Tuesday, June 27, 2006

برنامه اکبر گنجي براي آزادي زندانيان

برنامه اکبر گنجي براي آزادي زندانيان
اعتصاب غذاي سراسري در جهان
شيرين کريمي
roozonline
۷ اکبر گنجي در ميزگردي در صداي آلمان، خواستار آزادي هر چه سريع ترمهندس موسوي خوييني، رامين جهانبگلو و منصور اسانلو شد. وي در اين گفت و گو ضمن محکوم کردن اين بازداشت هاي خودسرانه، اعلام کرد: "اگر اين سه نفر در اسرع وقت آزاد نشوند، يک اعتصاب غذاي سراسري در جهان راه مي اندازيم."
گنجي با تاکيد بر اينکه اين هر سه نفر در سلول انفرادي نگاهداري مي شوند، گفت: "همه گروه هاي جامعه خواهان ازادي اينها شده اند. تجمع کرده اند، نامه نوشته اند، و همه راه هاي مسالمت آميز را طي کرده اند، ولي هيچ گوش شنوايي نيست، لذا تنها راهي که براي ما مانده اعتصاب غذاي سراسري در جهان است."
گنجي که در ادامه سفراروپايي خود به آلمان رسيده است، در اين سفر نيز با شرکت در جلسات مطبوعاتي و ديدار با فعالين جامعه مدني اروپايي، به تبيين نظريات خود مي پردازد. وي پيش از اين در آخرين جلسه جمعي خود در پاريس، با اشاره به اينکه "هر عملي که انجام مي دهيم بايد بدانيم که مسئوليت اخلاقي مهم است" گفته بود: "در تفکر مدرن ما مکلف هستيم که به نتيجه و پيامدهاي عمل بپردازيم."و عمل مورد نظر گنجي در مقطع کنوني رسيدن به دموکراسي است که "پيامدش هم روشن است." گنجي در همين ارتباط اضافه کرد: "در برابر پيامدهاي خواسته و ناخواسته اعمال خود مسئول هستيم. اين مهم نيست که من بگويم آزاديخواه هستم، مهم اين است که توجه داشته باشم که اين آزاديخواهي چه نتايجي دارد. در واقع من حتي من در برابر نتايج غير ارادي اعمال خود نيز از نظر اخلاقي مسئولم."
دولت سرکوب گر و توده ها
بر اين اساس است که گنجي مي گويد: "ما عقلانيت عملي مي خواهيم و اهدافي داريم که مجاني به ما نمي دهند، يک دولتي هست که براي ما هزينه هايي را به وجود مي آورد، و يک توده مردمي هستند که به راحتي مي شود فريبشان داد و تحريکشان کرد. در چنين شرايطي مثلا وقتي من روشنفکر مي گويم سکولار هستم، آن طرف آن را جور ديگري ترجمه مي کنند و به توده مردم مي گويند اينها مي خواهند دين را نابود کنند؛ و توده مردم هم به راحتي فريب مي خورند."
گنجي در ادامه اين بحث، به ويژگي هاي فرهنگ ايراني مي رسد و مي گويد: "فرهنگ ايراني بصورت بيمار گونه اي فرهنگ بيگانه ستيزي است. الان همه ما يکديگر را محکوم مي کنيم که مزدور غرب هستيم و اين فقط در داخل کشور نيست ـ به دليل فرهنگي که داشته ايم ـ در خارج از کشور هم وجود دارد. در اين چارچوب من اگر با کسي ملاقات کنم و بطور علني در حضور خبرنگاران با وي صحبت کنم تا همه حرف هاي ما را بشنوند که چه گفته ايم، باز هم هزاران محکوميت در بين توده هاي مردم براي ما درست مي کنند. پس کسي که در عرصه سياست کار مي کند، بايد دو جور هزينه بايد بدهد:هزينه دولت سرکوب گر، و هزينه توده هاي مردم. همان توده هايي که تقديس شان مي کنيم و از مطالبات شان دفاع مي کنيم."
اکبر گنجي، سپس با تاکيد بر اينکه "رسيدن به دموکراسي بدون هزينه نمي شود" گفت: "چون هدف مهم است، به هر قيمتي هم که باشد هزينه آن را پرداخت مي کنيم. ما امروز متاسفانه لاف دموکراسي، آزادي و حقوق بشر را مي زنيم، اگر به اين اهداف اعتقاد داريم، بايد هزينه پرداخت کنيم. اگر هزاران سال هم با اين مفاهيم ور برويم، از دل آنها چيزي در نمي آيد. ما قبل از انقلاب طرحي داشتيم که تحت تاثير گفتمان دهه 40 و 50 بر گرفته از مارکسيسم روسي بود که شريعتي آن را گرفت. روشنفکران سکولار هم به آن معتقد بودند و آن نفي جمهوري و نفي فلسفه بود. مي گفتند فلسفه و انديشه مهم نيست، همه چيز عملي و همه چيز، مبارزه و آرمان است. مبارزه، زندان، درگيري و جنگ. ولي اين شيوه ها در آن سالها جواب نمي داد چون انديشه و فلسفه اي پشت آن نبود. الان هم فلسفه و سنت ما به حد کافي ضد عقلانيت است. منظورم عقلانيت استدلالي است."
انديشه وعمل شجاعانه
اين روزنامه نگار تازه از بند رسته، بر اين باور است که"قبل از انقلاب انديشه نفي مي شد و همه چيز عمل بود. و لذا: "نتيجه آن را ديديم." حالا هم که "همه چيز صد در صد معکوس شده. مي گويند دانشجويان به جاي مبارزه، کار تئوريک بکنند. الان همه فيلسوف شده اند، همه کار فکري مي کنند و همه هم سرخورده و نا اميد به فلسفه مي پردازند؛ در صورتيکه ما بايد هميشه در کنار بصيرت نظري، شجاعت و جسارت عملي هم داشته باشيم. ما بدون فلسفه و انديشه به هيچ جا نمي رسيم همان طور که بدون عمل هم به هيچ جا نمي رسيم. کار قبل از انقلابمان درست نبود، بعد از انقلابمان هم درست نيست. نه افراط و نه تفريط. هر دو بايد با هم باشند، هر گونه عملي بايد متکي بر نظر باشد و گرنه ما استبدادي را جايگزين استبداد ديگر مي کنيم؛ کاري که در سال 57 کرديم."
گنجي اما درباره سال هاي مشارکت خود در انقلاب نيز حرف هاي شنيدني دارد: "من قبول ندارم که در سال 57 ما دموکراسي مي خواستيم. گفتمان دهه پنجاه، غرب ستيز بود که همه اينها را از مارکسيسم روسي گرفته بوديم. کتاب «آسيا در برابر غرب» داريوش شايگان و يا «آنچه در خود داشت» احسان نراقي را بخوانيد، همه اينها ويژگي غرب ستيزي و بازگشت به خويشتن را مطرح مي کردند. منظور شريعتي هم که بازگشت به دوران پيامبر بود. مارکسيست ها هم مي خواستند ما را به همان به باوري که در روسيه دست پيدا کرده بودند برسانند."
گنجي سپس در سالگرد درگذشت شريعتي، به انديشه او نيز نقبي زد و از جمله اظهار داشت: "شريعتي در يک پرسش و پاسخ مي گويد: تمام مبارزه من عليه دموکراسي است. و وقتي از او مي پرسند نهضت شما چيست و چه مي خواهيد؟ به صراحت مي گويد: ما يک انقلاب مي خواهيم و مي خواهيم که همه را از بالا کنترل کنيم و مي خواهيم يک جامعه روشنفکر داشته باشيم که تا ابد مردم را کنترل کند. من در چنين گفتماني بزرگ شده ام."
گنجي درباره دوم خرداد نيز حرف هاي زيادي دارد:"ما در دوم خرداد شعار هايي داديم ولي بر سر اين شعارها نايستاديم. نه تنها عمل نکرديم، بلکه شعارهم داديم و گفتيم اصلاحات بدون هزينه شدني است. آن انديشه غلط در کنار عمل نادرست نايستادن، منجر به ياس و نا اميدي و سرخوردگي شد که امروز در جامعه ما بسيار فراگير شده. خيلي ها ديگر مبارزه را بيهوده مي دانند و مي گويند جامعه ايران 100 سال ديگر درست مي شود و تا آن موقع بايد کار فرهنگي کرد. من در پيامي که براي خانم بهبهاني دادم، نوشتم: من مي پذيرم که 100 سال ديگر دموکراسي به ايران مي آيد، قبول. اما امروز جنايتي صورت مي گيرد، کسي را کشته اند، چرا بايد سکوت کنم؟ اين دو چيز مختلف است. الان آقاي جهانبگلو در زندان است، ناصرزرافشان، موسوي خوييني که از جوانان بسيار خوب و نمايندگان فعال مجلس ششم در زمينه دفاع از زندانيان بود، حالا اينها را گرفته اند. ما چرا بايد سکوت کنيم؟ نمي شود در برابر سرکوب سکوت کرد. ما بايد نظامي بسازيم که ما را به هدف برساند. نظام سياسي اگر مرا به هدف رساند بهتر، و گرنه عوضش مي کنم. به نظر من هيچ نظامي مقدس نيست و با حرف هم هيچ نظامي عوض نمي شود. بايد هزينه پرداخت."
حرکت براي تغيير
به همين دليل است که گنجي فکر مي کند: "بايد براي تغييرات، تظاهرات کرد. اعتصاب غذا کرد. بايد حزب راه بياندازيم. ما به دموکراسي و مبارزه بومي هم قائل نيستيم. اختلاف من و حجاريان که هر دو جمهوريخواه هستيم بر سر اين است که او مي گويد از طريق انتخابات مجلس و دولت راي مي گيريم و حاکميت را دو گانه مي کنيم. وقتي دوگانه شد، رفته رفته اختيارات ولي فقيه را کم مي کنيم تا تبديل به ملکه انگليس شود و آنگاه ولايت، مشروطه مي شود. در صورتيکه من به جمهوريخواهي در سطحي استراتژيک عقيده دارم. چرا که بايد ببينيم آيا انتخابات شدني است؟ آيا دوباره مي گذارند اصلاح طلب ها در انتخابات شرکت کنند؟ آيا ساختار قانوني به شما اجازه مي دهد؟ به نظر من حرکت به سوي دموکراسي در چهارچوب نظام بسته است و هر گونه حرکت در ساختار قانوني ناممکن. به همين دليل از اول بايد بگوييم به قانون اساسي هيچ التزامي نداريم."
گنجي آنگاه با تاکيد چند باره بر اينکه: "به کشورم بر مي گردم" گفت: "با تمام سختي هايي که کشيده ام يک نفر را هم نمي کشم. همان کسي را که امروز متحجرمي خوانمش هم حذف نمي کنم. ما اگر مي خواهيم در راه دموکراسي گام برداريم، چاره اي نداريم که در کنار هم باشيم، با هم همفکري کنيم نه اينکه يکديگر را حذف کنيم. جبهه چپ و راست، مذهبي و غير مذهبي، داخلي و خارجي همه بايد با هم باشند و تنها صلح است که مي تواند بين همه پيوند ايجاد کند. ما به دو صلح نياز داريم: صلح بين انسان هاو صلح بين انسان و طبيعت که فقط با خلع سلاح جهاني بوجود مي آيد."
و گنجي همچنان، در آلمان نيزاز شفافيت در سياست مي گويد: "به گفته کانت تنها راه اخلاقي کردن سياست، علني کردن عرصه سياست است."

0 Comments:

Post a Comment

<< Home