سایتهای ایرانی گذاشته شد. دیدگاه کانال منحصر به فردی در این رابطه نداشت.
- اگر در اصالت پیامها، صدای فیض و منبع انتقال آن به خارج از کشور شک و تردیدی نبود پس چرا این پیامها توسط سایتهای رسمی وابسته به مجاهدین انعکاس نیافتند؟ اتفاقاً این موضوعی بود که به این ذهنیت دامن میزد که نکند نوارها واقعی نباشند.
هرچند سه پیام اولیه ولیالله فیض در سایتهای رسمی مجاهدین انعکاس نیافت ولی آنها فعالیتهای خود را به صورتهای دیگر پیش بردند و پیش از پخش پیام های ولی الله فیض، آکسیونهایی در کشورهای اروپایی و آمریکا در حمایت از وی داشتند. خوشبختانه پیام چهارم او در سایت همبستگی ملی انعکاس یافت و از این بابت هم به شایعات پایان داده شد. دلیل عدم انعکاس سه پیام اولیه را بایستی از خود آنها سؤال کرد. شاید آنها هم با دست بستگیهایی روبرو بودهاند. آدم مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسد. اما به نظر من اگر به مواردی که در بالا به آنها اشاره کردم توجه میکردند از همان ابتدا نمیبایست درنگی در انعکاس پیامهای ولیالله فیض میکردند. امیدوارم این تجربهای باشد برای نوبتهای بعدی.
- در پیام چهارم ولی الله می گوید: " ... موعدی که برای اجرای حکم اعدام من مقرر شده بود گذشت
و علیرغم خواسته های رژیم هیچ اتفاقی برایم نیفتاد و این فقط بخاطر تلاشها و زحمتهایی بود که دوستان مبارزم و فعالان حقوق بشری ، سازمانهای بین المللی و نهادهای حقوق بشری متحمل شدند ، این موضوع خیلی من را تحت تاثیر قراد داد" .
این جمله نشان میدهد که وی از فعالیتهای داخل و خارج کشوری با اطلاع بود. آیا اساسا با توجه به وضعیت درون زندانها این چنین ارتباطاطی با جهان بیرون سؤال برانگیز نیست؟
خیر لزوماً در همهی موارد سؤال برانگیز نیست. وضعیت زندانها با سابق فرق میکند. البته ماهیت رژیم تغییری نکرده، همان شکنجه و عذاب به شکل پیچیدهتر آن هست، لااقل در رابطه با همسر سعید امامی که «خودی» هم بود، گوشههایی از آن را دیدیم. اما نوع برخورد رژیم فرق کرده است.
انتقال اخبار داخل و خارج از زندان به یکدیگر چیزی است که از قدیمالایام بوده و پدیده جدیدی نیست. این که ولیالله فیض از تلاشهای به عمل آمده آگاه است چیز غریبی نیست. در دورهای که من زندان بودم، ما نیز از فعالیتهای خارج از کشور و بسیاری اخبار دیگر مطلع بودیم.
امروز تعداد زندانیان سیاسی در زندانهای رژیم نسبت به گذشته بسیار کم است و البته این دلایل خاص خودش را دارد. رژیم سیاست دیگری در ارتباط با زندانیان سیاسی پیش گرفته است که من در مقالات قبلی (حقوق بشر و وظایف ما) به طور مبسوط درمورد آن توضیح دادم. آنها جامعه را به زندان تبدیل کرده و فرد و خانوادهاش را از طریق اخذ وثیقههای سنگین مالی به زندانبان خود و یا عزیزشان تبدیل کردهاند. حساسیتهای رژیم در ارتباط با زندانیان سیاسی و ارتباطاتشان تا حدی فروکش کرده، و ارتباط زندانی با دنیای خارج از زندان افزایش یافته است. جدا از این که هر روز تماس تلفنی با خارج از زندان دایر است. بسیاری از زندانیان به مرخصیهای طولانی مدت میروند و این به نقل و انتقال اخبار به زندان کمک میکند. البته این که افراد را به مرخصی میفرستند دال بر بهبود شرایط زندانها نیست. آنها فردی مثل ناصر زرافشان را بدون هیچ دلیلی( حتا مطابق قوانین خودشان) دستگیر و به زندان محکوم میکنند و از آن طرف هر چند وقت یک بار وی را که از بیماریهای متعدد رنج میبرد به مرخصی میفرستند و پز دمکرات منشی میدهند که البته وقاحت رژیم را میرساند.
همچنین توجه داشته باشید، زندانیان سیاسی در این روزها برخلاف سالهای قبل، عمدتاً دارای گرایشات گروهی نیستند. وابستگی به گروههای اپوزیسیون و در خارج از کشور کمتر دارند و فعالیتهای آنها در داخل کشور زیر نظر وزارت اطلاعات و دستگاه امنیتی است، برای همین هم احساس خطر کمتری میکنند و به شکل سابق محدودیت ایجاد نمیکنند.
0 Comments:
Post a Comment
<< Home