گنجي و مساله ديدار با بوش
گنجي و مساله ديدار با بوش
احمد زيدآبادي
roozonline
دوست و همكار عزيز جناب مسعود بهنود كه در دوران غربت و اسارت به من لطفي كرد كه هنوز مديون اويم، از اهل نظر خواسته است تا ديدگاه خود را در باره ديدار اكبر گنجي ديگر دوست عزيزمان كه در حال سفري دورهاي به گرد جهان است، با جرج بوش رئيس جمهور آمريكا مطرح كنند.
من نه از باب علاقه به اين موضوع خاص، بلكه به دليل احترامي كه براي بهنود و گنجي قائلم نظر خود را در اين باره با اندكي صراحت طرح ميكنم و البته نسبت به مفيد بودن آن هم اطميناني ندارم.
از هنگامي كه گنجي به خارج رفته است، تا اندازهاي در جريان سخنرانيها و اظهار نظرهاي او هستم، اما در عين حال نتوانستهام اين روند را دقيق دنبال كنم.
آنچه من از پيگيري ناقص اقدامها و سخنرانيهاي گنجي در خارج دريافتهام، اين است كه او مدعي نمايندگي هيچ جريان سياسي خاصي در ايران نيست و تنها به عنوان يك روزنامهنگار رنج كشيده در صدد رساندن صداي مظلوميت و آزاديخواهي و صلح طلبي مردم ايران به گوش جهانيان است.
با اين همه، به نظرم نميرسد كه تمام رفتارها و گفتارهاي گنجي منطبق با ايفاي نقش فوق باشد. گنجي آشكارا از لزوم تغيير رژيم در ايران سخن ميگويد و همين نكته باعث شده است كه بسياري از دوستان در تهران او را در سوداي به دست گرفتن رهبري سياسي يك انقلاب از نوع مخملين آن تصور كنند.
به اعتقاد من، گنجي به لحاظ اصولي از اين حق بديهي برخوردار است كه هر نقشي را كه براي خود مناسب ميداند و يا ميپسندد، بر عهده گيرد. اينكه او بخواهد در قامت يك رهبر سياسي ظهور كند، به خلاف برخي از دوستان، براي من موجه و مشروع است.
با اين حال، به گمان من، گنجي هر نقشي را كه براي خود تعريف كرده است، بهتر است همان را به صراحت اعلام و طبق مقتضيات و لوازم همان نقش حركت كند، اما چنين به نظرم ميرسد كه او در اين باره به تصميم روشني نرسيده و گامهاي ناهمگوني بر ميدارد.
اگر گنجي ميخواهد نقش روزنامهنگار قرباني اظهار عقيده خود را بر عهده گيرد، قاعدتا بهتر است كه جملاتي نظير تغيير رژيم را مطرح نكند، چرا كه يك روزنامه نگار در پي ايجاد شرايطي براي انجام وظيفه حرفهاي و انساني خود است صرف نظر از آنكه چه كسي حكومت ميكند.
همينطور، در چنين صورتي، گنجي بهتر است ديدارهاي خود را به دايره روشنفكران و مدافعان حقوق بشر محدود كند و از ملاقات با چهرههاي سياسي جنجالبرانگيز از جمله جرج بوش بپرهيزد.
اما اگر گنجي در پي به دست گرفتن رهبري يك حركت وسيع سياسي در ايران با جلب حمايت بينالمللي است، داستان متفاوت ميشود. در چنين صورتي او به لحاظ اصولي ميتواند در باره تغيير رژيم هر چه مي خواهد بگويد و با هر مقام سياسي از جمله جرج بوش ديدار كند.
با اين حال، براي ايفاي چنين نقشي هم گنجي با تناقضهايي درگير است كه از گفتار و رفتارش تراوش ميكند.گنجي هر نوع تحميل جنگ به ايران و حتي مداخله بيگانگان در امور داخلي كشور را نفي ميكند و بر اين باور است كه با يك جنبش مدني غير خشونتآميز خودجوش داخلي ميتوان رژيم ايران را تغيير داد.
اگر گنجي به باور خود در مورد جنبش مدني خودجوش اطمينان داشته باشد، كسب حمايت بينالمللي از سوي دولتهاي خارجي تا اندازه زيادي بيمورد به نظر ميرسد. اما چنانچه او بر اين نظر باشد كه هدفش از سفر دورهاي به اروپا و احيانا آمريكا نه به قصد كسب حمايت بينالمللي بلكه به منظور متقاعد كردن سران اروپا و آمريكا به عدم دخالت نظامي در ايران است، در اين صورت، لازم است او چشمانداز يك تحول داخلي را به آنها نشان دهد، نه اينكه گفتارهاي صلح خواهانه فلسفي و انتزاعي را مطرح كند.
به بيان روشنتر، اگر بوش و متحدانش به فرض در انديشه حمله به ايران باشند، به نظر نميرسد با موعظه و نصيحت اكبر گنجي از برنامه خود چشم پوشي كنند. گنجي احتمالا در صورتي ميتواند آنان را از حمله فرضي به ايران منصرف كند كه به روشني راه رفع تهديدي را كه آنان از جانب جمهوري اسلامي احساس ميكنند، نشانشان دهد، اما آيا گنجي چنين راهي را ميشناسد؟
با اين وضع، با خود ميانديشم، گنجي به فرض ديدار با بوش چه ميخواهد به او بگويد؟ لابد ميخواهد بگويد كه با ايران جنگ نكنيد، در جهان رفتاري عادلانهتر داشته باشيد، از اسراييل حمايت نكنيد و مسائلي از اين قبيل، ولي كداميك از اين سخنان براي بوش تازگي دارد كه بخواهد از زبان گنجي بشنود؟ بوش به دنبال كساني است كه بتوانند تا دير نشده براي خنثي كردن آنچه او تهديد و خطر جمهوري اسلامي عليه منافع كشورش ميداند، كمكي كنند و در اين باره، چه كمك خاصي از گنجي در آينده نزديك برميآيد؟
عجيب است كه گنجي در كنار ديدار احتمالي با بوش قصد ديدار با چامسكي را هم دارد. اين دو چه نسبتي با هم دارند؟ يكي مسئول سياستهاي آمريكاست و ديگري منتقد سرسخت و بيرحم همان سياستها.
به هر حال من روحيه گنجي را تا حدودي ميشناسم. او بعد از ديدار احتمالي با بوش و يا حتي در جريان ديدارش با وي، براي پرهيز از متهم شدن به مهره آمريكا، انتقادات تند و گزندهاي را عليه سياستهاي ايالات متحده مطرح خواهد كرد و خشم محافل آمريكايي را عليه خود بر خواهد انگيخت. آيا هدف ديدار او با بوش، دامن زدن به همين خشم است؟ براي اين كار چه ضرورتي به ديدار است؟
اين در حالي است كه اگر كنجي به تندي با بوش سخن نگويد، از سوي محافل حكومتي و همينطور بسياري از گروههاي سياسي كه چشم ديدنش را ندارند، متهم به همان چيزهايي خواهد شد كه پيش از اين سازگارا و ساير ايرانيان شدهاند.
به هر حال من فقط در يك صورت ديدار گنجي با بوش را به صلاح او ميدانم و آن اينكه او در صدد جلب حمايت علني دولت آمريكا از حركت و برنامه سياسي خود باشد و تمام حرف و حديثهاي ناشي از اين اقدام را هم به جان بخرد، اما ميدانم كه گنجي در چنين انديشههايي سير نميكند.
دوست و همكار عزيز جناب مسعود بهنود كه در دوران غربت و اسارت به من لطفي كرد كه هنوز مديون اويم، از اهل نظر خواسته است تا ديدگاه خود را در باره ديدار اكبر گنجي ديگر دوست عزيزمان كه در حال سفري دورهاي به گرد جهان است، با جرج بوش رئيس جمهور آمريكا مطرح كنند.
من نه از باب علاقه به اين موضوع خاص، بلكه به دليل احترامي كه براي بهنود و گنجي قائلم نظر خود را در اين باره با اندكي صراحت طرح ميكنم و البته نسبت به مفيد بودن آن هم اطميناني ندارم.
از هنگامي كه گنجي به خارج رفته است، تا اندازهاي در جريان سخنرانيها و اظهار نظرهاي او هستم، اما در عين حال نتوانستهام اين روند را دقيق دنبال كنم.
آنچه من از پيگيري ناقص اقدامها و سخنرانيهاي گنجي در خارج دريافتهام، اين است كه او مدعي نمايندگي هيچ جريان سياسي خاصي در ايران نيست و تنها به عنوان يك روزنامهنگار رنج كشيده در صدد رساندن صداي مظلوميت و آزاديخواهي و صلح طلبي مردم ايران به گوش جهانيان است.
با اين همه، به نظرم نميرسد كه تمام رفتارها و گفتارهاي گنجي منطبق با ايفاي نقش فوق باشد. گنجي آشكارا از لزوم تغيير رژيم در ايران سخن ميگويد و همين نكته باعث شده است كه بسياري از دوستان در تهران او را در سوداي به دست گرفتن رهبري سياسي يك انقلاب از نوع مخملين آن تصور كنند.
به اعتقاد من، گنجي به لحاظ اصولي از اين حق بديهي برخوردار است كه هر نقشي را كه براي خود مناسب ميداند و يا ميپسندد، بر عهده گيرد. اينكه او بخواهد در قامت يك رهبر سياسي ظهور كند، به خلاف برخي از دوستان، براي من موجه و مشروع است.
با اين حال، به گمان من، گنجي هر نقشي را كه براي خود تعريف كرده است، بهتر است همان را به صراحت اعلام و طبق مقتضيات و لوازم همان نقش حركت كند، اما چنين به نظرم ميرسد كه او در اين باره به تصميم روشني نرسيده و گامهاي ناهمگوني بر ميدارد.
اگر گنجي ميخواهد نقش روزنامهنگار قرباني اظهار عقيده خود را بر عهده گيرد، قاعدتا بهتر است كه جملاتي نظير تغيير رژيم را مطرح نكند، چرا كه يك روزنامه نگار در پي ايجاد شرايطي براي انجام وظيفه حرفهاي و انساني خود است صرف نظر از آنكه چه كسي حكومت ميكند.
همينطور، در چنين صورتي، گنجي بهتر است ديدارهاي خود را به دايره روشنفكران و مدافعان حقوق بشر محدود كند و از ملاقات با چهرههاي سياسي جنجالبرانگيز از جمله جرج بوش بپرهيزد.
اما اگر گنجي در پي به دست گرفتن رهبري يك حركت وسيع سياسي در ايران با جلب حمايت بينالمللي است، داستان متفاوت ميشود. در چنين صورتي او به لحاظ اصولي ميتواند در باره تغيير رژيم هر چه مي خواهد بگويد و با هر مقام سياسي از جمله جرج بوش ديدار كند.
با اين حال، براي ايفاي چنين نقشي هم گنجي با تناقضهايي درگير است كه از گفتار و رفتارش تراوش ميكند.گنجي هر نوع تحميل جنگ به ايران و حتي مداخله بيگانگان در امور داخلي كشور را نفي ميكند و بر اين باور است كه با يك جنبش مدني غير خشونتآميز خودجوش داخلي ميتوان رژيم ايران را تغيير داد.
اگر گنجي به باور خود در مورد جنبش مدني خودجوش اطمينان داشته باشد، كسب حمايت بينالمللي از سوي دولتهاي خارجي تا اندازه زيادي بيمورد به نظر ميرسد. اما چنانچه او بر اين نظر باشد كه هدفش از سفر دورهاي به اروپا و احيانا آمريكا نه به قصد كسب حمايت بينالمللي بلكه به منظور متقاعد كردن سران اروپا و آمريكا به عدم دخالت نظامي در ايران است، در اين صورت، لازم است او چشمانداز يك تحول داخلي را به آنها نشان دهد، نه اينكه گفتارهاي صلح خواهانه فلسفي و انتزاعي را مطرح كند.
به بيان روشنتر، اگر بوش و متحدانش به فرض در انديشه حمله به ايران باشند، به نظر نميرسد با موعظه و نصيحت اكبر گنجي از برنامه خود چشم پوشي كنند. گنجي احتمالا در صورتي ميتواند آنان را از حمله فرضي به ايران منصرف كند كه به روشني راه رفع تهديدي را كه آنان از جانب جمهوري اسلامي احساس ميكنند، نشانشان دهد، اما آيا گنجي چنين راهي را ميشناسد؟
با اين وضع، با خود ميانديشم، گنجي به فرض ديدار با بوش چه ميخواهد به او بگويد؟ لابد ميخواهد بگويد كه با ايران جنگ نكنيد، در جهان رفتاري عادلانهتر داشته باشيد، از اسراييل حمايت نكنيد و مسائلي از اين قبيل، ولي كداميك از اين سخنان براي بوش تازگي دارد كه بخواهد از زبان گنجي بشنود؟ بوش به دنبال كساني است كه بتوانند تا دير نشده براي خنثي كردن آنچه او تهديد و خطر جمهوري اسلامي عليه منافع كشورش ميداند، كمكي كنند و در اين باره، چه كمك خاصي از گنجي در آينده نزديك برميآيد؟
عجيب است كه گنجي در كنار ديدار احتمالي با بوش قصد ديدار با چامسكي را هم دارد. اين دو چه نسبتي با هم دارند؟ يكي مسئول سياستهاي آمريكاست و ديگري منتقد سرسخت و بيرحم همان سياستها.
به هر حال من روحيه گنجي را تا حدودي ميشناسم. او بعد از ديدار احتمالي با بوش و يا حتي در جريان ديدارش با وي، براي پرهيز از متهم شدن به مهره آمريكا، انتقادات تند و گزندهاي را عليه سياستهاي ايالات متحده مطرح خواهد كرد و خشم محافل آمريكايي را عليه خود بر خواهد انگيخت. آيا هدف ديدار او با بوش، دامن زدن به همين خشم است؟ براي اين كار چه ضرورتي به ديدار است؟
اين در حالي است كه اگر كنجي به تندي با بوش سخن نگويد، از سوي محافل حكومتي و همينطور بسياري از گروههاي سياسي كه چشم ديدنش را ندارند، متهم به همان چيزهايي خواهد شد كه پيش از اين سازگارا و ساير ايرانيان شدهاند.
به هر حال من فقط در يك صورت ديدار گنجي با بوش را به صلاح او ميدانم و آن اينكه او در صدد جلب حمايت علني دولت آمريكا از حركت و برنامه سياسي خود باشد و تمام حرف و حديثهاي ناشي از اين اقدام را هم به جان بخرد، اما ميدانم كه گنجي در چنين انديشههايي سير نميكند.
0 Comments:
Post a Comment
<< Home