آخرین تیر ترکش
"آخرین تیر ترکش"!
کوروش گلنام
رهبر معظم! در آخرین سخنان دشمن شناسانه، دشمن شکافانه و دشمن شکنانه خود، ریشه خیزش های تازه در آذربایجان را "دشمنان و مخالفان ایران" خواند. او تلاش این دشمنان را برای "تشنج آفرینی و تحریکات قومی و مذهبی" دانسته که"آخرین تیر ترکش آنان علیه نظام[واژه "مقدس" را فراموش نموده واز زبان انداخته است!] و مردم است."
اما ریشه در کجاست؟
در وضع آشفته و هرج و مرجی که زیر سایه ولایت در ایران امروز حکم فرماست، مسئولین و از آن میان " رهبر، سلطان معظم و مقدس " از آشفتگی و دست پاچگی، در لابلای همه دروغ ها و ساخته های دستگاه های وابسته به بیت خود و دستگاه های امنیتی، گاه سخنانی نیز می گویند که واژگونه هدفی که از بیان آن دارند، درست از آب در می آید. همین مورد در آخرین سخنرانی "سلطان معظم و قلدر و یاوه گو" روی داد و ایشان در تلاش برای پنهان نمودن ریشه های حقیقی و آشکار خیزش های اخیر در بخش های مهمی از ایران، که هر یک به بهانه ای بپا خواسته اند و از آن میان این روزها در آذربایجان(آن کاریکاتور جنجالی، بزرگترین بهانه را برای هم میهنان ترک زبان و خون به دل ایجاد کرد که آتشفشان خشم خود را بیرون بریزند)، سیستان و بلوجستان و دانشگاهها در شهر های گوناگون و در تهران، همه نیرویش را به کار برد که بیزاری، نفرت و خشم هم میهنان ما از خود و دستگاه سرکوبگر ولایتش را چون همیشه"توطئه دشمن" بنمایاند!
دشمن مردم ایران کیست؟
آیا مردم ایران دشمنی دشمن تر از رژیم ولایت، شخص رهبر و رفقایش دارند؟ آیا خیزش تازه مردم ایران که بارزترین نشانه خستگی، خشم و بیزاری مردم از همه نابسامانی ها، زورگویی ها، بازداشت ها، شکنجه ها، اعدام ها، ربوده و ناپدید شدن ها، بی دادگری های دستگاه دادگری و دادگستری، پایمال کردن هر روزه حقوق شهروندی همه شهروندان به ویژه زنان وجوانان ایران، فساد و تباهی، بیکاری و اعتیاد و تن فروشی ودر برابر آن گنده گویی ها، بی مسئولیتی ها، دورویی ها، چاپلوسی ها، دروغ سازی هاو دروغ گویی ها، پنهان کاری ها، دزدی ها، دخالت در امور کشورهای دیگر با تحریک و آتش افروزی که نمونه بارزش دایه دلسوز تر از مادر شدن برای فلسطینی ها به ویژه حماس است که رژیم اسلامی در راه رسیدن به هدف ها وسیاست های خانمان برانداز خود در منطقه، تا کنون یاری های مالی/نظامی هنگفتی به آنها رسانده و می رساند و این در حالی است که بیشترینه مردم ایران در زیر خط ناداری و در تنگدستی و سختی زندگی می کنند. سیاست های نابخردانه و فتنه گرانه ای که جز بر باد دادن ثروت های مردم ایران، و دشمن تراشی برای مردم ایران نتیجه ای در بر نداشته و نخواهد داشت زیرا آنگونه که همه از اولتیماتوم محمود عباس رهبر فلسطینی ها به سران حماس برای شناسایی رسمی اسرائیل با خبر هستیم( که خود نشان از شناسایی کشور اسرائیل وسیله بخش بزرگی از فلسطینی ها است)، هم اکنون حماس نیز که در تنگنای سختی قرار گرفته است، درهمین مورد با جناح مخالف خود تن به مذاکره داده است و سر انجام نیز راهی جز پذیرش اسرائیل به عنوان یک کشور همسایه با خود ندارد. بنا بر این، همه این سیاست های درونی و بیرونی نادرست و نابخردانه و از سر جاه خواهی و کور بینی رژیم اسلامی که سرزمین ما را به سوی نابودی کشانده است اما، بنا بر سخنان رهبر مقدس، "توطئه دشمن" دست ساخت اندیشه بیمار او است؟ تلاش رهبر برای وارونه سازی و دگرگونی در واقعیت روشن زندگی دردناک امروز مردم ایران، از بد روزگار رهبر، "همآن توطئه همیشگی دشمن مردم" است که کسی نیست جز خود رهبر و رژیم سرکوبگر اسلامی او. رهبر نا خود آگاه اعتراف نموده است که"این آخرین تیر ترکش" او و باندهای مافیایی وابسته به اوست. درک مردم پس از بیش از 27 سال زندگی در سایه زور، زندان، شکنجه، سرکوب و ترس و ترور و دروغ وخفقان درجا معه، دیگر تا آن اندازه هست که بتوانند چهره دشمن اصلی و ضد انسانی خود را بشناسند. رهبر مقدس درک و فهم همه را در اندازه احمدی نژاد، ملا حسنی و خودش ارزیابی می کند! مردم ایران خوب می فهمند که رهبری که همراه با باندهای آدمکش برای خود بارگاه سلطنت مطلقه بر پا ساخته است، از همه سو در تنگنا قرار گرفته و در سیاست خارجی خود کارش به آنجا کشیده شده است که دیگر آشکارا دست التماس به دامان آمریکا دراز نموده و از او تنها و تنها تضمین امنیت رژیم منفورش رامی خواهد(به تازگی فاش شده است که تلاش شخص رهبر برای مذاکره مستقیم با آمریکا با خواست تضمین امنیتی از آمریکا در چند سال پیش از این و در پنهان کاری کامل، انجام گرفته است)؛ و از آنجا که مردم هشیار ایران، لرزان بودن پایه های حکومت، آشفتگی و درهم ریختگی دستگاه ولایت وشخص سلطان، شکست او در پنهان کاری در برنامه دست یابی به بمب هسته ای و رو شدن دست آنها در این زمینه، تروریست پروری و تلاش رژیم برای فتنه انگیزی و آشوب و بمب گذاری و آدمکشی در هر جا که توانسته اند، که رسوایی، بی آبرویی و بی اعتمادی کم سابقه جهانی را برای آنها به بار آورده است را به خوبی دریافته اند؛ دیگر نمی خواهند این فرصت تاریخی را از دست داده و از جا بر نخیزند. مردم می خواهند کار رژیم را یکسره نموده واز روزگار و زندگی پر درد و رنج و پر از حقارت خود را رها وآزاد کنند. روشن است که برای مردم ایران این پرسش پی در پی به میان می آید که آیا برای ما ایران سرشکستگی و سر افکندگی نیست که رهبر خودکامه ای چون علی خامنه ای و رئیس جمهورنا برگزیده ای چون احمدی نژاد که هر دو متهم به جنایت بر علیه بشریت هستند، داشته باشیم؟
اکنون نیاز به سازماندهی و همکاری هر چه بیشتر میان مردم ایران از هر کوی و برزن و از هر شهر و در هر کجای ایران است. کوشندگان در درون ایران خود بیش از ما در بیرون از میهن، به وضعیت درون آشنا بوده و شیوه کار خود را بهتر می دانند و چون سرکوب شدید هست، حتمن خود را در گروه های کوچک سازمان دهی می کنند. ما ایرانیان در بیرون از کشور نیز وظیفه سنگینی بر دوش داریم و می بایست همه توانایی های خود را در یاری رسانی به مردم درون ایران بکار بریم. ایرانی باید بر پای خود ایستاده و وابسته به نیروی خود باشد و فراموش نکند که خواستن توانستن است.
جدایی خواهان
هیچ کس تردید ندارد که همیشه فرصت طلبان ره گم کرده و کج اندیشی نیز وجود دارندکه بخواهند از این خیزش ها و جنبش ها به سوداندیشه های جدایی خواهانه نادرست خود بهره برداری کنند. اما از سویی فریاد آزادی خواهی و حق طلبی توده های مردم جان به لب رسیده را جدایی خواهی نشان دادن و از سویی دیگر بر حقیقت چشم بستن و پنهان کردن و ضع اسفبار زندگی مردم در بخش های سر به شورش بر داشته ایران که خواهان رسیدن به حق و حقوق خود هستند و زدن تهمت نابخردانه و فتنه گرانه "جدایی خواهی" به آنها، درد دشمن مردم ایران یعنی علی خامنه ای و دستگاه ستم گر او را درمان نمی کند.
وجود لایه ای کوچک از ساکنان این بخش های ایران که خواستار جدایی هستند را نمی شود انکار کرد اما پدید آمدن این خواست را وآمادگی خواستاران آن برای تاثیر پذیری از تحریک های بیگانگان برای تجزیه ایران را نیز می بایست شرافتمندانه و بر مبنای واقعیت های اجتماعی مورد بررسی و ارزیابی قرار داد. رسیدگی بسیار کمتر به این بخش ها از ایران، ستم حکومت گران و کارگزاران آنها چه در گذشته و چه امروز که به اهالی بومی اجازه دخالت در کار اداره و سرپرستی مکان زندگی خود را نمی داده است و همه چیز در کنترل فرمانروایان درمرکز بوده است، کاربرد سیاست دشمن ساز و نفرت انگیز "خودی و غیر خودی" از سوی "جمهوری" اسلامی، زور و فشار به پیروان دیگر باورهای دینی/مذهبی در این حکومت و برتری دادن مسلمانان شیعه بر آنها(توجه کنیم که بیشترین تعداد هم میهنان سنی ما در کردستان، آذربایجان غربی و سیستان وبلوچستان زندگی می کنند.)، بی اهمیتی به خواسته های برحق ساکنان این بخش ها از میهن و محروم ماندن آنها در اندازه هایی گسترده تر از سایر بخش های ایران، ناداری و بیکاری بسیار گسترده تر به دلیل کمترین میزان وجود کارخانه های صنعتی و یا پروزه های گوناگون توسعه، نبود برنامه ریزی و دورنمای مثبت برای آینده و ... از دلیل های پدید آمدن خواست جدایی هستند که باید با دید روشن و دادگرانه به آن نگریست و در آینده ایران آزاد، در از میان برداشتن این کمبود های مهم با تمام نیرو کوشید. این برچسب ها به هم میهنان ترک زبان، کرد و بلوچ و یا عرب زبان ما که تا کنون و در درازنای قرن ها برای نگهداری از یکپارچگی و استقلال میهن خود در برابر بیگانگان، و مبارزه با دیکتاتوری و استبداد حکومت گران ستم گر، جان فشانی ها و حماسه ها بپا کرده اند، هرگز نمی چسبد. هیچ ترفند و حیله ای نمی تواند در میان مردم ایران جدایی بیفکند. در میان فارس زبان ها نیز هستند ناسیونالیست های تند رو که با نابخردی، خود را برتر از دیگر ملیت ها پنداشته و با خود خواهی و تکبر با دیگر هم میهنان غیر فارس زبان بر خورد کرده، خود را بالاتر از همه به حساب آورده و خواسته های بر حق بخش های کمتر گسترش یافته ایران را با دلیل و برهان های توخالی و بی پایه، بی اهمیت دانسته و هیچ می شمرند و هر ندای حق طلبانه را چون همین سلطان معظم، جدایی خواهی می نامند.
علی خامنه ای و باندهای وابسته او، آخرین تیر ترکش هایشان را رها می کنند. آنها با نیروی جهنمی سرکوبگر و کارخانه جهنمی تر دروغ سازی و واژگونه سازی و شایعه سازی خود نه تنها نمی توانند از خواست قلبی مردم ایران برای رسیدن به آزادی و رهایی از حکومت بد نام و بدکار اسلامی جلو گیرند که کار مردم را نیز در رسیدن به این خواسته های به حق خود، ساده تر می کنند. تاریخ همیشه بدکاران و سیه دلان فتنه گر و فریب کار را رسوا کرده و می کند. از علی خامنه ای، اکبر رفسنجانی، دیگر شیخان شیطان صفت هم دست آنها در شورای نگهبان و خبرگان و.... چیزی جز نامی ننگین به جا نخواهد ماند.
سخنی با نیروهای سرکوبگر
باید بازهم به فریب خوردگان ساده دل که هنوز بازیچه دست این دشمنان مردم هستند، به سپاهیان، بسیجیان، نیروهای انتظامی و سایر وابستگان حکومتی که آنها را در برابر مردم اسیر و گرفتار ایران قرار داده اند و بی شرمانه آنها را به زدن و کشتن مردم تشویق می کنند، هشدار داد که به آینده خود و خانواده خود بیشتر اندیشیده، تا دیر نشده است به مردم پیوسته و از رودر رویی و زدن و کوبیدن ودریدن مردم خود داری کنند. مردم همه آنها را شناسایی کرده و در اینده به دست قانون خواهند سپرد . هم اکنون نام سه تن از لباس شخصی های سرکوبگر در تبریز بنام های : حاج حسین طهماسبی(عضو هیئت شهدای گمنام تبریز)، حسین سعادت متین(داماد میرزا جعفر نجف زاده) و حاج حسین اکبری(عضو بسیج تبریز) روی سایت اینترنتی "پیک ایران" زیر تیتر:" اخباری از درگیری های خیابانی تبریز"، قرار گرفته است(1). مردم در آینده از آنها نخواهند پذیرفت که بگویند" ما مجبور بودیم"! آنها چگونه می توانند بنام "اجبار" و "وظیفه" تن به چنین رفتارهای وحشیانه با هم میهنان خود بدهند؟ کار یک نظامی نگاهبانی از مردم و سرزمین خود در برابر یورش بیگانه است نه زدن و دریدن مردم بی پناه و حق طلب میهن خود! این رژیم فاسد است و نا ممکن است که بر جا بماند چرا آنها خود را چنین آلوده به جنایت کرده، سرنوشت و آینده خود و خانواده های خود را چنین ارزان به بازی می گیرند؟ این نظامیان و شبه نظامیان می بایست یک آن اندیشه کنند که به چه دلیل باید به روی خواهران، مادران، پدران وبرادران خود تیغ کشیده و با خشونتی بدتر از اشغال گرانی بیگانه با مردم خود رفتار کنند؟ یک آن به خواسته های مردم اندیشه کنند و ببینند که آیا آنها حق دارند که بپا خواسته و حق خود بخواهند یا نه! به پیرامون خود نگاهی بیافکنند و کلاه خود را قاضی کنند که ریشه این همه بدبختی و فلاکت اجتماعی در کجاست؟ آیا مردم ایران انقلاب کردند که جوانانشان با این وضع هولناک و هراس انگیز به دامان اعتیاد و تن فروشی کشیده شوند؟ آیا مردم انقلاب کردند که زنان جامعه به انسان های دست دوم و با ارزشی برابر با نیم مردها تبدیل شوند؟ آیا مردم انقلاب کردند که هر چه بیشتر زندان ساخته شده، نخبگان و اندیشمندان جامعه، کوشندگان راه دادگری و آزادی و جوانان برومند و دلبند مردم در اندازه و گستردگی ای شگفت آور، به زندان افکنده شده، هر گونه شکنجه ای را در حق آنها روا داشته و جوانی هزاران جوان از بین رفته و نابود شود؟ ایا مردم انقلاب کردند که بیشتر مردم، روز بروز نادار تر و بی چیز تر شده و گروهی مفت خور، یاوه گو و فریب کار به طبقه ای ویژه و مافوق همه مردم تبدیل شده، همه امکان ها را در اختیار خود گرفته و به هر دزدی و جنایت و تجاوزی در حق مردم دست زده و فریاد رس و دادرسی هم وجود نداشته باشد؟ آیا مردم انقلاب کردند که نه بتوانند آزادانه بگویند، نه بتوانند آزادانه بنویسند و نه بتوانند آزادانه انتخاب کنند و انتخاب شوند؟ آیا انقلاب کردند که حکومتی بر سر کار آید که کار خودکامگی اش به آنجا برسد که زنان ما نتوانند حتا لباس دلخواه خود را انتخاب کرده و بپوشند و یا ازادانه به تماشای مسابقات ورزشی بروند؟ چگونه این نظامیان و شبه نظامیان به خود اجازه می دهند که در خدمت چنین رژیمی با هم میهنان خود چنین رفتار کنند؟ آقایان و آقازاده هایشان در کاخ ها و در میان انبوهی از نگهبانان و بردگان شستشوی مغزی داده شده در ناز و نعمت زندگی می کنند آنگاه این فریب خوردگان، که به درستی از سوی مردم"مزدور" خوانده می شوند، را برای کشتار و سرکوب مردم آزادی خواه جلو فرستاده و در کاخ های خود به نادانی آنها می خندند. پنبه ها را از گوش خود در آورده و بشنوید! این رژیم هر چه باشد رفتنی است و جز ننگ و نفرت چیزی از خود به جای نمی گذارد. شما خود را بیش از این در این ننگ و نفرت آلوده نکنید و رو به سوی مردم آورید.
سه شنبه 9 خرداد1385 ـ 30 می 2006
زیر نویس:
1 ـ پیک ایران، دوشنبه 8 خرداد 1385 ـ 29 می 2006
0 Comments:
Post a Comment
<< Home