Wednesday, May 31, 2006

يک سال پس از شعارهاي انتخاباتي احمدي نژاد

يک سال پس از شعارهاي انتخاباتي احمدي نژاد
مبارزه با فقر فراموش شد
شروين اميدوار
۱۰ خرداد ۱۳۸۵
خلاصه:
درست يک سال پس از بازار داغ رفع فقر و عدالت گستري محمود احمدي نژاد که "دولت را نوکر ملت" مي خواند، نه تنها فقر هنوز مهمان خانه ميليون ها ايراني است، که از "عدالت معجزه هزاره سوم" همين بس که از هنگام آغاز به کار "دولت اسلامي" او قريب به ده هزار نفر به خاطر اعتراض به بي عدالتي، تبعيض و فقر بازداشت شده اند.
-->
درست يک سال پس از بازار داغ رفع فقر و عدالت گستري محمود احمدي نژاد که "دولت را نوکر ملت" مي خواند، نه تنها فقر هنوز مهمان خانه ميليون ها ايراني است، که از "عدالت معجزه هزاره سوم" همين بس که از هنگام آغاز به کار "دولت اسلامي" او قريب به ده هزار نفر به خاطر اعتراض به بي عدالتي، تبعيض و فقر بازداشت شده اند. خط فقر که تا پايان پاييز سال گذشته، 245 هزار تومان اعلام شده بود، بر اساس اعلام سازمان مديريت و برنامه ريزي در پايان فروردين ماه هشتاد و پنج به 275 هزار تومان رسيده است. و جالب اينکه رييس دولت شعارهاي انتخاباتيش را هم يک به يک پس مي گيرد. در تازه ترين مورد او جلوي چشم ده ها خبرنگار اعلام کرد هرگز از "آوردن نفت بر سر سفره شهروندان" سخن نگفته است. اين سياست ها تنها در دو ماه گذشته اخراج بيش از سي هزار کارگر را در پي داشته است.
گسترش خط فقر
خط فقر مطلق که در سال گذشته،245 هزار تومان اعلام شده بود،با گذشت يک ماه از سال 85 و بر اساس اعلام سازمان مديريت و برنامه ريزيبه 275 هزار تومان رسيده است. اين درحالي است که چند ماه پيش، رييس انجمن مددكاران ايران بر اساس خط فقر اعلام شده در سال 84، اعلام کرده بود که صد درصد كارمندان دولت زيرخط فقر زندگي مي‌‏كنند.
احمدي نژاد يک سال پيش در ياسوج، که از جمله شهرهاي محروم ايران است، به مردم گفت: "تبعيض و بي عدالتي قابل تحمل نيست." او در همين ارتباط ارائه آمارهايي از سوي مقامات دولت قبلي را که حکايت از رشد اقتصادي کشور داشت، مورد اعتراض قرار داد ،و اظهار داشت: "چگونه ممکن است به رشد اقتصادي 5/8 درصدي دست يافته باشيم در حاليکه مردم آثار آن را بر سر سفره هاي خود مشاهده و لمس نمي کنند." و حالا برخي از اعضاي کابينه او آمارهاي مشابهي براي اثبات عمل به وعده هاي دولت در اختيار رسانه ها قرار مي دهند. تازه ترين نمونه چنين اقداماتي، سخنان وزير کشور است. مصطفي پور محمدي ديروز اعلام کرد: "آمارها، نشان‌دهنده رشد شاخص‌هاي مثبت كشور است". او در سخناني که خبرگزاري فارس منتشر کرد همچنين گفت: "براساس آمار بانك جهاني كشورمان از رتبه 35 به رتبه 31 ارتقاء پيدا كرده است." پور محمدي که در هفته هاي اخير مسئوليت سرکوب اعتراضات گسترده مردم در مناطق شرقي و غرب کشور را برعهده داشته در ادامه اظهاراتش حتي بدون ذکر عدد و رقم، گفت: "نرخ تورم، نرخ رشد اقتصادي، صادرات غيرنفتي، افزايش درآمدهاي ارزي و كاهش سود بانكي همه از رشد شاخص‌هاي مثبت در كشور حكايت مي‌كند."
اين در حالي است که موجي از گراني ابتدا ارزاق عمومي، سپس لوازم خانگي، و در چند هفته اخير کالاهاي استراتژيکي چون فولاد، آهن، مس، سيمان را نيز در بر گرفته است. روزنامه همشهري در هفته پاياني ارديبهشت ماه خبر از افزايش 20 در صدي برخي از اقلام غذايي در دو ماه گذشته داد. علاوه بر اين رييس کل بانک مرکزي نيز در پايان دوماه اول سال، نرخ تورم در کشور را 11.2 درصد و رشد اقتصادي را که به گفته يک سال پيش احمدي نژاد 8.5 در صد بود، 5.5 درصد اعلام کرد. با يک حساب سر انگشتي هم مي توان فهميد که از هنگام آغاز به کار "دولت تحولگراي عدالت طلب احمدي نژاد" فقرا، فقيرتر شده اند و قدرت خريد مردم کاهش يافته است. اما اکنون برخلاف يک سال پيش حتي نمي توان پرسيد که "اگر دولت عدالت طلب موفق بوده پس چرا تغييري در سفره هاي مردم نمي بينيم."
مهرورزي با کارگران
احمدي نژاد در ديدار با اعضاي مجلس: "بنده شخصا آدم با نشاط و طالب نشاط حقيقي براي مردم هستم، اما متاسفانه برخي جايي براي شادابي براي مردم باقي نگذاشته اند و مي بينم که کارگران، فرهنگيان، کشاورزان و کارمندان هيچ امنيتي ندارند و بايد کاري کنيم آنها براي زندگي خود برنامه ريزي بکنند."
وقتي در دي و بهمن سال گذشته سنديکاي کارگران شرکت واحد در صدد اعتراض نسبت به وضعيت صنفي و حقوق کارگران شرکت واحد برآمد،نه تنها کسي صداي اعتراض اين کارگران را نشنيد که درسرکوبي چند مرحله اي، ابتدا اعضاي هيات مديره سنديکاي شرکت واحد بازداشت شدند. منصوراسانلو دبير اين سنديکا از آن هنگام تاکنون بدون اجازه دسترسي به وکيل، هم چنان در بازداشت موقت به سر مي برد. اندکي بعد در نخستين روزهاي بهمن ماه، همزمان با درخواست کارگران شرکت واحد براي آزادي همکاران بازداشت شده شان، نيروهاي امنيتي شبانه به خانه کارگران هجوم بردند و اغلب اعضاي هيات مديره سنديکا را به همراه همسرو فرزندان آنها بازداشت کردند. تعداد بازداشت شدگان اعتراض صنفي کارگران شرکت واحد در طول دو روز به بيش از هزار و دويست تن رسيد. اما تمام خبرگزاري ها و روزنامه هاي داخلي از انعکاس بازداشت گسترده کارگران شرکت واحد ممنوع شدند. محمود احمدي نژاد در طول دو سال شهرداري تهران، تنها مدير ارشدي بود که نه تنها اقدامي براي رفع مشکلات معيشتي و صنفي کارگران شرکت واحد تهران انجام نداد، بلکه بودجه هاي ميلياردي شهرداري را با "نامه هاي وحياني" روانه مساجد و پايگاه هاي بسيج کرد.
اعتراض کارگران اما تنها محدود به سنديکاي شرکت واحد تهران نيست. در طول ماه هاي اخير بسياري از کارگران در اعتراض به عدم دريافت حقوق چندين ماهه خود دست به اعتراض زده اند. نمونه ديگري از اين اعتراضات در قزوين، تنها زماني رسانه اي شد که چند هزار کارگر شهر صنعتي قزوين اقدام به بستن جاده قزوين به تهران کردند.در برابر اين اعتراضات روزافزون، دولت اقدام به افزايش ناگهاني حقوق کارگران در سال جديد کرد. اقدامي که به نوشته روزنامه جمهوري اسلامي تنها در طول دو ماه گذشته،منجر به اخراج بيش از سي هزار کارگر قراردادي توسط کارفرمايان شده است.اعتراض به اقدام غير کارشناسي دولت حتي به رسانه هاي راستگرايان تندرو نيز رسيد،تا جايي که روزنامه جوان در گزارشي از اخراج کارگران "شرکت کالاي نفت ايران" نوشت: "روند تعديل نيروهاى قراردادى، ساعتى و پيمانكارى علاوه بر اداره جات، گريبانگير موسسات فرهنگى هم شده و حتى بسيارى از بنگاه هاى توليدى و خدماتى كوچك ترجيح داده اند با تعداد اندك عوامل در اختيار خود به حياتشان ادامه دهند. برخى از كاركنان اخراج شده وزارت نفت و به طور خاص شركت كالاى نفت ايران در گفت وگو با خبرنگار جوان اعلام كرده اند كه تاكنون ده ها نفر از اين شركت اخراج شده و زمزمه اخراج ۵۰ نفر ديگر نيز به گوش مى رسد."
اين روزنامه درباره سياست دولت درمورد کارگران، با اشاره به دستوراحمدي نژاد براي افزايش ناگهاني دستمزدها، نوشت: "رييس جمهور دستور داد دستمزدها افزايش يابد و ثبات شغلى آرامش بخشى براى كارگران و كارمندان باشد تا بر قواى جسمى و فكرى خويش بيفزايند و بهتر كار كنند، اما نتيجه معكوس شد و اكنون براساس آخرين اخبار و آمار تعداد قابل توجهى از نيروهاى كار شاغل در وزارتخانه ها، ارگان هاى دولتى و حتى خصوصى به دليل افزايش هزينه كارفرما اخراج شده اند."
افزايش بيکاري
سخنراني انتخاباتي احمدي نژاد: "وقتي بي عدالتي در کشور وجود دارد و بيش از دو ميليون بيکار در کشور داريم، چگونه مي توانيم سخن از فرهنگ به ميان آوريم؟"
روند اخراج کارگران ادامه دارد و تعداد کارگران اخراج شده از 7 هزار نفر در پايان فروردين ماه به 30 هزار نفر در پايان ارديبهشت رسيده است. برخي از کارشناسان حتي نسبت به احتمال ايجاد بحران کارگران اخراجي در ماه هاي آينده خبر مي دهند. همزمان سازمان آمار کشور در نخستين روزهاي ارديبهشت اقدام به انتشار آمار بيکاري در کشور کرد. بر اساس اين آمار که خبرگزاري مهر نيز آن را منتشر کرده "نرخ بيکاري از 10.9 درصد در پاييز به 12.1 درصد در زمستان سال گذشته رسيده است".اين مرکز در گزارش خود تاييد کرده که نرخ بيکاري در شش ماه دوم سال هشتاد و چهار، 1.3 درصد افزايش يافته است." رييس کل بانک مرکزي اما چندي پيش اعلام کرد که نرخ بيکاري در کشور به 11.2 درصد رسيده است.آمار ارائه شده از سوي او نيز اگر چه از افزايش سه دهم درصدي بيکاران خبر داده اما چنين افزايشي را تاييد کرده است.
نکته مهم ديگر کاهش فرصت هاي شغلي در يک سال گذشته است. يکي از معاونان وزارت کار چندي پيش اعلام کرد که فرصت هاي شغلي ايجاد شده در سال 84، هفتصد هزار مورد بوده که از ميزان پيش بيني شده 900 هزار فرصت شغلي براي سال گذشته،دويست هزار مورد آن محقق نشده است. فرشباف همچنين از مشکل ديگري خبر دادو گفت:"به واسطه افزايش دستمزدها و تعديل نيروي كار بنگاه‌ها، برآورد مي‌كنيم که 12 درصد از نيروي شاغل نيز، شغلشان را از دست بدهند،البته درصد معمولي آن حدود 10 درصد است ولي در سال جاري اين عدد سه چهار درصد بنابه دلايل ذكر شده افزايش مي‌يابد". نگاهي اجمالي به همين آمارها نشان مي دهد که اگر احمدي نژاد خردادماه امسال نامزد رياست جمهوري مي شد، مي بايست تعداد بيکاران را بسيار بيشتر از آن دوميليون نفري مي دانست که سال گذشته آن را عين بي عدالتي دانسته بود.
اقتصاد دستوري
احمدي نژاد در جمع اقتصاددانان: "بنيان هاي اقتصادي کشور قوي و مستحکم خواهد شد"... "از بازار سرمايه قويا حمايت خواهم کرد"... "در بخش اقتصاد، مشکل منابع انساني نداريم زيرا مجربين بخش اقتصاد، دانشگاهها و عرصه اقتصاد مملو از سرمايه هاي انساني ارزشمندي است که هر يک از آنان مي تواند بخشي از اقتصاد بيمار کشور را به حرکت درآورد"... "از بازار سرمايه قويا حمايت خواهم کرد زيرا طرح هاي توسعه اي در کشور نيازمند سرمايه گذاري گسترده است"... "با ايجاد ثبات سياسي و اقتصادي به ويژه از طريق ثبات در قوانين و مقررات و سياست ها در حمايت از توليد، شرايط مناسبي را براي رونق اقتصادي و سرمايه گذاري هاي گسترده اقتصادي فراهم خواهم کرد"... "کشور ما با برخورداري از منابع سرشار خدادادي و استعدادهاي بالقوه داخلي به هيچ وجه استحقاق فقر را ندارد و لذا بايد به سرعت چهره اقتصاد کشور بازسازي گردد."
شايد در خرداد ماه گذشته، وقتي محمود احمدي نژاد در سخنراني هاي انتخاباتيش به راحتي همه دولت هاي پيشين را متهم به بي کفايتي و حتي در پاره اي موارد خيانت به آرمان هاي انقلاب مي کرد و محور اصلي برنامه هايش را رفع فقر، تبعيض و گسترش عدالت معرفي مي کرد،به ذهنش نمي رسيد که اداره امور يک کشور هفتاد ميليوني سخت باشد. او که در دامن هيات هاي مذهبي پرورش يافته، در مديريت شهر تهران با استفاده از "مديريت هياتي" توانست رضايت برخي از اقشار کم در آمد را جلب کند. مديريت او که بر اساس "اقتصاد دستوري" شکل گرفته بود، در دوره رياست او بر شهرداري، در نهايت تبديل بودجه تهران به بن خريد از فروشگاه رفاه و اعصاي وام ازدواج بود. حاصل آن مديريت که به جاي زيربناهاي شهري، بر ظاهر سازي شهري متمرکز بود،چند ماه بعد از نشستن احمدي نژاد بر کرسي رياست دولت خود را نشان داد: تعطيلي يک هفته اي پايتخت ايران بر اثر آلودگي هوا.
وقتي احمدي نژاد وعده هايي همچون "صندوق مهر"،"سهام عدالت "وام هاي کم بهره مسکن" و ده ها وعده ديگر را براي تحقق شعارهايش مطرح کرد، شايد به فکرش نمي رسيد که "اقتصاد دستوري" و "مديريت هياتي" در اداره کشور نمي تواند جايي داشته باشد. به همين علت بود که اقدامات دولت، يک سال پس از آن شعارهاي فريبنده به دومينوي بحران اقتصادي بدل شده است. برکناري بيش از 25 هزارتن از مديران پيشين و جايگزيني آنها با مديراني که بر اساس تحقيق يک مرکز عالي کشور، بيش از 70 درصدشان پيش از اين عضو نهادهاي نظامي و امنيتي بوده اند، نه مشکلي از دولت حل کرد و نه مشکل ملت را. برکناري يک شبه همه مديران عامل بانک ها، برکناري مديران بورس، دستور کاهش سود بانکي، عدم تغيير ساعت رسمي کشور در نيم سال نخست و ده ها دستور ديگر احمدي نژاد يکي، پس از ديگري در نيمه راه اجرا متوقف شدند.عوارض اين دستورها اما تا امروز علاوه بر تزلزل اقتصادي و فرار سرمايه ها،به تدريج انتقاد و حتي اعتراض منصوبان دولت را نيز به دنبال داشته است؛ تا جايي که در روزهاي اخير رييس کل بانک مرکزي نسبت به پيامدهاي "اقتصاد دستوري" هشدار داده،و اعلام کرده است که: "هميشه نمي توان اقتصاد را با دستور اداره كرد."
پول نفت پر
درآمد کلان نفتي ايران در دو سال اخير، احمدي نژاد را واداشت که در جريان انتخابات از آوردن پول نفت بر سفره شهروندان، سخن بگويد، سخني که بسيار زود پس گرفته شد. او بدون توجه به ميليون ها نفري که اين شعار را به گوش خود از او شنيده بودند، اعلام کردهرگز چنين سخني برزبان نياورده است. غلامحسين الهام سخنگوي دولت نيز دربرابر پرسش خبرنگاران گفت: " قرار نيست نفت را سر سفره بياوريم چون بوي بدي دارد".
فراموش کردن شعارهاي انتخاباتي اما از فرداي آغاز به کار رييس دولت، جزيي از برنامه کاري او بوده است. سخنان او بعد از راهيابي به کاخ رياست جمهوري، ديگر رنگي از رفع فقر، بي عدالتي و تبعيض ندارد. اولويت هاي "مجري عدل علي" در ماه هاي اخير "رفع آپارتايد هسته اي"، "اقتدار نظام"، "مبارزه با تروريسم دولتي"، "افسانه خواندن نسل کشي يهوديان"، "افتخار آفريني هسته اي"، و پيشنهادهايي "براي اداره بهتر دنيا" است.

مروری بر زندگی و آثار م. ا. به آذین

مروری بر زندگی و آثار م. ا. به آذین
به مناسبت نودمین سالگرد تولد او
حسین استاد محمد تهرانی اصل
کتاب «نامه هایی به پسر» اثر آقای محمود اعتمادزاده – به آذین- اخیرا در ایران به همت نشر پژوهش دادار از زیر چاپ خارج شده است. کتاب شامل بخشی از نامه های وی به پسرش زرتشت می‌باشد که چندی قبل در اثر سکته قلبی در فرانسه درگذشت.طی سال‌های اخیر نیز آثار متعددی از نویسندگان برجسته جهان بوسیله این نویسنده و مترجم خستگی‌ناپذیر کشورمان که در آستانه نودسالگی است به فارسی زیبا و شاعرانه که مختص قلم اوست، منتشر شده‌اند. هر یک از این آثار برجسته به سهم خود دریچه‌ای را بروی ادبیات جهان برای کتابخوانان ایرانی گشوده‌اند و به علاقمندان فرصت داده‌اند که به شاهکارهای ادبی جهان بپردازند و بیاموزند، از جمله این آثار می‌توان چند نمونه زیر را نام برد:در سال 2003 کتاب داستان «اولن اشپیگل» اثر شارل دکوستر همراه با نقدی از رومن رولان؛در سال 2001 کتاب «شاه لیر» اثر شکسپیر؛وی در سال 1997 ترجمه کتاب «فائوست» اثر یوهان ولفگانگ گوته، از شاهکارهای ادبیات جهان را در آستانه دویست و پنجاهمین سال تولد شاعر پرآوازه آلمان به چاپ رساند که در مدتی کوتاه به چاپ دوم رسید. در نمایشگاه کتاب فرانکفورت در سال 1997 ترجمه فائوست او به همراه ترجمه‌های این اثر به زبان‌های دیگر با یک معرفی نامه به زبان آلمانی در معرض دید بازدیدکنندگان نمایشگاه قرار گرفت.در اینجا جا دارد که مروری کوتاه بر زندگی و آثار این نویسنده ومترجم بزرگ کشورمان داشته باشیم.آقای محمود اعتمادزاده – به آذین- نویسنده، مترجم و از متفکران وفعالان سیاسی – اجتماعی ایران در سال 1292 در رشت متولد شد. پس از اتمام تحصیلاتش در رشته مهندسی کشتی سازی از کشور فرانسه به ایران بازگشت. او در طوفانی ترین دوران حیات سیاسی کشورمان ایران ضمن شرکت فعال در مبارزه اجتماعی به کار ادبی نیز پرداخت که چند دهه طولانی ادامه یافته است. به آذین به زبان‌های فرانسوی، انگلیسی و روسی تسلط دارد. قلم شاعرانه و زیبای او در فارسی برای ادب دوستان ایرانی همچون شراب ناب قدیمی‌ای است که به هر هنگام که نوشیده شود درانسان میل به زندگی و کار و کوشش را زنده می‌کند.به آذین یکی از پایه‌گذاران اصلی و دبیر کانون نویسندگان ایرانی در دوره حکومت محمد رضا پهلوی بود. فعالیت ادبی او را می‌توان به سه عرصه متفاوت تقسیم کرد.الف: او سردبیر چند مجله ادبی- سیاسی از جمله «صدف»، «کتاب هفته»، «پیام نوین»، «سوگند» و «اتحاد مردم» بوده است.ب: در عرصه نویسندگی به خلق آثاری چون «دختر رعیت»، «آن طرف دیوار»، «پیشکش مردم»، «منتخب داستان‌ها»، «از اینجا و از آنجا»، «مهره مار»، «خانه پدری»، «مانگدیم و خورشیدچهر»، «در سایه باغ»، «در اقیانوس مثنوی» و «مهمان این آقایان پرداخت».ج: او طی چند دهه کار طاقت فرسا توانست ترجمه‌هایی در سطح عالی از آثار برجسته ادبیات جهان را به هم میهنان علاقمند خود تقدیم کند. این ترجمه ها توانسته‌اند نسل‌های متوالی را طی چند دهه با نویسندگان و آثار برجسته ادبیات کلاسیک جهان آشنا سازند.مطالعه شاهکارهای نویسندگانی چون بالزاک، رولان، شولوخوف، گوته و شکسپیر به همت و قلم شیوا و زیبای به آذین برای خوانندگان ایرانی امکان پذیر شده است.به آذین بعنوان مبارز راه آزادی و حقوق اجتماعی دو بار در رژیم سلطنتی توسط دژخیمان شاه بزندان افکنده شد. یکبار پس از کودتای آمریکایی- انگلیسی در مرداد سال 1332 و بار دوم بجرم نشر یک اعتراض‌نامه علیه دستگیری یکی از نویسندگان عضو کانون نویسندگان ایران. این بار او به دو سال حبس محکوم شد. به آذین با استفاده از بیاد مانده‌های این دو سال اسارت در زندان ساواک رژیم پهلوی، کتاب «مهمان این آقایان» را نوشت که در میان آثاری که به ادبیات زندان معروفند، کتابی بی‌نظیر است.کانون نویسندگان ایران در سپتامبر 1977 (1356) با همکاری انستیتو گوته آلمان در تهران شب‌های تاریخی دهگانه شاعران و نویسندگان ایرانی را در محل انستیتو گوته برگزار کرد. این گردهایی‌ها مردم تهران را برای شورش علیه رژیم اختناق شاهنشاهی جرئت بخشید. حوادثی که سلسله‌وار پس از این شب‌های شعرخوانی اتفاق افتادند به انقلاب 1357 منجر شدند.آقای محمود اعتماد زاده – به آذین- بعنوان دبیر کانون نویسندگان ایران در برگزاری این شب‌های شعرخوانی نقش تعیین کننده‌ای داشت. او به انتقام این نقش تعیین کننده بدست بازماندگان ساواک شاهنشاهی همچون حسین فردوست که به فرمان Mi6 در ایران باقی مانده بودند تا ساوامای جمهوری اسلامی را علیه نیروهای مترقی ایران سامان بخشند، دوباره بزندان افکنده شد و این بار هشت سال از عمرش را در جمهوری اسلامی «مهمان این آقایان» تازه از راه رسیده بود.به آذین بعنوان یکی از رزمندگان صف اول در راه آزادی کلام و فکر پس از آزادی از زندان در هر دو رژیم همواره مورد آزار و اذیت ماموران قرار داشته است. ولی علیرغم سلامتی محدود ناشی از حبس و شکنجه‌های جسمی و روانی در زندان‌های رژیم‌های سلطنتی شاهنشاهی و اسلامی و علیرغم آزار و اذیت‌های مداوم، او توانسته است به تعهد ادبی خود در مقابل ادبیات ایران و جهان عمل کند و در عین وفاداری به مردم خود و ادبیات ملی، امکان بهره‌مندی از گنجینه بزرگ جهانی ادبیات را برای آن گروه از ادب دوستان کشورمان فراهم آورد که خواندن آن آثار بزبان اصلی برای‌شان غیرممکن بوده است تا آنان نیز از آن چشمه‌های گوارای عشق و ادب بنوشند و سیراب شوند.کوشش خستگی ناپذیر به آذین برای آشنا ساختن ادب دوستان کشورمان با آثار برجسته جهان بسیار قابل تقدیر و احترام است زیرا او که خود لذت بردن از مطالعه آثار گرانقدر و آموزنده با محتوای انسانگرایانه و اخلاقی- اجتماعی ادبیات جهان را خوب می‌شناسد به یقین دریغش آمده که ادب دوستان برخاسته از خانواده‌های کم درآمد جامعه سلطنت زده ما که اکثریت قریب به اتفاق گروه کتابخوان کشور ما را تشکیل می‌دادند و می‌دهند و از امکانات خانواده‌های اشراف هم برای آشنایی با زبان‌های خارجی برخوردار نبوده‌اند و نیستند، از این لذت بی‌پایان بی‌نصیب بمانند.آقای محمود اعتماد زاده – به آذین- با وفاداری کامل به منافع مردم خود با بازگرداندن آثار برجسته ادبیات جهان به زبان فارسی به نشر افکار انسان دوستانه مستتر در این آثار در جامعه‌ای اقدام کرد که در آن سخن گفتن از انسان و حق او جرم محسوب شده و می‌شود. باید اذعان کرد که او کارش را از نظر ادبی و اجتماعی آنگونه که شایسته این آثار بوده است در سطحی بالا و در خور ستایش انجام داده است.

Tuesday, May 30, 2006

نامه سندیکای کارگران شرکت واحد به دبیرکل سازمان بین المللی کار


نامه سندیکای کارگران شرکت واحد به دبیرکل سازمان بین المللی کار: «هیات اعزامی جمهوری اسلامی به کنفرانس ژنو، نماینده کارگران ایران نیست» سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه طی نامه ای به دبیرکل سازمان بین المللی کار ضمن اشاره به نقض اساسی حقوق کارگران در ایران، تاکید کردند هیات اعزامی از سوی جمهوری اسلامی، به هیچ وجه نماینده کارگران ایران نیست و یکی از اعضای برجسته این هیات، از سردمداران حمله به اجتماع سندیکای کارگران شرکت واحد بوده است. کاری تاپیولا مدیر اجرایی سازمان بین المللی کار می گوید می توانم بگویم وضع بدتر هم شده و افرادی که به سراغ ما آمده و از ما درخواست حمایت و فریادرسی کرده اند، محاکمه و در برخی موارد زندانی شدند. شرکت کنندگان کنفرانس سالانه سازمان بین المللی کار از روز چهارشنبه در ژنو آغاز به کار می کند، از جمله در باره کار کودکان، شرایط ایمنی کار و الگوهای در حال تغییر محیط کار در سطح بین المللی به بررسی و بحث می پردازند. مسعود ملك (rm) صدا (wma) صدا [ 6:13 mins ]
کنفرانس سالانه سازمان بین المللی کار از روز چهارشنبه در ژنو آغاز به کار می کند. کار کودکان، شرایط ایمنی کار و الگوهای در حال تغییر محیط کار در سطح بین المللی، از جمله مواردی است که در دستور کار اجتماع امسال سازمان بین المللی کار قرار دارد. هیات مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه طی نامه ای به دبیرکل سازمان بین المللی کار ضمن اشاره به نقض اساسی حقوق کارگران در ایران، تاکید کرد هیات اعزامی از سوی جمهوری اسلامی، به هیچ وجه نماینده کارگران ایران نیست و درواقع یکی از فرستادگان اصلی حکومت ایران، از سردمداران حمله به اجتماع سندیکای کارگران شرکت واحد بوده است.
مسعود ملک (رادیو فردا): دنیا رو به جهانی شدن پیش می رود و الگوهای قدیمی کار در حال تغییر است. قرار است خوان سوماویا دبیرکل سازمان بین المللی کار روز چهارشنبه کنفرانس سه هفته ای این سازمان در ژنو را با سخنانی درباره مشکلات و چالش های مرتبط با روند و الگوهای در حال تغییر کار جهانی آغاز کند. در کنفرانس سالانه سازمان بین المللی کار ILO همچنین درباره تهیه یک قرارداد جدید شرایط ایمنی و بهداشت محیط کار بحث و مذاکره خواهد شد.
کاری تاپیولا مدیر اجرایی سازمان بین المللی کار هدف از قراداد جدید را تحکیم پیمان موجود و کاستن میزان آسیب های ناشی از تصادفات و بیماری در محل کار توصیف کرد که به گزارش ILO سالانه سبب مرگ دو میلیون نفر می شود. شرکت کنندگان در کنفرانس سه هفته ای ILO در ژنو درباره کار اجباری در برمه بحث و مذاکره خواهند کرد. کاری تاپیولا می گوید: در کنفرانس امسال نیز مانند سال های گذشته اقدامات احتمالی برای مجبور کردن حاکمان نظامی برمه به گردن نهادن بر پیشنهادات کمیته تحقیق ILO در این زمینه مورد بررسی قرار خواهد گرفت. آقای تاپیولا به صدای آمریکا گفت:
کاری تاپیولا: اوضاع فرقی نکرده، می توانم بگویم بدتر هم شده و ما با وضعیتی روبرو هستیم که در آن افرادی که به سراغ ما آمده و از ما درخواست حمایت و فریادرسی کرده اند، محاکمه و در برخی موارد زندانی شدند. برای این که حقشان را خواسته اند. و این را صادقانه بگویم، وضعیت غیرقابل قبولی است.
م . م: در کنفرانس ژنو یک روز هم به کار کودکان اختصاص داده شده است. ILO در تازه ترین گزارش خود از کاهش یازده درصدی میزان کار کودکان در فاصله سال های 2000 تا 2004 میلادی خبر داد. اما در همین گزارش قید شده 216 میلیون کودک در گوشه و کنار جهان مشغول کار هستند. در حالی که جای این کودکان در مدارس است. بنابراین ILO تلاش خواهد کرد بر هیات های اعزامی 178 کشور عضو این سازمان فشار بگذارد تا اقدامات بیشتری در راستای پیشگیری از کار کودکان به عمل آورند.
قرار است هیاتی از سوی جمهوری اسلامی نیز متشکل از اعضای شوراهای اسلامی کار و به سرپرستی محمد جهرمی وزیر کار و امور اجتماعی در کنفرانس ILO در ژنو شرکت کنند. در همین راستا سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، روز سه شنبه نامه ای به دبیرکل سازمان بین المللی کار ارسال کرد و در آن ضمن اشاره به تحولات اخیر و چالش و دشواری هایی که فعالان سندیکایی در ایران با آن روبرو هستند، خواهان خودداری ILO از به رسمیت شناختن شوراهای اسلامی کار به عنوان نماینده واقعی کارگر در ایران شده است. در بخشی از این نامه آمده:
«همانطوری که جنابعالی آگاهید، به دلیل نواقص جدی و عدم رعایت استانداردهای حقوق بنیادین کار به ویژه حق آزادی تشکیل سندیکاهای کارگری در قانون کار جمهوری اسلامی و به دلیل تفاوت بنیادی قانون شوراهای اسلامی کار با مقررات و استانداردهای مذکور، گروه های کارگری اعزامی از سوی دولت جمهوری اسلامی ایران به جلسات سالیانه سازمان بین المللی کار و دیگر مجامع مشابه مطلقا نماینده واقعی جامعه کارگری ایران محسوب نمی گردند. بنابراین از جنابعالی درخواست می گردد از پذیرش گروه شوراهای اسلامی کار با عنوان نماینده جامعه کارگری جدا جلوگیری گردد و تا رعایت کامل مقررات و استانداردهای پذیرفته شده حقوق بین المللی کارگران، این عدم پذیرش ادامه یابد».
گفتنی است اکبر عیوضی از اعضای شوراهای اسلامی کار، که به همراه هیات اعزامی جمهوری اسلامی به ژنو سفر می کند، به گفته یک فعال سندیکایی از سردمداران حمله خشونتبار عوامل خانه کارگر و شوراهای اسلامی کار به هیات موسس سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه در 19 اردیبهشت 1384 است که در جریان رسیدگی به پرونده شکایت هیات موسس سندیکا از عوامل حمله، مجرم شناخته و محکوم شده است و اکنون نیز به قید وثیقه در خارج از زندان به سر می برد. این در حالی است که منصور اصانلو که با رای هزاران کارگر شرکت واحد به نمایندگی و ریاست هیات مدیران سندیکای کارگران شرکت واحد انتخاب شده، بیش از پنج ماه است به اتهام نامعلوم در زندان به سر می برد.
نامه سندیکای کارگران شرکت واحد به دبیرکل سازمان بین المللی کار: «هیات اعزامی جمهوری اسلامی به کنفرانس ژنو، نماینده کارگران ایران نیست» سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه طی نامه ای به دبیرکل سازمان بین المللی کار ضمن اشاره به نقض اساسی حقوق کارگران در ایران، تاکید کردند هیات اعزامی از سوی جمهوری اسلامی، به هیچ وجه نماینده کارگران ایران نیست و یکی از اعضای برجسته این هیات، از سردمداران حمله به اجتماع سندیکای کارگران شرکت واحد بوده است. کاری تاپیولا مدیر اجرایی سازمان بین المللی کار می گوید می توانم بگویم وضع بدتر هم شده و افرادی که به سراغ ما آمده و از ما درخواست حمایت و فریادرسی کرده اند، محاکمه و در برخی موارد زندانی شدند. شرکت کنندگان کنفرانس سالانه سازمان بین المللی کار از روز چهارشنبه در ژنو آغاز به کار می کند، از جمله در باره کار کودکان، شرایط ایمنی کار و الگوهای در حال تغییر محیط کار در سطح بین المللی به بررسی و بحث می پردازند.
مسعود ملك (rm) صدا (wma) صدا [ 6:13 mins ]
کنفرانس سالانه سازمان بین المللی کار از روز چهارشنبه در ژنو آغاز به کار می کند. کار کودکان، شرایط ایمنی کار و الگوهای در حال تغییر محیط کار در سطح بین المللی، از جمله مواردی است که در دستور کار اجتماع امسال سازمان بین المللی کار قرار دارد. هیات مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه طی نامه ای به دبیرکل سازمان بین المللی کار ضمن اشاره به نقض اساسی حقوق کارگران در ایران، تاکید کرد هیات اعزامی از سوی جمهوری اسلامی، به هیچ وجه نماینده کارگران ایران نیست و درواقع یکی از فرستادگان اصلی حکومت ایران، از سردمداران حمله به اجتماع سندیکای کارگران شرکت واحد بوده است.
مسعود ملک (رادیو فردا): دنیا رو به جهانی شدن پیش می رود و الگوهای قدیمی کار در حال تغییر است. قرار است خوان سوماویا دبیرکل سازمان بین المللی کار روز چهارشنبه کنفرانس سه هفته ای این سازمان در ژنو را با سخنانی درباره مشکلات و چالش های مرتبط با روند و الگوهای در حال تغییر کار جهانی آغاز کند. در کنفرانس سالانه سازمان بین المللی کار ILO همچنین درباره تهیه یک قرارداد جدید شرایط ایمنی و بهداشت محیط کار بحث و مذاکره خواهد شد.
کاری تاپیولا مدیر اجرایی سازمان بین المللی کار هدف از قراداد جدید را تحکیم پیمان موجود و کاستن میزان آسیب های ناشی از تصادفات و بیماری در محل کار توصیف کرد که به گزارش ILO سالانه سبب مرگ دو میلیون نفر می شود. شرکت کنندگان در کنفرانس سه هفته ای ILO در ژنو درباره کار اجباری در برمه بحث و مذاکره خواهند کرد. کاری تاپیولا می گوید: در کنفرانس امسال نیز مانند سال های گذشته اقدامات احتمالی برای مجبور کردن حاکمان نظامی برمه به گردن نهادن بر پیشنهادات کمیته تحقیق ILO در این زمینه مورد بررسی قرار خواهد گرفت. آقای تاپیولا به صدای آمریکا گفت:
کاری تاپیولا: اوضاع فرقی نکرده، می توانم بگویم بدتر هم شده و ما با وضعیتی روبرو هستیم که در آن افرادی که به سراغ ما آمده و از ما درخواست حمایت و فریادرسی کرده اند، محاکمه و در برخی موارد زندانی شدند. برای این که حقشان را خواسته اند. و این را صادقانه بگویم، وضعیت غیرقابل قبولی است.
م . م: در کنفرانس ژنو یک روز هم به کار کودکان اختصاص داده شده است. ILO در تازه ترین گزارش خود از کاهش یازده درصدی میزان کار کودکان در فاصله سال های 2000 تا 2004 میلادی خبر داد. اما در همین گزارش قید شده 216 میلیون کودک در گوشه و کنار جهان مشغول کار هستند. در حالی که جای این کودکان در مدارس است. بنابراین ILO تلاش خواهد کرد بر هیات های اعزامی 178 کشور عضو این سازمان فشار بگذارد تا اقدامات بیشتری در راستای پیشگیری از کار کودکان به عمل آورند.
قرار است هیاتی از سوی جمهوری اسلامی نیز متشکل از اعضای شوراهای اسلامی کار و به سرپرستی محمد جهرمی وزیر کار و امور اجتماعی در کنفرانس ILO در ژنو شرکت کنند. در همین راستا سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، روز سه شنبه نامه ای به دبیرکل سازمان بین المللی کار ارسال کرد و در آن ضمن اشاره به تحولات اخیر و چالش و دشواری هایی که فعالان سندیکایی در ایران با آن روبرو هستند، خواهان خودداری ILO از به رسمیت شناختن شوراهای اسلامی کار به عنوان نماینده واقعی کارگر در ایران شده است. در بخشی از این نامه آمده:
«همانطوری که جنابعالی آگاهید، به دلیل نواقص جدی و عدم رعایت استانداردهای حقوق بنیادین کار به ویژه حق آزادی تشکیل سندیکاهای کارگری در قانون کار جمهوری اسلامی و به دلیل تفاوت بنیادی قانون شوراهای اسلامی کار با مقررات و استانداردهای مذکور، گروه های کارگری اعزامی از سوی دولت جمهوری اسلامی ایران به جلسات سالیانه سازمان بین المللی کار و دیگر مجامع مشابه مطلقا نماینده واقعی جامعه کارگری ایران محسوب نمی گردند. بنابراین از جنابعالی درخواست می گردد از پذیرش گروه شوراهای اسلامی کار با عنوان نماینده جامعه کارگری جدا جلوگیری گردد و تا رعایت کامل مقررات و استانداردهای پذیرفته شده حقوق بین المللی کارگران، این عدم پذیرش ادامه یابد».
گفتنی است اکبر عیوضی از اعضای شوراهای اسلامی کار، که به همراه هیات اعزامی جمهوری اسلامی به ژنو سفر می کند، به گفته یک فعال سندیکایی از سردمداران حمله خشونتبار عوامل خانه کارگر و شوراهای اسلامی کار به هیات موسس سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه در 19 اردیبهشت 1384 است که در جریان رسیدگی به پرونده شکایت هیات موسس سندیکا از عوامل حمله، مجرم شناخته و محکوم شده است و اکنون نیز به قید وثیقه در خارج از زندان به سر می برد. این در حالی است که منصور اصانلو که با رای هزاران کارگر شرکت واحد به نمایندگی و ریاست هیات مدیران سندیکای کارگران شرکت واحد انتخاب شده، بیش از پنج ماه است به اتهام نامعلوم در زندان به سر می برد.

بالاترين ذخيره ارز و طلاي تاريخ ايران

موجودي ارزي: 47 ميليارد دلار
بالاترين ذخيره ارز و طلاي تاريخ ايران
حميد احدي
۱۰ خرداد ۱۳۸۵
خلاصه:
همزمان با بزرگ ترين بانک هاي حهاني از معامله و همکاري با ايران و آشکار شدن احتمال برگزاري تحريم هاي هوشمند اقتصادي براي ايران مطابق آمار رسمي بانک مرکزي، ميزان دارائي هاي خارجي کشور به بالاترين ميزان تاريخ رسيد و در همين زمان آشکار گرديد که ذخيره طلاي کشور نيز با بالاترين حد خود قرار دارد.
-->
همزمان با خودداری بزرگ ترين بانک هاي حهاني از معامله و همکاري با ايران و آشکار شدن احتمال برگزاري تحريم هاي هوشمند اقتصادي براي ايران مطابق آمار رسمي بانک مرکزي، دارائي هاي خارجي کشور به بالاترين ميزان تاريخ رسيد و در همين زمان آشکار گرديد که ذخيره طلاي کشور نيز با بالاترين حد خود قرار دارد.
بالاترين ذخيره ارزي تاريخ ايران در زماني اعلام مي شود که در نه ماه گذشته دولت در خريدهاي خارجي و بستن قراردادهاي گسترده براي واردات کالا و مواد اوليه - به عنوان تدبيري در جهت مقابله با تحريم هاي احتمالي - بيش از هر زمان مشابهي از درآمدهاي ارزي کشور استفاده کرده و از صندوق ذخيره ارزي هم برخلاف مصوبات دولت قبلي برداشت هائي داشته است.
بنا به اين گزارش، دارايى‌هاى خارجى بانک مرکزى با 43 درصد رشد نسبت به سال 83 به نزديک چهل و هشت ميليارد دلار رسيده، در حالي که در سال 83 نيز نسبت به سال قبل از آن حدود چهل در صد رشد داشت. تفاوت عمده آن جاست که در سال هاي گذشته دولت کوشش داشت تا بالا رفتن درآمد ارزي به مصرف بيش تر نيجامد و صندوق ذخيره ارزي به همين منظور تاسيس شده بود تا مازاد درآمد نفتي براي سرمايه گذاري هاي پايه اي و کمک به گسترش بخش خصوصي ذخيره سازي شود اما دولت تازه در ده ماهي که از عمرش مي گذرد، نشان داده که نسبت به اين سياست نظر خوشي ندارد و علي رغم هشدار کارشناسان معتقد به مصرف بيش تر براي راضي نگاه داشتن موقتي مردم است و گذر از بحران هاي روزمره را بر سياست هاي بلند مدت ترجيح مي دهد.
اين گزارش رسمي که به تائيد بالاترين مقام قانوني رسيده نشان مي دهد که در مديريت پولي کشور هم اتفاقاتي رخ داده به اين ترتيب که بانک مرکزي بيش از هميشه دارائي هاي خود را به طلا نگاه مي دارد. امري که در گذشته از آن پرهيز مي شد تا با نوسانات بازار زياني متوجه دارائي هاي کشور نشود. اما چنين پيداست که با آغاز تهديدها به تحريم اقتصادي کشور و اعلام همزمان خودداري چند بانک بزرگ بين المللي از معاملات بانکي با ايران مديران کشور به این نتیجه رسیده اند که با تحمل ريسک هاي احتمالي، بخشی از دارائي ها به صورت طلا نگه داري شود و به همين جهت در آمار آمده که حدود دو و نيم ميليارد دلار از دارائي هاي خارجي ايران طلاست که اين رقم نسبت به سال قبل دو برابر شده [صد در صد افزايش]. سهم طلا در دارايى‌هاى خارجى ايران، با محاسبه ريسک هاي اين نوع پس انداز سازي در سال 83 فقط يک ميليارد و دويست ميليون دلار بود. همزمان با اين افزايش ارزش طلاي ايران نزد صندوق بين المللي پول – که مطابق قوانين جهاني جزء دارائي هاي خارجي هر کشوري محسوب مي شود – نه تنها افزايشي نيافته بلکه حدود سه در صد کاهش يافته است.
کاهش سهام
کاهش ديگري که در ستون هاي آماري ذخاير کشور مشاهده مي شود مربوط به سهميه و سهام ايران در موسسات بين‌المللى و حق برداشت مخصوص ايران در دارايى‌هاى خارجى کشور [از جمله طلا] ست که به رقم جزئي يک ميليارد و بيست و هشت ميليون دلار رسيده است. کاهش يک درصدي سهميه و سهام ايران در موسسات بين المللي در حالي اتفاق مي افتد که در سال قبل هم در اين ستون کاهشي وجود داشت و و نزديک سه در صد کاهش يافته بود. اين کاهش به طور مستقيم به بحران هسته اي مربوط مي شود و به نظر کارشناسان از بزرگ ترين صدمه هائي است که به اعتبار مالي و پولي ايران وارد مي آید. به طور معمول جهاني، کشورهائي که اقتصاد تک ماده اي وابسته هستند در مواقعي که بهاي اين تک ماده بالا مي رود اضافه درآمد خود را يا مانند نروژ اصلا به بودجه کشور راه نمي دهند و به عنوان سرمايه اي براي کشور و نسل ها نگاه مي دارند و يا آن را به خريد سهام و سهيمه هائي اختصاص مي دهند که اعتبار آنان را افزون مي کند بي آن که خطر تورم و ابتلا به بيماري معروف به هلندي را ايجاد کرده باشد. تجربه افزايش بهاي نفت در اوايل دهه هفتاد قرن گذشته نشان داد که تنها کشورهائي که با اضافه درآمدهاي خود به اين گونه رفتار کرده اند از شيريني آن بهره مند شده اند. به گفته اين کارشناسان ساير کشورها دارنده نفت همانند ايران - که در همان زمان هم به ذخيره سازي رغبتي نشان ندادند، در نتيجه تورم وسيعي را تحمل کردند که از ديد کارشناسان يکي از علل انقلابي بود که پنج سال بعد در ایران اتفاق افتاد - نتوانستند از اين موقعيت براي تغيير سرنوشت کشور بهره گيرند. با اين وجود خريداري سهام هاي معتبري در موسسات بزرگ اروپائي که انتقال فن آوري را نيز به دنبال داشت و در حکومت سابق صورت گرفت سرمايه اي شد که هنوز در اختيار دولت جمهوري اسلامي است. کاهش سهميه و سهام ايران در موسسات بين المللي در دو سال گذشته يکي ديگر از زيان هاي تهديدهاي آمريکا و تشنج در سياست خارجي ايران است.
گزارش دارائي هاي ارزي کشور بدون گزارشي از بدهي هاي خارجي کامل نمي شود. از همين رو رييس بانک مرکزي با سئوال خبرنگاران در اين زمينه روبرو شد. آقاي شيباني تاکيد کرد که تعهدات خارجى کشور سال گذشته با 4/7 درصد کاهش به 1/41 ميليارد دلار رسيد و مانده ناخالص حساب ذخيره ارزى در پايان سال 84 به 8 ميليارد و 708 ميليون و 731 هزار دلار است. اختلافي که در رقم مانده حساب ذخيره ارزي با حاصل کسر دارائي و بدهي وجود دارد بنا به توضيح رييس بانک مرکزي مربوط به حدود پنج و نيم ميليارد دلار موجودى صندوق ذخيره ارزى است که مطابق قانون نزد بانک مرکزى مسدود است. مانده خالص حساب ذخيره ارزى در پايان سال 84 به 91/3 ميليارد دلار رسيد.
با اين حساب شايد ايران از معدود کشورهاي جهان باشد که با توجه به دارائي هاي ارزي خود بدهي خارجي ندارد، رقمي که تنها در مورد کشورهاي کوچک و پردرآمدي مانند بروئني مشابه دارد ورنه کشورهائي با اقتصاد پر رونق چندين ده برابر بودجه سالانه خود به سيستم پولي جهاني بدهکارند و همين گردش رشد و رونق اقتصادي آن ها را مشخص مي سازد. چنان که بزرگ ترين کسري موازنه از اين جهت متعلق به آمريکاست که بزرگ ترين اقتصاد جهان را نيز عهده دارست.
به گفته يک کارشناس اقتصادي گرچه مديراني دولت از اعلام فراواني ارز در صندوق بانک مرکزي قصد آن دارند تا از نظر رواني به رکود فعلي بازار رونقي بدهند اما واقعيت اين است که نگاه کارشناسي به ارقام موجود بيش از هر خبر ديگري انزواي زيانبار اقتصادي کشور را نشان مي دهد. و اين در حالي که کشورهاي مختلف جهان با شرکت در پيمان هاي جهاني – همانند حضور در سازمان تجارت جهاني – و پيمان هاي منطقه اي کارآمد، در صدد رشد اقتصادي و رونق بخشيدن به بازار خود هستند، و در زماني که در اطراف ايران بازارهاي متعددي وجود دارند که مي توانند در شرايط مناسب و کم تنش در اختيار رشد اقتصاد کشور و حل مشکل بيکاري مورد استفاده قرار گيرند، اما سياست خارجي پرتنشي که در سال گذشته به اوج خود رسيد، ايران را در عقب قافله اي قرار داده است که هر روز فرصت هاي آن از دست ایران خارج مي شود و در اختيار رقيباني قرار مي گيرند که بدون داشتن امکانات ايران، به بهره برداري از اين فرصت ها مشغول هستند.
نگراني ها
ابراهيم شيباني رييس کل بانک مرکزي ديروز بدون اشاره مستقيم به تنگنا ها گفت ايجاد رشد اقتصادى کشور از راه تجهيز درست منابع پولي، اعتبارى و ارزى و همچنين ايجاد امنيت اقتصادى به دست خواهد آمد. به گفته وي "رشد اقتصادى تجهيز منابع پولي، اعتبارى و ارزى است و اگر موتور آن درست کار کند، متحقق خواهد شد."
همزمان با اين تاکيدهاي کارشناسانه ، گروه هاي حامي دولت با سياست هائي که مداخله دولت را در اقتصاد از اين هم که هست بيش تر مي کند، و تبليغات عليه سرمايه گذاران که رغبت به سرمايه گذاري را از اين اندک فعلي هم کمتر مي کند، مانع رشد اقتصادي هستند. چنان که در آخرين تحول ها رييس جمهور در سخناني از اين که ثروتمندان بتوانند در مراکز قدرت و از جمله قانونگزاري رسوخ کنند اعلام خطر کرده و قول داد که جلو اين نفوذ را بگيرد. به نظر مي رسد که اشاره وي به سرنوشت طرح کاهش بهره بانکي بود که سرانجام با تلاش هاي مديران بخش خصوصي و بازرگانان بزرگ و کارشناسان اقتصادي، شوراي نگهبان بدان راي نداد و بانک مرکزي روز گذشته در اعلاميه يازده دليل مخالفت بانک مرکزي با کاهش دستوري بهره را مورد تاکيد قرار داد. متن کارشناسانه اي که به اعتقاد متخصصان بر اساس محکم ترين موازين اقتصادي تجربه شده، نوشته شده بود.
همزمان با اين نگراني ها که در سر کارشناسان اقتصادي مي گذرد، ناظران سياسي نگراني هاي ديگري دارند. از ديدگاه آنان ذخيره ارزي از نظر رواني به گروه هاي تندرو قوت قلبي مي دهد براي ماجراجوئي هاي بزرگ تر، چنان که در گذشته هم عملا ثابت شده که تنها امري که مانع از تندروي ها شده نگراني از قحطي و رشد نارضايتي عمومي بوده است. به گفته اين گروه از کارشناسان به همان نسبت در زماني که احساس ثروتمندي کاذب و محکم بودن ذخيره مالي به افراد غيرمتخصص دست دهد، تجربه نشان داده که جاه طلبي ها و ماجراجوئي ها فزوني مي گيرد.

Monday, May 29, 2006

منصور اسانلو هنوز در زندان است؛

منصور اسانلو هنوز در زندان است؛
به جرم حرف حق
roozonline
مريم کاشاني

۹ خرداد ۱۳۸۵
خلاصه:
"اين حرف رو همه جا گفتم. وزارت کشور، اداره اماکن، اطلاعات. جايي نبود که منونبرند.حرف من حق است. به مامور اطلاعات گفتم:من انقلاب کردم که استقلال داشته باشم. آزادي داشته باشم. عدالت اجتماعي داشته باشم. زن و بچه ام شب گرسنه نباشند. دخترامون رو به خاطر فقر، به فحشا نبرند به دبي و کراچي و اسلام آباد. حضرت علي ميگه اگر فقر از اين دربياد، ايمان از در ديگر مي ره بيرون.
-->
"اين حرف رو همه جا گفتم. وزارت کشور، اداره اماکن، اطلاعات. جايي نبود که منونبرند.حرف من حق است. به مامور اطلاعات گفتم:من انقلاب کردم که استقلال داشته باشم. آزادي داشته باشم. عدالت اجتماعي داشته باشم. زن و بچه ام شب گرسنه نباشند. دخترامون رو به خاطر فقر، به فحشا نبرند به دبي و کراچي و اسلام آباد. حضرت علي ميگه اگر فقر از اين دربياد، ايمان از در ديگر مي ره بيرون. ما چيز اضافه اي نمي گيم. مي گيم کشور ما ثروتمنده. نبايد وضع ما اين طوري باشه. حق مي گيم. اينارو که گفتم خود ماموره سرش رو انداخت پايين".
اينها آخرين حرف هاي منصور اسانلو، دبير سنديکاي رانندگان شرکت واحد است که چند ماهيست زبان بريده، در گوشه سلولي که کسي نمي داند کجاست، تحت فشار است تا به قول موسوي خوئيني ها، دبيرکل ادوار تحکيم وحدت "مجبور به اعترافات تلويزيوني و سناريوي خريد سلاح و ارتباط با خارج از كشور" شود.
زبان منصور اسانلو، به خاطر گفتن اين حرف هاي "حق" بريده شد. پس از آن نيز به زندان رفت. در آن دوره، سازمان عفو بين الملل با انتشار بيانيه اي خواستار آزادي اين کارگر در بند شد. در بيانيه اين سازمان آمده بود: "منصور اسانلو، رئيس هيات مديره سنديکاي کارگران شرکت واحد اتوبوسراني تهران و حومه، از ٢٢ دسامبر ٢٠٠٥ در بند ٢٠٩ زندان اوين در تهران در بازداشت بسر مي برد. وي به دليل فعاليت هاي مسالمت آميز کارگري خود بازداشت شده است. گفته مي شود او از بيماري چشم رنج مي برد و در صورت عدم دريافت درمان فوري ممکن است بينائي اش را از دست بدهد."
اما کساني که زبان مي برند، چه باکشان از بسته شدن چشمي که مشکل اصلي اش "ديدن" است؟ ديدن براي گفتن.
در همان دوران ناصر زرافشان، وکيل در بند، در دوره مرخصي کوتاه نوروزيش از اسانلو نيز خبر داد. او گفت: "آقاي اسانلو حاضر نشده است به خواست هاي بازجويان مبني بر اعترافات واهي و يا عذر خواهي و طلب عفو تن در دهد". همانکه ديگران نيز گفته بودند: "اينك افزون بر چهار ماه است كه منصور اسانلو فعال كارگري به ناحق در بازداشتگاه امنيتي در سلول انفرادي و در شرايطي سخت به سر مي‌برد و پاره‌اي از گزارش‌ها حاكي از اعمال فشار شديدبر نامبرده براي اخذ اعترافات غيرواقعي است. او در اين مدت از تمامي حقوق انساني و شهروندي اعم از ملاقات متعارف با خانواده و وكيل و ... محروم بوده است. علي‌رغم ترفند هميشگي طرح اتهامات گسترده در بدو بازداشت تاكنون هيچ مدرك مستندي از سوي دستگاه قضايي منتشر نشده است". [ از نامه ۴۴۵ نفر از شخصيت‌هاي سياسي، دانشجويي و فرهنگي کشور در اعتراض به ادامه بازداشت منصور اسانلو]
دکتر زرافشان که خودبه جرم وکالت پرونده قربانيان قتل هاي زنجيره اي در بند است، اين نکته را تاييد کرد و افزود: "هيچ مورد قابل توجهي و اتهامي در پرونده منصور اسانلو وجود ندارد که بتوان به بهانه آن به صورت حقوق و قانوني او را محکوم کرد. به همين دليل مسئولان نمي خواهند دادگاه او را به زودي تشکيل دهند و همچنان قصد دارند او را در بازداشت موقت غيرقانوني و يک وضعيت بلاتکليف نگاه دارند."
منصور اسانلو که جزو فعالين سنديکاي رانندگان شرکت واحد است، در آخرين روزهاي سال گذشته در ارتباط با فعاليت هاي اتحاديه اي، دستگير شد. همراه او ديگراني نيز دستگير شدند، اما کمي بعد همه دستگيرشدگان آزاد شدند و تنها منصور اسانلو در بازداشت باقي ماند. به او حتي اجازه دسترسي به وکيل هم داده نشد.
و همه براي آنکه "مديريت شرکت واحد از يک سو و شوراي اسلامي کار شرکت واحد از سوي ديگر درصدد پرونده سازي بر عليه اسانلو و سياسي جلوه دادن خواسته هاي کارگران" هستند.[ ادوار نيوز]
منصور اسانلورئيس با از گذشت بيش از 5 ماه همچنان در زندان به سر مي برد. او در اين مدت به گزارش کميته دانشجويي گزارشگران حقوق بشر "در اثر فشارهاي عصبي وارده دچار خونريزي معده و بيماري پوستي شده اما مسئولين از انتقال وي به بيمارستان و مداوايش امتناع مي کنند".
شايان ذکر است که شاکي پرونده شرکت واحد، دادستان تهران است، و چونان پرونده هاي ديگر برغم اعتراضات شديد داخلي و بين المللي، مسئولين قضايي همچنان از تبديل قراربازداشت وي به وثيقه و يا برگزاري جلسه دادگاه براي او خودداري مي کنند.
حالا اسانلو تنها نبايد باشد. زندانيان دسته دسته از راه مي رسند. دانشجو، نويسنده، روزنامه نگار، فعال فرهنگي و سياسي و.... معلوم نيست آن "مامور اطلاعات" که از شنيدن حرف هاي اسانلو "سر به زير انداخت و رفت" حالا بالاي سر کدام يک از زندانيان تازه از راه رسيده است. او حتما به مواردي که زندانيان "بايد" به آنها اعتراف کنند مي انديشد.
اما در کنج اين شهر غمزده، وبلاگ نويس جواني هست که به چيز ديگري مي انديشد و به ياد مي آورد که: "در بساط غمگين به جا مانده از آخرين روزنامه توقيف ‌شده - اقبال- دست‌خطي پيدا كرده‌ام مملو از اميدي كه حالا معلوم مي‌شود كمي خوش‌بينانه بوده‌است، منصور اسانلو در روزگار وعده شكل‌گيري جبهه‌اي براي دموكراسي‌ خواهي در روزگار تشكيل نخستين جلسات شكل‌گيري سنديكاي كارگران شركت ‌واحد از اميدهايش نوشته از آرزوهاي نه چندان بزرگ داشتن حق سنديكايي كه بتوان ازروزنه آن نه با فرياد، كه آرام گفت: آقاي كارفرما! آقاي دولت! ما هم مردمانيم.دست نوشته به جامانده از منصور اسانلو در بساط اقبال را كه مي‌خواني حيرت از بازداشت اسانلو و بيكاري 200 نفر از كارگران شركت ‌واحد دوچندان مي شود، او نوشته است: ما كارگران خواهان زندگي عادلانه و آزاد هستيم. ما خواهان آزادي و عدالت هستيم. ما خواهان سنديكاي مستقل و آزاد كارگران هستيم. ما به دنبال پيگيري حقوق خود از راه‌هاي صلح‌آميز، بدون‌خشونت، انساني و قانوني هستيم. ما كارگران طبق مقاوله ‌نامه‌هاي بنيادين كار سنديكاي خود را بازگشايي مي‌كنيم. ما كارگران چيز زيادي نمي‌خواهيم، اگر مديران راست مي‌گويند، آنها يك‌ماه فيش‌هاي حقوق‌شان را به ما بدهند و فيش هاي ما را بگيرند و زندگي‌ كنند، اگر توانستند زندگي كنند و اين كار را كردند ما اصلا سنديكا نمي‌خواهيم."[ از وبلاگ هنوز]
اين حرف حق نيست؟

آمريکا به مرگ گرفته، به تب راضي مي شود

گفت و گوي روز با احمد قريشي، رييس سابق دانشگاه ملي
آمريکا به مرگ گرفته، به تب راضي مي شود
اميد معماريان
o.memarian@roozonline.com
خرداد ۱۳۸۵
roozonline
خلاصه:
دکتر احمد قريشي، آخرين رييس دانشگاه ملي قبل از انقلاب (دانشگاه شهيد بهشتي کنوني)، در مصاحبه اي با روز به تحولات رخ داده بعد از روي کارامدن محمود احمدي نژاد درعرصه بين المللي مي پردازد و از جمله امکان حمله نظامي آمريکا و يا مذاکرات مستقيم دو کشور را بررسي مي کند.
-->
دکتر احمد قريشي، آخرين رييس دانشگاه ملي قبل از انقلاب (دانشگاه شهيد بهشتي کنوني)، در مصاحبه اي با روز به تحولات رخ داده بعد از روي کارامدن محمود احمدي نژاد درعرصه بين المللي مي پردازد و از جمله امکان حمله نظامي آمريکا و يا مذاکرات مستقيم دو کشور را بررسي مي کند.
دکتر قريشي که سابقه بيست سال تدريس در دپارتمان امنيت ملي مدرسه عالي نظامي Naval Post Graduate school را در سوابق خود دارد معتقد است علي رغم منافعي که مذاکره ايران با آمريکا براي هر دو کشور دارد، محافل داخلي در تهران و واشنگتن در انجام آن خلل ايجاد مي کنند. قريشي اوايل دهه پنجاه شمسي رييس دانشکده حقوق دانشگاه ملي بود و در سال هاي آخر رژيم پادشاهي وارد فعاليت هاي سياسي شد اما بعد از مهاجرت به آمريکا به تدريس پرداخت و هم اکنون ساکن کاليفرنياست.
آيا چرخش خاصي در سياست خارجي بعداز آمدن احمدي نژاد به قدرت مشاهده مي شود؟ اين چرخش چه ويژگي هايي دارد؟بله. آقاي احمدي نژاد با تاکيد روي برنامه اي که محورهايش همگي مسائل داخلي بود به قدرت رسيد. ولي از وقتي سر کار آمده ، مثل همه کساني که براي روي گرداندن از مسائل داخلي به مسائل خارجي توجه مي کنند، به دو موضوع اسراييل وبرنامه هسته اي توجه زيادي کرده است. علاوه بر ان به نظر مي رسد، احمدي نژاد اندک اندک تمايل دارد نقش جمال عبدالناصر را در دنياي عرب وبين مسلمانان بازي کند وخود را درچنين سطحي مطرح نمايد، چرا که موقعيت او درداخل قوي نيست.
چنين رويکردي چه تبعاتي را تا کنون به همراه داشته است؟ با توجه به اينکه براي مثال لحن دوستانه اروپا با ايران، طي چند ماه تغيير کرده و به نظر مي رسد که اروپائي ها بيش از سابق در کنار آمريکا قرار گرفته اند. در زمان خاتمي و رفسنجاني، سعي بر اين بود که نگذارند جبهه متحدي برعليه ايران تشکيل شود وتا اندازه زيادي در اين سياست موفق شده بودند. اما کاري که احمدي نژاد طي مدتي که برسرکار آمده انجام داده اين است که شکاف بين آمريکا واروپا درمورد ايران را خيلي کم کرده واندک اندک مشاهده مي کنيم که يک اتحاد يين امريکا واروپا در خصوص برخورد با ايران به وجود آمده است. حتي چين ورسيه هم با اينکه گفته اند ازتحريم ايران در شوراي امنيت حمايت نخواهند کرد اما ازبرنامه هسته اي ولحني که ايران در صحنه بين المللي برگزيده استقبال نکردند . با وجود اينکه من معتقدم عمليات نظامي عليه ايران انجام نخواهدشد، اما مطمئن هستم تاکنون لطمات مختلفي به کشور وارد آمده که باز هم ادامه خواهد داشت.
درچنين شرايطي مذاکره با آمريکا، اساسا چقدر زمينه تحقق دارد؟ آيا ممکن است آمريکا با جمهوري اسلامي برسرميز مذاکره بنشيند ومثلا در خصوص ترتيبات امنيتي به گفت وگو بپردازند؟به نظرم زمينه دارد. علتش هم اين است که با تمام حرف هايي که آمريکا مي زند، هدف اصلي اش اما اين است که از عراق بيرون بيايد واين بيرون آمدن تقريبا بدون توافق با ايران خيلي مشکل است. خيلي ها در آمريکا مخصوصا سناتور هايي مثل بايدن وکسينجرمي گويند بايد راه مذاکره باايران را باز کنيم. منافع هر دو کشورايجاب مي کند که عراق از هم نپاشد و هر دو مي خواهند که حکومت با ثباتي در آن جا به وجود آيد. اگر چه هيچ کدام نمي خواهند دولتي دست نشانده ووابسته به ديگري به وجود بيايد. ولي ايجاد دولت مستقري که امنيت عراق را حفظ کند به نقع هر دوکشور است. به خاطر همين هم يک بار طي چند ماهه اخير عبدالعزيز حکيم را جلو انداختند که زمينه چنين مذاکره اي را فرا هم کنند. هر چند از نظر تيم ايراني، چنين مذاکره اي نمي تواند تنها در مورد مساله عراق باشد واز سوي ديگر آمريکايي ها اصرار دارند اگر قرار است گفت وگويي در مورد موضوع عراق انجام شود، موضوع ديگري درخلال مذاکرات نبايد مطرح باشد.
مذاکره مستقيم
پس ايران وآمريکا مي توانند با اين همه تخاصمات سر يک ميز بنشينند؟چرا که نه . در جنگ بين آمريکا و ويتنام 53 هزار سربار آمريکايي کشته شدند اما الان همين آمريکا در اين کشور سفارت و سفير دارد و روابط حسنه اي بين دو کشور برقرار است. اگرچه در داخل آمريکا بين وزارت دفاع وزارت خارجه اختلافات جدي در اين زمينه است. وزارت دفاع، تلقي خاصي از رابطه باايران دارد که تصريح مي کند ايران درمنطقه، خطر است وبراي مهار ايران، بايد به هر نحو شده از دسترسي اين کشور به انرژي هسته اي جلوگيري کرد. به همين خاطر است که هرازگاهي از حمله نظامي نيز سخن مي گويند. اما در وزارت خارجه، گرايش به گفت وگو بيشتر است. لوگر سناتور ايالت اينديانا و بايدن سناتور ايالت دلور، اينها هر دو گفته اندک اندک بايد با ايران مذاکره کينم. مذاکره با ايران، شايد يک گشايش براي بوش باشد تا در داخل کشور بگويد با اين ايران "خطرناک" وارد مذاکره شده است..
بعضي مخالفين ايران مي گويند ايران درعراق بلوف مي زند ونيزو نفوذ چنداني ندارد و.به همين خاطرآمريکا پس از مخالفت سني ها با دخالت دادن ايران، اساسا از مذاکره صرف نظر کرد.احتمال اين موضوع خيلي زياد است. اغلب سني ها ورهبرانشان نگران هستند که عراق مملکتي تحت نفوذ شيعه هاي ايراني شود. با اين رويکرد بود که سعود الفيصل در کميته سياست خارجه آمريکا گفت کاري که آمريکا درعراق مي کند، به نفع ايران تمام مي شود و اين براي ممالک عربي مهم است .اگر شيعه ها مستقل شوند، براي سني ها خيلي نگراني زاست. براي مثال در نظرداشته باشيد که تمام منطقه نفت خيز عربستان دراختيارشيعه هاست که اخيرا هم شروع کرده اند به تمرد و دموکراسي خواهي و طرح مباحثي در مورد حقوق بشر. کشورهاي منطقه همه را از چشم ايران مي بينند. البته جمهوري اسلامي همواره تاکيد مي کند که در طي بيش از دويست سال گذشته هيچ وقت به کشورهاي ديگر حمله نکرده اند.
به نظر شما چرا در آمريکا موضوع مذاکره با ايران در فراز و فرو دست وعلي رغم اينکه به نظر مي رسد مقامات ايراني چند سالي است که به نتيجه رسيده اند نمي توانند بيش از اين آمريکا را ناديده بگيرند، اما اتفاق ملموسي در اين حوزه نمي افتد؟مذاکره با ايران از نظر فني کار بسيار دشواري است. در واشنگتن خيلي ها مي گويند حاضريم با ايران مذاکره کنيم، اما هر کدام که سخني در اين باره مي گويند با فاصله چند روز ديگري تکذيب مي کند. مقامات آمريکايي بارها گفته اند که نمي دانند با چه کسي درواقع بايد گفت و گو کنند که اين هم برمي گردد به ساختار سياسي جمهوري اسلامي. به اعتقاد آمريکايي ها در رفتار ايراني ها به اندازه اي چندگانگي هست که معلوم نيست با چه کسي بايد سرميز مذاکره نشست. در حال حاضر به خاطر نفوذ اسراييل در کنگره ولابي اسراييل، براي دولت آمريکا خيلي مشکل است که به صورت علني با ايران مذاکره کند. در حکومت ايران هم به نظر مي رسد که بر سر مذاکره با آمريکا اتفاق نظر وجود ندارد. اين است که هر دو کشور مسائل داخلي هم براي آغاز مذاکره با دارند. هر دو مي دانند به نفعشان است که دراين مقطع با هم مذاکره کنند اما به خاطر مسائل داخلي نمي توانند.
آيا ممکن است همين فشار هاي داخلي در هر دو طرف غلبه بر روال جاري غلبه کند و اوضاع از کنترل خارج شود؟بله، ممکن است. ممکن است اينقدردر امريکا حرف جنگ بزنند، و آن قدر درايران براي آمريکا خط ونشان بکشند وبه تهديد کشورهاي ديگر بپردازند که آمريکائي ها مجبور شوند کاري بکنند. اما درحال حاضروضعيت را درحدي نمي بينم که کنترل از دست برود. اما اگر حادثه اي در منطقه رخ بدهد، يا مثلا هواپيمايي سقوط کند، يادرخصوص دخالت ايران دررويدادي که جامعه جهاني به ان حساس است مدرکي رو شود، آن هنگام ممکن است صداي وضعيت فرق کند.
تغيير رژيم
برخي معتقدند آمريکا براي تغيير رژيم ايران دور خيز کرده است. به نظر شما آيا اراده اي در داخل دولت آمريکا تصميم خود را براي سرنگوني دولت جمهوري اسلامي ايران گرفته است؟امريکا به مرگ گرفته که به تب راضي شود. آمريکا انکار نکرده است که شايد هدفش تغيير رژيم باشد. همان طور که هميشه تاکيد مي کنند، همه گزينه ها روي ميز است اما در عين حال هم آدم هاي با نفوذ در آمريکا مي گويند که تغيير رژيم در ايران خيلي مشکل است. اولين چيزي که مي گويند اين است که اگراين حکومت را برداريم چه کسي جاي آنها خواهد آمد؟ اين پولي هم که کنار گذاشتند که بدهند به تبليغات مخالفان جمهوري اسلام - حالا کنگره قبول بکند يا نه - بيشتر جنبه تبليغاتي دارد. من گمان نمي کنم که آمريکا براي تغيير رژيم ايران نقشه کلي در سر دارد. و خيلي دنبال آلترناتيو مي گردند. امريکا به نظرمن بيشتر از آنکه هدفش تغيير رژيم باشد، هدفش تغيير رفتار رژيم است. مي خواهد آنقدر رژيم را بترساند که خودش تغيير روش بدهد. تا باعث شود ايران، مثلا سر مساله اسراييل کوتاه بيايد.
برخي از روزنامه هاي آمريکايي از احتمال حمله نظامي به ايران خبر داده اند. آيا چنين موضوعي محتمل است؟ اگر هست، چگونه وتحت چه شرايطي به اين موضوع فکر مي کنند؟ و اگر نيست چرا؟از لحاظ تکنيکي ووسايلي که امريکا در اخيتار دارد هيچ مساله اي برايش نيست که به پايگاه هاي اتمي ايران حمله کند. ولي مساله اي اين است که تاسيسات هسته اي ايران نزديک شهرهاست و به قول خودشان خسارت چند جانبه خواهدبود. افزايش قيمت نفت هم را بايد درنظر گرفت و به طور کلي تلفات هر نوع حمله اي از اين دست بسيار بالا خواهد بود. هزينه اين کار از نظر تبليغاتي هم براي آمريکا خيلي خواهد بود. درعراق هم نظامي ها مي گفتند راحتترين کار فتح عراق واز کار برکنار کردن صدام است.

گفت و گو با يک فعال فرهنگي ـ سياسي آذربايجاني:
کدورت ملي، پاشنه آشيل حرکت
فرهاد رهبر
خرداد ۱۳۸۵
roozonline
خلاصه:
ماجراي آذربايجان، به ظاهر بسيار ساده آغاز شد: چاپ يک کاريکاتور. کاريکاتوريست و نويسنده، هر دو پوزش خواستند، اما ماجرا پايان نيافت. زنداني شدند، اما منطقه همچنان ملتهب است. چرا؟ در جست و جوي پاسخ اين "چرا" و بسياري از "چراهاي ديگر" به سراغ سيروس مددي، از چهره هاي فرهنگي و سرشناس آذربايجان رفتيم. حاصل گفت و گو در زير مي آيد.
-->
ماجراي آذربايجان، به ظاهر بسيار ساده آغاز شد: چاپ يک کاريکاتور. کاريکاتوريست و نويسنده، هر دو پوزش خواستند، اما ماجرا پايان نيافت. زنداني شدند، اما منطقه همچنان ملتهب است. چرا؟ در جست و جوي پاسخ اين "چرا" و بسياري از "چراهاي ديگر" به سراغ سيروس مددي، از چهره هاي فرهنگي و سرشناس آذربايجان رفتيم. حاصل گفت و گو در زير مي آيد.
بنظر شما يک کاريکاتور مي تواند سبب چنين برانگيختگي اي گردد؟ جريحه دار شدن احساسات مردم آذري زبان کشور ما زمينه هاي قبلي هم دارد؟بحث بر سر جريحه دار شدن احساسات نيست. اگر فقط احساسي جريحه دار شده بود با پوزش خواهي، توبيخ، اخراج يا گوشمالي ساده کاريکاتوريست، احساسات مجروح التيام پيدا مي کرد و کار خاتمه مي يافت. نه. کاريکاتور، جرقه کوچکي بود که به انبار باروت نزديک شد. بهانه انفجار، به راحتي مي توانست هر چيز ديگري باشد. من که روزانه و بعضا حتي ساعت به ساعت حوادث آذربايجان را تعقيب مي کنم، از شنيدن خبر انفجار خشم مردم اصلا تعجب نکردم. روشنفکران آذربايجان تقريبا روزانه شاهد توهين و تحقير هستند. اخبار تبعيض ميان مناطق فارس نشين و آذربايجان دهان به دهان در تبريز مي گردد. ولي نمونه اي که بتواند صدها هزار نفر را به خيابان بکشاند، آسان به دست نمي آيد. شيوه اهانت روزنامه ايران اين انفجار را ممکن کرد. در تمام شهرهاي آذربايجان - که من از آنها اطلاع دارم- همه جا و همه جا صحبت از توهيني است که به آذري هاشده است.
بنابراين مسئله کاريکاتور نيست. اين کاريکاتور تظاهر سياست، منش و شعوري است که در کشور جريان دارد. اعتراض به شعور و تفکر و سياستي است که به صورت فوق العاده نيرومندي در جامعه ايران رواج دارد و توسط دولت هاي مرکزي پيش برده مي شود.
يعني شما مجموعه اين اعتراضات و از جمله اعتراضات دانشجويي را ناشي از نارضايتي هايي مي دانيد که در آذربايجان وجود دارد؟بلي. ولي البته قبل از هر چيز بايد بگويم که هرچند در اعتراضات اخير دانشجويان نقش پيشاهنگ را دارند ولي تظاهرات و اعتراضات، ديگر منحصر به دانشجويان نيست. تظاهرات توده اي است. در اين نوع طغيانها هم همه نارضايتي ها از مجراي يک شعار، که بيانگر مسئله اي همگاني است، منفجر مي شود. در آذربايجان نارضايتي عليه تبعيض و تحقير و نابودي هويت ملي روز به روز در حال گسترش است. سياست دولت ها براي از بين بردن زبان مادري آذربايجاني ها، براي فارس کردن همه مردم ايران دير زماني است که تحمل ناپذير شده است. دانشجويان بعنوان روشن ترين قشر جامعه از نزديک اين روند را تعقيب مي کنند. آن اخباري که براي روشنفکران فارس ايران بسيار عادي جلوه مي کند، خون را در رگهاي روشنفکران آذربايجان به جوش مي آورد. آنها وقتي مي شنوند که در کشورهاي اروپايي کودکان خانواده هاي مهاجر ساعاتي را بزبان مادري درس مي خوانند، و مي بينند که پول خود آنها صرف نابودي زبان خودشان مي شود، به خشم مي آيند. آنها مي بينند که در جهاني که هر گوشه ميراث تمدن بشري با حساسيت نگهداري مي شود، زبان ترکي را که حدود سي ميليون به آن تکلم مي کنند، با برنامه ريزي نابود مي کنند. آنها تقبل هزينه چاپ کتابهاي فارسي درسي در تاجيکستان را با ممنوعيت تحصيل اطفال آذربايجاني به زبان خود مقايسه مي کنند. يکي دو تا که نيست. هر روز خبر جديدي دهان بدهان مي گردد. اين اتفاقات که در 80 سال اخير هميشه اتفاق افتاده، حالا به دوره اي برخورده که شکل ديگري از شعور در آذربايجان شکل گرفته يا در حال شکل گرفتن است. روانشناسي ديگري تکوين مي يابد. اين روانشناسي در انقلاب بهمن وجود نداشت. منظورم مسئله هستي ملي آذربايجان است. اين عنصري جديد است که هر حرکتي بدون محاسبه آن مطلقا محکوم به شکست است.
مي گويند در جريان تظاهرات تبريز هم افراطيون حکومتي نقش داشته اند و هم افراطيون آذري. شما ماجرا را چگونه مي بينيد؟هرچند کاريکاتور اهانت آميز در نشريه جناح بنيادگرا چاپ شده است، ولي اين به آن معنا نيست که ناسيوناليسم افراطي فقط مختص به جناح افراطي جمهوري اسلامي است. نه. متاسفانه جناح اصلاح طلب جمهوري اسلامي هم در مواردي شوونيست تر از ديگري رفتار کرده است. پيچيدگي کار در ايران يکي هم در همين نکته است. بنابراين اعتراض فقط عليه رژيم نيست، عليه تفکر و سياستي است که همه جناحهاي رژيم و برخي سازمانهاي اپوزيسيون و شخصيتهاي فرهنگي و .... در آن سهيمند. اعتراض عليه همه اينهاست. برخي سازمانهاي به اصطلاح جمهوريخواه، آنهايي که بعمد يا به خطا به آريايي بودن خود افتخار مي کنند و ... نيز دست کمي از حاکمان ندارند. اينها در مواردي تند تر از آنها عمل مي کنند. حضراتي که تحت عنوان چپ ترين شعارها مشغول درافشاني اند، مدافع راست ترين تفکرات اند. بنابرين اين اعتراض عليه اين زهر است که کشوري را مسموم ساخته.
منظورتان از اين زهر چيست؟ببينيد، در ايران هزارها سال است که انسانهايي با زبانها، باورهاي ديني، عادتها و سنتهاي گوناگون در کنار هم زندگي مي کنند. کسي هم ادعاي برتري نژادي يا زباني به ديگري نداشته است. از دوره استبداد رضا شاهي - حالا به دلايلي که بايد جداگانه به آن پرداخت - ارتجاع ايران، که از نظر فرهنگي شيفته نژادپرستان آريايي آلمان بود، با کمک دولت انگلستان تفکري را به دکترين دولتي تبديل کرد. اساس اين دکترين برتري نژاد آريايي بر ديگر نژادها و رجحان زبان فارسي بر ديگر زبانها بود. قرار گذاشتند به هر طريقي که شده ريشه زبانهاي غير فارسي را از ايران بر اندازند. تمام دستگاه عريض و طويل دولت راه افتاد تا اين روانشناسي را به مردم ايران تزريق کند که فارس بودن، نشانه تمدن و اسباب افتخار، و ترک و عرب و ... بودن نشانه توحش و سرافکندگي است. ايران، با فارس بودن، يکسان گرفته شد. موسيقي ايراني يعني موسيقي فارسي، تئاتر ايراني يعني تئاتر فارسي، ادبيات ايراني يعني ادبيات فارسي و ... همه اينها نسلي را در ايران بوجود آورده که به طور اتوماتيک مسموم هستند، و اکثر آنها خود از اين مسموميت خبر هم ندارند. يک عده هم نگهبان اين مسموميت اند که مبادا از آن کاسته شود. اين زهر اسمش ناسيوناليسم افراطي فارسي يا شوونيسم فارس است که ربطي به ملت فارس و مردم زحمتکش فارس ندارد. دست پخت کساني است که نه فقط دشمن غير فارس زبانها، بلکه دشمن فارسهاي ايران هم هستند.
نقش افراطيون آذري در اين ميان چيست؟اين کلمه افراطي را بايد تعريف کرد. به چه کساني افراطي مي گوييم؟ چون اين کلمه هم کش و قوس دار است. هر کس بسته به جهان نگري خود آنرا بکار مي برد. آنهايي که از زبان، فرهنگ، هستي ملي تاريخ و هويت خود دفاع مي کنند و خواهان نابودي بختک آن سياست تبعيض هستند و با تفکري دموکراتيک مي خواهند در تعيين سرنوشت خويش محق باشند، بنظر من افراطي نيستند. اين را از آن جهت مي گويم که در ايران هر کس دربرابر ناسيوناليسم افراطي فارسي، از زبان مادري خود دفاع کرده، از طرف مغرضين يا بر طبق يک سنت با نامهاي گوناگون سرکوب شده است. من اينها را افراطي نمي دانم. ولي جناح افراطي هم وجود دارد که طبيعتا مي کوشد بر جنبش تاثير گذارد. ولي نهضت با آنها شناخته نمي شود. آنهايي که به فارس ها و به زبان فارسي اهانت مي کنند، اقليت بسيار ضعيفي هستند. آنهايي که در برابر شوونيسم فارسي، شوونيسم ترکي را تبليغ مي کنند، در وحله اول بر ضد منافع آذربايجان هستند. اينها اقليتي هستند و فعالان اصلي نهضت مي کوشند اين اقليت را بي تاثير کنند. اطلاعات نشان مي دهد در داخل حکومت هم کساني مشوق اين شعارها هستند تا نهضت را تجريد و سرکوب کنند. بنابراين، بله اين افراطيون وجود دارند و حتي مي کوشند نقش خود را بسيار هم بزرگ حلوه دهند. ولي ستمگري شوونيسم، مجوز افراط ستمديدگان نيست. اين افراط را بايد درک کرد ولي نبايد تسليم آن شد. ولي سيماي جنبش را نه شعارهاي افراطي، بلکه شعارهاي دموکراتيک شکل مي دهد. دشمنان مردم خواهند کوشيد با برجسته کردن شعارها و حرکات افراطي، چهره جنبش را تخريب کنند. اينجاست که افراطيون هر دو طرف به وحدت منافع مي رسند.
پيوند مردم آذربايجان با مردم ديگر نقاط ايران چگونه است؟ مردم آذربايجان مشکلي با مردم ديگر نقاط ايران ندارند. آنها جزيي از ايرانند. رابطه آذربايجانيان ايران با ديگر نقاط کشور، با رابطه مردم جمهوري آذربايجان با اهالي اتحاد شوروي سابق قابل مقايسه نيست. آذربايجانيان بعنوان ساکنان پيشرفته ترين ايالت کشور، در آغاز قرن 20 حاملان انديشه هاي ترقيخواهانه براي مردمان ديگر ايران بوده اند. آذربايجاني، به عنوان کسي که روزگاري نقش رهبري ايران بسوي تجدد را داشته، همچنان يکي از اجزاي فعال اقتصاد و سياست کشور است. هنوز هم که هنوز است بخش بسيار قابل توجهي از رهبران سازمانهاي سياسي ايران عمدتا آذربايجاني اند. موقعيت آذربايجان و آذربايجانيان با هيچ ملت ديگري در ايران قابل قياس نيست. ولي اين عضو خانواده ايران در 100 سال اخير هميشه مغضوب دولت مرکزي و ناسيوناليست هاي افراطي بوده است. اينکه شهريار گفته :جان داده آذربايجان اقبال ايران را و نيست ايرانمداران را سر اقبال آذربايجاناشاره به همين نکته است.
اين پيوند را ناسيوناليست هاي افراطي فارس – يعني تجزيه طلبان واقعي – از هم مي گسلند. تحقير زبان ترکي آذربايجان يک عرصه از اين تحقير است. 80 سال است که بخشي از ثروت مردم آذربايجان را صرف تحقير و نابودي زبانش و خودش کرده اند. زباني که مفاهيم جديد تمدني را به زبان فارسي و فارس زبانان ياد داده است [اشاره ام به دوران بالش و رايش انقلاب مشروطيت است] . اينها پيوند ها را تضعيف مي کند و گسست عاطفي نخستين مرحله است. اگر دولت يا روشنفکران فارس به اين روش خود ادامه دهند، اين گسست بزرگتر خواهد شد.
لذا تجزيه طلبان واقعي و تضعيف کنندگان واقعي پيوندها کساني هستند که زير علم وحدت خواهي و تماميت ارضي با سياستهاي نژادپرستانه، تبعض آميز و اهانت بار خود ترکهاي ايران [اعم از آذربايجاني و ...] عربها ، کردها ، بلوچها ، ترکمنها و ... را به سوي افراط و به سوي گسست عاطفي مي رانند.
چه کساني از اين کشاکشها سود مي برند؟اگر چه اعتراض عليه ستمگري بحق است، اما خيلي ها مي کوشند از اين امر بحق سود ببرند و همين است که مسئله را بغرنج مي کند. اعتراضات آذربايجان ايران را متاثر خواهد کرد. عنصر جديدي در کشاکش جناحين دولتي بوجود خواهد آورد. بر همپيوندي هر دو جناح در برابر مردم تاثير خواهد گذاشت. گروهي خواهند کوشيد آنرا بهانه اي براي قدرت گيري نظامي ها قرار دهند. گروه ديگر براي زمين زدن طرف ديگر از آن استفاده خواهند کرد. اينکه برنده واقعي که خواهد بود، نيازمند گذران زمان است وبه عوامل زيادي بستگي دارد.
شما به عنوان يک آذربايجاني در چنين شرايطي چه مي کرديد؟من به عنوان يک انسان آزاديخواه، يک آذربايجاني و يک عدالتخواه بي درنگ در اعتراضات شرکت مي کردم. بدون فوت وقت. اما مي کوشيدم به سهم خود با طرح شعارهاي صحيح و جلوگيري از حرکات خود انگيخته، نهضت را گامي به پيش هدايت کنم. نخستين وظيفه اي که پيش روي خود قرار مي دادم اين بود که چه کنيم در عين دفاع از حقوق انساني خود، از کدورت ملي ميان ترک و فارس جلوگيري کنيم. اين نکته پاشنه آشيل حرکت است. دشمن از اين مجرا خواهد کوشيد آنرا منزوي و سرکوب کند. مي کوشيدم در اين مرحله خواستهايي را به ميان نهم که غير قابل انجام نباشند. مي کوشيدم آنرا چون مردمک چشم حفظ و آن را در راه تامين منافع ملي مردم، و دموکراتيسم هدايت کنم
.

تجاوز به زنها درزندان های رژیم جمهوری اسلامی


مصاحبه روزنامه دیلی تلگراف با رویا طلوعی
سایت روزآنلاین: يکي از زنان فعال طرفدار دموکراسي که سال گذشته به اتهامات واهي محکوم و زنداني شد، افشا کرد که ماموران حکومت چگونه به زنان زنداني تجاوزمي کنند. رويا طلوعي، 40 ساله، هنگامي که از امضا کردن ورقه اعترافاتي که بزور از او گرفته بودند، سر باز زد، مورد ضرب و شتم و تجاوز ماموران وزارت اطلاعات قرار گرفت. زماني که او را تهديد کردند که دو فرزندش را در مقابل چشمانش آتش مي زنند، قبول کرد که نامش را پاي ورقه بنويسد.
کلمات رکيک مردي که به او حمله کرد، شايد به اندازه آزار جسماني اين حمله وحشتناک بود. طلوعي، هفته گذشته در مصاحبه با ساندي تلگراف در واشنگتن گفت: "وقتي از آن مرد پرسيدم چطور مي تواني اين بلا را به سر من بياوري، او گفت که فقط به دو چيز اعتقاد دارد، اسلام و حکم روحانيون. اما من مي دانم که هيچ ديني نمي تواند کاري که آنها با من و زنان ديگر انجام دادند را توجيه کند. دين براي اين آدم ها فقط وسيله اي براي استعمار و سوءاستفاده است. اين حکومتي است که با زنان، رژيم هاي ديگر، قوميت هاي ديگر و با هر کسي که نظري مخالف داشته باشد، مخالف است."
اظهارات خانم طلوعي درباره سختي هايي که کشيده است، برگزارش اخير مخالفان حکومت که مي گويند ماموران وزارت اطلاعات به زنان زنداني تجاوز مي کنند و با اين روش از آنها اعتراف مي گيرند و قبل از اعدام به دختران جوان تجاوز مي کنند تا به عنوان باکره به بهشت وارد نشوند، تاييد مي کند.
تعداد کمي از زنان دنياي اسلام حاضر مي شوند حتي در ميان خودشان درباره اين موضوع صحبت کنند، اما خانم طلوعي مي گويد که حکومت بارها زنان زنداني را مورد تجاوز جنسي قرار داده است. او وقتي درباره تجربه زندانش صحبت مي کند، صدايش به نجوا تبديل مي شود و بغض گلويش را مي گيرد، اميدوار است که نيما، پسر شش ساله اش که در رستوران هتل پيتزا مي خورد، ناراحت نشود. اما نيما سعي مي کند او را دلداري بدهد. او با لحني غمزده مي گويد: "خوشم نمي آيد مامان از زندان حرف بزند. گريه اش مي گيرد." خانم طلوعي که انجمني از زنان در کردستان ايران تشکيل داد و مجله اي ماهانه منتشر مي کرد که تابستان سال گذشته توقيف شد و ماه اوت سال گذشته به دليل شرکت در تظاهرات ضد رژيم در شهر سنندج که به تمام مناطق کرد نشين سرايت کرد، بازداشت شد.
رويا طلوعي درباره نحوه بازداشتش مي گويد: "چهار مرد و سه زن مسلح شبانه به خانه ام حمله کردند و من را با خودشان بردند. بچه هايم گريه مي کردند. تمام شب بازجو هاي مختلف از من بازجويي کردند و بعد من را به زندان انفرادي انداختند." او را با يک پتو و يک ليوان که براي ادرار هم از آن استفاده مي کرد، در زندان مخوف وزارت اطلاعات در سلول انفرادي زنداني کردند.
شش شب پياپي در زير زمين زندان از او بازجويي شد و بازجو ها از او مي خواستند که اعتراف کند که تظاهرات را او بر پا کرده و از روي فهرستي که جلويش گذاشته بودند، هويت همکارانش را در اين توطئه فاش کند.
"وقتي از انجام کاري که خواسته بودند سر باز زدم، به من سيلي زدند. اما بعد از شش شب، روش عوض شد. من را با دو مرد در يک اتاق تاريک کوچک تنها گذاشتند. يکي از آنها که خودش را اميري معرفي کرد، معاون دادستان بود. مرد ديگري بسيار بد دهن بود و حرف هاي رکيک مي زد. آنها پشت سر هم به من سيلي زدند. بقيه شب کاري با من کردند هيچ زني هرگز نبايد تجربه اش بکند. اميري گفت که من تو را به دار مي زنم، اما قبل از آن، بلايي به سرت مي آورم که ديگر هيچ زني جرات کند، دهنش را اينجا باز کند." بعد به او تجاوز کرد.
وقتي او از اميري مي پرسيد که چطور مي تواند دست به چنين کاري بزند؟ اميري به او مي گفت که فقط اسلام و حکم روحانيون براي او اهميت دارد. حمله آنها باعث کبودي و خونريزي اش شده بود، اما او همچنان از امضاي ورقه سر باز مي زد. او در مقابل از حمله کننده خشنش مي خواست که با يک وکيل ملاقات کند و با فعالان بين المللي حقوق بشر گفتگو کند.
شب بعد، به دليل اينکه هنوز خون ريزي مي کرد و به اصطلاح "نجس" شده بود، مورد آزار جنسي قرار نگرفت. در عوض به او گفتند که فرزندانش را در مقابل چشمانش آتش مي زنند.
عاقبت در هم مي شکند. خانم طلوعي مي گويد: "خودم را به پاهاي اميري انداختم و التماس کردم به بچه هايم آسيب نرساند. گفتم که هر کاري که بخواهند انجام مي دهم و هر چيزي را که بخواهند، امضا مي کنم." او اعتراف مي کند که با مصاحبه کردن با رسانه هاي بيگانه و رهبري تظاهرات، عليه رژيم توطئه کرده است، اما مي گويد که همدستي نداشته است.
بعد از گذراندن چند شب ديگر در انفرادي، به زندان عمومي زنان منتقل مي شود و در آنجا با زخم هاي چرکين ساير زنداني ها که بر اثر ضربات شلاق بوجود آمده بود، مواجه مي شود.
او در حالي که سعي مي کرد شان و شايستگي اش را حفظ کند، به زنان ديگر درباره اصول اوليه حقوق بشر آموزش هايي داد و کمک کرد تا براي اولين بار وسايل کمک هاي اوليه براي آنها تهيه بشود. او مي گويد: "يک احساس رفاقت خوب بين مان شکل گرفته بود."
خانم طلوعي بعد از تحمل 66 روز زندان، با قرار وثيقه آزاد شد و او دليل آزاديش را چنين توضيح مي دهد: "چون رژيم به آنچه که مي خواست، رسيده بود." اما او همچنان براي جان فرزندانش احساس خطر مي کرد، به همين دليل تصميم به فرار مي گيرد. ابتدا او و نيما به ترکيه مي روند و دختر چهارده ساله اش شيما هم از طريق قاچاق، به آنها مي پيوندد.
گروهي از مخالفان رژيم به نام اتحاديه زنان ايران، از ترس دسترسي ماموران حکومت که گفته مي شد پناهندگان را به قتل مي رسانند، به آنها کمک مي کنند تا ماه گذشته به آمريکا بروند.
خانم طلوعي پناهندگي سياسي گرفته و منتظر است تا مبارزه اش را با تهران آغاز کند. اقوامش هنوز در ايران زندگي مي کنند و به دلايل امنيتي از گفتن جزئيات خودداري مي کند اما مي گويد که خانواده اش براي او دعاي خير کرده اند تا بتواند حرف هايش را با وجود عواقب احتمالي آن آزادانه بگويد.
توجه جهاني روي مسائل اتمي ايران و رئيس جمهور تندرو اش که در زماني که او در زندان بسر مي برد روي کار آمد، معطوف شده است. اما خانم طلوعي معتقد است که تغيير زيادي در ايران صورت نگرفته است. او مي گويد: "بعضي وقت ها به نظر مي رسد که حکومت بهتر شده است و بعضي وقت ها به نظر بدتر مي آيد، اما مردم ايران همچنان عذاب مي کشند
."

دفاع از حق حیات ولی الله فیض مهدوی یا پاسخ به شک و ابهامات ذهنی؟



دفاع از حق حیات ولی الله فیض مهدوی یا پاسخ به شک و ابهامات ذهنی؟ (پرسش و پاسخ مسئول ستون کاربران با
مسئوول ستون حقوق بشر ديدگاه)
ح. قهرمان



طیق اخبار رسیده ظاهراً کمپین دفاع از حق حیات ولی‌الله فیض مهدوی به نتیجه رسیده و حکم اعدام او به جبس ابد تبدیل شده است، شما موضوع را چگونه می‌بینید؟قبل از هر چیز این موفقیت را یک بار دیگر به ولی‌الله فیض مهدوی و به همه‌ی کسانی که در این راه تلاش کردند تبریک می‌گویم. خوشحالم که دیدگاه نیز به عنوان یک رسانه‌‌ی خبری در این میان به وظیفه‌ خود عمل کرد و تلاش‌هایی را در حد خود برای رساندن پیام او به هموطنان و افکار عمومی بین‌المللی انجام داد.
- نقش رسانه‌های عمومی، سایت‌های خبری در این رابطه و موارد مشابه چیست؟
رسانه‌های عمومی و سایت‌های خبری وظیفه‌ و رسالتی جز خبررسانی و یا بسیج افکار عمومی ندارند. دیدگاه هم به نوبه‌ی خود از همین موضع تلاش کرد به عنوان یک رسانه‌ خبری در این راه فعالیت کند. پیشنهاد امضای فراخوان مشترک از سوی دیدگاه هم از همین موضع بود. کسانی که فراخوان دیدگاه و یا دیگر فراخوان‌ها را امضا کردند نیز به خاطر دفاع از حق حیات ولی‌الله فیض این کار را کردند و نه لزوماً تأیید دیدگاه‌ها و یا خط مشی من و شما یا کسانی که فراخوان می‌دادند، شیرینی کار هم در همین واقعیت است. این موفقیت با تلاش همگانی به نتیجه رسید. امیدوارم در آینده نیز بتوانیم در زمینه‌ی دفاع از حقوق بشر موفقیت‌هایی از این دست داشته باشیم و همدلی‌ها و همکاری‌ها در سطح‌هایی هرچه گسترده‌تر ادامه یابند.
- آیا تبدیل حکم اعدام به حبس ابد به منزله‌ی نقطه پایانی است بر نگرانی‌ در رابطه با جان ولی‌الله فیض مهدوی؟
خیر به هیج وجه! تا زمانی که او در چنگال یک رژیم ضدبشری که به هیچ معیار و قانون و قاعده‌ای پایبند نیست اسیر است نبایستی خطر را پایان یافته تلقی کرد. قتل‌عام هزاران زندانی سیاسی در تابستان ۶۷ تجربه‌ای است که پیش روی ماست. اما در شرایط کنونی از نظر من تصمیم رژیم مبنی بر تبدیل حکم اعدام به حبس ابد یک عقب‌نشینی آشکار است. این که در آینده چه پیش آید بایستی منتظر تحولات بود. از هنگامی که وکالت آقای دادخواه را پذیرفتند یعنی پرونده‌ را وارد پروسه‌ی جدیدی کردند. بنابر این در شرایط عادی به تبعات آن گردن می‌گذارند. اما همه‌ی این‌ها دلیلی نمی‌شود که ما هشیاری مان را از دست دهیم.
- از روزی که اولین پیام ولی‌اله فیض بیرون آمد صحبت‌های زیادی مبنی بر امکان وجود توطئه‌ای از سوی رژیم شد، شما جزو کسانی بودید که از ابتدا احتمال وجود توطئه‌ای از سوی رژیم در این مورد خاص را رد می‌کردید. دلایل شما برای رد طرح چنین توطئه‌ای از سوی وزارت اطلاعات چیست؟
ما نبایستی در دام توطئه‌های رژیم بیافتیم، این چیزی است که لااقل من در چند مقاله‌ خودم روی آن دست گذاشته‌ام و آن را در حد بضاعتم تبیین کرده‌ام و توجه و هوشیاری هرچه بیش‌تر در این زمینه را بسیار ضروری دانسته‌ام. هر چیزی یک چپ و راستی دارد، از آن طرف هم نبایستی دچار توهمات «دایی جان ناپلئونی شویم» و همه چیز را به توطئه انگلیسی‌ها ربط دهیم. هر گردی گردو نیست!
هر پدیده‌ای را بایستی به طور مجزا مورد تجزیه و تحلیل و بررسی قرار داد. نبایستی در دام شبیه‌سازی‌های مرسوم بیافتیم. رژیم در موارد بسیاری توطئه‌های رنگارنگی را پیش برده است. اما این دلیل نمی‌شود هر پدیده‌‌ای را توطئه بنامیم. اما کسی که می‌گوید این توطئه‌ی وزارت اطلاعات است، بایستی پیش از آن توضیح دهد که رژیم و وزارت اطلاعات چه سودی در این میان می‌برند؟ این که نمی‌شود شما نظریه‌ای را طرح کنید و هیچ توضیحی در مورد آن نداشته باشید.
یک زندانی زیر اعدام، با نام و مشخصات و نیز موارد اتهامی که بر ما کاملاً معلوم است، ۵ سال پس از دستگیری ، تاکید می‌کنم ۵ سال پس از دستگیری، می‌گوید که در دوران بازجویی به شدت تحت شکنجه جسمی و روحی قرار گرفته است، بارها در نیمه‌های شب او را از خواب بیدار و اعدام مصنوعی کرده‌اند، در یک جلسه بیدادگاه بدون رعایت تشریفات و آیین دادرسی مورد محاکمه قرار گرفته، از داشتن وکیل مدافع محروم بوده، پس از آن هم مورد آزار و اذیت‌های فراوان قرار گرفته و بعد هم استواری خود را بر آرمان‌ و اعتقادش فریاد می‌‌زند و سپس از مردم و آزادیخواهان می‌خواهد که جلوی اجرای حکم قتل او را بگیرند.
کجای این پیام و روشنگری به نفع رژیم است؟ پس از این، قرار است چه اتفاقی بیافتد؟ بدبینانه‌ترین حالت‌ها را در نظر بگیرید. مثلاً ماه دیگر او بیاید مصاحبه کند و بگوید: این‌ها همه‌اش بازی من و وزارت اطلاعات با شما بود تا حالتان را بگیریم، من از روز اول تا حالا در ناز و نعمت به سر می‌بردم، می‌خواستیم ثابت کنیم شما چقدر بی مایه هستید که گول ما را می‌خورید؟
آیا بعد از چند ماه او می‌تواند بیاید و بگوید: من تازه به حقیقت رسیدم، آن‌چه که بر سر من آمد، به خاطر ضد انقلاب بودنم، حقم بود و نظام جمهوری اسلامی از این که بعد از ۵ سال مرا نکشته نهایت گذشت و خویشتن داری‌اش را نشان داده است. و از این بابت کسی حق ندارد نظام الهی را زیر سؤال ببرد.
یا بیاید بگوید: من دارای شخصیتی دوگانه بودم، دروغگویی در ذات من است. این‌ها چیزهایی است که «منافقین» به من یاد دادند که علیه مسئولان نظام سر هم کنند. در زندان‌های جمهوری اسلامی شکنجه نمی‌کنند، همه چیز بر وفق مراد است، «منافقین کور دل و ضد انقلاب» شایعه آفرینی می‌کنند. و چیزهایی از این دست.
باور کنید رژیم پیچیده تر از آن است که چنین سناریوهای احمقانه‌ای را پیش ببرد. در همه‌ی این سناریوها این رژیم است که قبل از هر چیز مفتضح می‌شود. چرا که ولی‌الله را ۵ سال در اختیار داشته است. او به هر «حقیقتی» که قرار بود برسد در این ۵ ساله رسیده بود. بعد از ارسال پیام‌های آتشین که نمی‌تواند به یک باره به حقیقت برسد.
او تازه دستگیر نشده است که ما از وضعش با خبر نباشیم. او مانند موارد منفی که در گذشته پس از کسب حمایت‌های بین‌المللی با انجام مصاحبه‌ای، آب پاکی روی دست همه ریختند نیست. سابقه‌ای از آن‌ها در زندان در دست نبود. موضعی نگرفته بودند. خبری از آن‌ها نبود، یکباره پیدایشان شد و گفتند: ای بابا من از اول که پایم به زندان رژیم رسید متوجه اشتباهاتم شدم. دیدم شکنجه نیست، دیدم من در توهم بودم، متوجه‌ شدم که "برادران بازجو" چقدر با محبت و انسان هستند، دیدم افکارم چه پوچ و بی‌محتوا بوده، از حصارهای تشکیلاتی آزاد شدم و...
اما ولی‌الله ۵ سال زندان بوده است و حالا رسماً‌ در زندان از اعتقاداتش دفاع کرده، رژیم را زیر سؤال برده است. در رابطه با او رژیم نمی‌تواند سناریوهای قبلی را اجرا کند. هر سناریویی را اجرا کند به ضد خودش تبدیل می‌شود. همه خواهند گفت چطور زندانی در ۵ سال به حقایق نرسیده بود حالا سر یک ماه و... رسید. چگونه، چطور؟
من از حقوق بشر و پرنیسیب‌های حقوق بشری دفاع می‌کنم. من ضامن بهشت و جهنم رفتن افراد نیستیم. من کاری ندارم که در آینده فرد چه خواهد شد و چه مسیری را می‌رود. دفاع من از هر فرد به شناختم از او تا به امروز بر می‌گردد. این که در آینده او چه خطی را می‌رود به من مربوط نیست. اگر راه ناصوابی را رفت حتماً‌ آن موقع به آن خواهم پرداخت. این که در هر مورد از این بترسیم که اگر حمایت کردیم و در آینده طرف تو زرد در آمد، آن وقت چی؟ تصور درستی نیست. به این شکل ما نمی‌توانیم از هیچ کسی دفاع کنیم. دفاع از حقوق بشر یعنی دفاع ازحقوق شناخته‌ شده‌ی افراد.
همه‌ی این‌ تشکیک ها به یک دلیل است و آن این که اپوزیسیون علیرغم گذشت سه دهه، هنوز رژیم را به درستی نشناخته است و نمی‌تواند آن را تبیین کند و رفتارش را به درستی توضیح دهد.
ببنید! یک زندانی مقاوم زیر اعدام با رساترین شکل و با قاطعیت و مرزبندی با رژیم تقاضای کمک می‌کند، آنوقت کسانی که در حال مبارزه با رژیم هستند دست و دلشان می‌لرزد که از او حمایت کنند یا نکنند! البته این پیچیدگی حرکات رژیم را نیز می‌رساند که در طرح ریزی و اجرای توطئه استاد است.
بعضی از دوستان دارای این دغدغه و کشمکش روحی می‌شوند که مبادا در این میان به خاطر توطئه‌های رژیم آبرویشان خدشه دار شود. اما من چنین مشکلی ندارم. هیچ آبرویی برای من بالاتر از این نیست که به ندای حق‌طلبانه‌ی یک زندانی زیر اعدام پاسخ مثبت دهم و از همه‌ی توش و توانم برای متوقف کردن جانیان استفاده کنم. تازه برای کسی فعالیت کنم که زیر فشار و در زندان و سلول، حق ملتی را فریاد می‌کند و تقاضای کمک و فریاد رسی می‌کند. کمکی که می‌دانم جنبه شخصی برای او ندارد. برای من این بالاترین آبروست. این قبل از هر چیز خدمتی است به خودم و نه به او. برای همین به راحتی موضع‌گیری می‌کنم. من حاضرم هزار بار آبرویم برود اما تنها یک بار بتوانم برای نجات جان عزیزی اقدام کنم. من به سهم خودم هزاران داغ دیده‌ام، اگر آبرویی دارم همه حاصل از بودن من در کنار آن عزیزان است. و حالا تلاش برای نجات جان عزیزی که جای آن‌ها را پر کرده‌ و یا در آینده پر می‌کند به هزار بار آبروریزی فردی می‌ارزد. هر چه می‌‌خواهد پیش آید، پیش آید.
- با توضیحاتی که شما دادید، آیا انتقال پیام ولی‌الله فیض مهدوی به خارج از کشور و متعاقب آن کارزاری که در این راه برگزار شد، در توقف حکم اعدام و تبدیل آن به حبس ابد مؤثر بوده است؟
قطعاً انتقال این پیام به خارج از کشور در توقف حکم قتل او مؤثر بوده است. ما در چند سال گذشته تجربه فرج سرکوهی را داریم، او با نامۀ روشنگرانه و هشیارانه‌ای که نوشت، هم دست جنایتکاران رژیم را رو کرد و هم حکم زندگی دوباره خود را دریافت کرد. او حتا با این نامه توانست به بازسازی روحی و روانی خود کمک کند. بدون این نامه اگر او زنده هم می‌ماند نمی‌توانست کمر راست کند.
رژیم به خوبی آگاه است این دسته از روشنگری‌ها تا کجا دستش را برای اعمال جنایت می‌بندد و یا انجام آن را پرهزینه می‌کند. تجربه‌ ثابت کرده‌ است در لحظات بحرانی، هر زندانی‌ای که بتواند دست به چنین اقدامی زند نتایج مثبتی خواهد گرفت. اتفاقاً پیام ولی‌الله فیض می‌تواند آینده و سلامت شخصیتی او را تضمین کند. یعنی امروز دست رژیم برای اعمال توطئه‌های گوناگون علیه فیض مهدوی بسته است. چنانچه در ارتباط با فرج سرکوهی دستش بسته شد. آن‌ها می‌توانستند روی فرج سرکوهی فشار بیاورند و از او اقرار بگیرند که نامه‌ انعکاس یافته در جراید متعلق به او نیست و چنان رفتاری با او نشده است. اما چنین کاری به شدت در تضاد با منافع رژیم بود و به همین دلیل آگاهانه در برابر آن سکوت کردند. موضوع ولی‌الله هم انعکاس جهانی یافته و بازی با آن برای رژیم گران تمام می‌شود.
- اما با همه‌ی این‌ها سؤالاتی در اذهان هست که می‌بایستی به آن‌ها پاسخ داده شود، ما در دیدگاه جزو کسانی بودیم که در این تلاش شرکت کردیم و فراخوان کمک دادیم و بسیاری برای نجات جان ولی‌الله فیض آن را امضاء کردند، آیا نبایستی به این سؤالات پاسخ داده شود، آیا نبایستی تلاشی در این راه صورت گیرد؟
حتماً که می‌بایستی این کار را انجام داد، این وظیفه‌ی ماست، یکی از مشکلات جامعه‌ی ما چه در میان حاکمان و چه در میان اپوزیسیون عدم پاسخگویی است؛ یعنی برای سؤالاتی که در ذهن مردم وجود دارد اهمیتی قائل نمی شوند. برای همین لااقل در این رابطه لازم است به سهم خودمان، به عنوان یک رسانه خبری که در این رابطه فعال بوده وبه این سؤالات پاسخگو باشیم.
بسیار خوب حالا که تا اینجا موافقید، من به عنوان یکی از کسانی پروژه‌ی فراخوان را دنبال می‌کردم عمده‌ی سوالاتی که در این رابطه بوده را مطرح می‌کنم:
- ولی الله فیض مهدوی از کجا و چگونه تماس می گرفت؟
تا آن‌جایی که اطلاع دارم و شنیده‌ام وی از درون زندان گوهردشت و از طریق تلفن عمومی زندان تماس گرفته بود. البته او می‌تواند از راه‌های دیگر نیز استفاده کرده باشد، چه دلیلی دارد برای من و شما در بوق و کرنا کند که آن راه بسته شود؟ اگر همین اطلاع اندک را هم نمی‌داشتم برایم مهم نبود.
- مگر در زندان تلفن عمومی هست؟
بله در زندان‌های گوهردشت و اوین تلفن عمومی هست و افراد می‌توانند با خانواده‌هایشان تماس تلفنی داشته باشند و این کار روزانه انجام می‌گیرد.
- منظورتان این است که او از طریق تماس تلفنی پیامش را داده و ضبط شده و سپس پخش شده است؟
بله تا آن جا که من می‌دانم و شنیده‌ام همین طور است، لااقل یکی از شیوه‌هایش این بوده است و منطقی نیست بیش از این انتظار توضیح داشته باشیم. من به سادگی آن را می‌پذیرم و دلیلی برای کنکاش بیشتر نمی‌بینم. ولی‌الله فیض در خارج از کشور نیست که راجع به همه‌ی سؤالات با دست باز پاسخ داده شود.
- آیا این صدا اساسا صدای او بوده است؟ چه فردی می توانسته صحت آنرا تأئید کند؟
صدای پخش شده صدای ولی‌الله فیض مهدوی است و از طریق کانال‌های مختلف تأیید شده است. کسی لااقل تا کنون در رابطه با آن تشکیکی نکرده است. از نظر من بعید است بعد از این همه سر و صدا اگر صدا به او تعلق نداشت، تکذیب نشود.
- آیا رژیم از این تماسها اطلاع داشت؟از پیام‌های اولیه تا آن‌جایی که من شنیده‌ام رژیم اطلاعی نداشت. این‌هایی که می‌گویم همه‌اش بر اساس شنیده‌‌هایم است. همین‌طور که شما از من می‌شنوید من هم شنیده‌ام. چرا که خودم در آن‌جا نبوده‌ام.
ولی‌الله فیض از طریق تلفن عمومی زندان که در دسترس است به شماره‌ی مشخصی که از قبل در اختیار داشته تحت عنوان گفتگوی با خانواده تماس گرفته و پیامش را داده است و از آن طرف ضبط کرده‌اند. این دقیقاً‌ چیزی است که من شنیده‌ام.
اما تصور کنید این‌ پیام‌ها با اطلاع رژیم بوده است. چه نفعی می‌تواند برای رژیم داشته باشد؟ قبل از طرح سؤال بایستی به جنبه منفی آن در ذهن خودمان پاسخ دهیم. انعکاس این پیام‌ها چه ضرری برای ما دارد؟ به نظر من این پیام‌ها جز ضرر برای رژیم هیچ نفعی ندارد.
- حتی اگر فرض کنیم نواریا پیام اول پنهانی و دور از چشم رژیم بیرون داده شده بود، با توجه به علنی شدن مسئله از طرف رسانه‌‌های خبری، قاعدتا دیگر باید رژیم او را شدیدتر زیر نظر می داشت، نوارهای بعدی چگونه بیرون داده شده است؟
باز هم جواب قبلی را می‌دهم! چه نفعی این پیام‌ها برای رژیم می‌تواند داشته باش؟ من از کسانی که این سؤالات را مطرح می‌کنند خواهش می‌کنم برای روشنگری هم که شده یک مقاله بنویسند و برای دیدگاه بفرستند و توضیح دهند رژیم چه منافعی را از این طریق به دست می آورد که به دنبال ایجاد تسهیلات برای انتقال این پیام‌هاست. بالاخره بی هدف که انجام نمی‌دهد؟
با پیشرفت تکنولوژی، برای کسی که دست از جان شسته و آن پیام‌ها را از درون زندان می‌دهد، همه کار شدنی است. بگذارید از یک تجربه‌ی شخصی خودم بگویم شاید کمکی باشد در توضیح گفته‌هایم.
در سال ۶۶-۶۷ در زندان گوهردشت در یکی از بندهای زندان (بند فرعی) زندانیان مجاهد با دستکاری یک تلویزیون توشیبا ۲۰ اینچ، آن را تبدیل به رادیو کرده بودند و با آن رادیو مجاهد را می‌گرفتند. از طریق آن‌ها اخبار رادیو مجاهد در زندان پخش می‌شد. این مسئله در حد یک راز بزرگ بود و جز خود آن بچه‌ها کسی از آن اطلاعی نداشت. روزی یکی از بچه‌ها در ارتباط با اخبار رسیده به من گفت: من و تو هر دو ملاقات می‌رویم، ملاقات به شدت کنترل شده است، گوشی ها کنترل می‌شود، ده دقیقه ملاقات هم که بیشتر نیست تا میایی حال و احوالپرسی کنی وقت تمام است، چطوری در ۱۰ دقیقه ملاقات، بیش از نیم ساعت اخبار دقیق، با ذکر جزئیات و... رد و بدل شده است؟ گفتم منظورت چیست؟ گفت نکنه دست وزارت اطلاعات در کار باشه؟ من پاسخم ساده بود، گفتم به نظر تو این اخبار رادیو مجاهد هست یا نه؟ گفت تردیدی ندارم که هست، گفتم تو تنها می‌توانی بگویی که این اخبار مشکوک است و ربطی به مجاهدین ندارد، اما اگر قبول داری که اخبار مشکوک نیستند تو نبایستی انتظار داشته باشی که کانال آن را نیز به تو بگویند. در ثانی اگر وزارت اطلاعات کارش به جایی رسیده که اخبار رادیو مجاهد را به ما برساند، بگذار این کار را بکنند و من امیدوارم این کار را هر چه بیشتر انجام دهند.
توجه کنید! تا وقتی که شما از منبعی به طور کامل اطلاع نداشته باشید، همیشه از این تشکیک ها صورت می‌گیرد. تنها راه درست این است که ابتدا به صحت خبر ایمان بیاورید و سپس موضوع را برای خودتان حلاجی کنید که آیا این کار به نفع رژیم است یا خیر. آن وقت ذهنتان از شر سؤالات غیر منطقی راحت می‌شود. این کاری است که من می‌‌کنم. تا حالا بابت آن کمتر ضرر کرده‌ام.
- تاریخ ضبط نوارها چه زمانی بوده است؟
تاریخ ضبط پیام ها چنانچه از محتوای پیام‌ها بر می‌آید، در فاصله‌ی زمانی بین فروردین تا اردیبهشت ۸۵ بوده است. (پس از ابلاغ تاریخ اعدام در فروردین ۸۵ تا روزی که آخرین پیام پخش شد) اما ترتیب پیام‌ها بر اساس شنیده‌هایم به شکلی که پخش شده، نبوده است. مثلاً پیام اول او در واقع پیام دومش بوده است. و پیام دوم او پیام اول بوده. در اولین پیام وی تقاضای کمک و یاری از مدافعان حقوق بشر و سازمان‌های بین‌المللی کرده بود و در پیام دوم در مورد دیدگاه‌هایش، شکنجه‌هایی که محتمل شده بود و... توضیح می‌دهد. حتا سه پیام اول می‌تواند در یک روز یا با فاصله‌ی زمانی اندک ضبط شده باشد و بعد به ترتیب پخش شده باشند. لزومی ندارد دست‌اندرکاران موضوع توضیحی در این مورد بدهند.
- با توجه به آنکه ولی‌الله خودش از مجاهدین نام برده و مجاهدین نیز در اطلاعیه هایشان از وی با عنوان" زندانی سیاسی مجاهد" یاد می کنند، آیا این پیام برای مجاهدین نیز ارسال شده است؟ یا دیدگاه تنها منبعی بوده است که این نوارها بدستش رسیده است؟
این پیام‌ها فقط به دست دیدگاه نرسید. این پیام ها در سطح وسیعی برای سایت‌های خبری ایرانی در خارج از کشور و از جمله دیدگاه و گروه‌های سیاسی از جمله مجاهدین ارسال شد و در بسیاری از آن‌ها انعکاس یافت. دیدگاه هم پس از بررسی جوانب گوناگون، اقدام به درج آن کرد. این توضیح را هم ضروری است بدهم که دیدگاه نیز با در نظر گرفتن همه‌ی این سؤالات و ابهامات تصمیم به انتشار آن گرفت. بعضی‌ها هم با دلایل و انگیزه‌های متفاوت این‌پیام ها را انعکاس ندادند. اما با این حال این یک تلاش جمعی بود و موفقیت حاصله نیز به تلاش همگانی بر می‌گردد و دیدگاه هم در این میان به سهم خود فعالیت کرد.
- دیدگاه از چه طریقی به این پیام‌ها دست یافت، آیا می‌توانید نامی از منبع آن بیاورید؟
این نوارها از طریق فعالان حقوق بشر در ایران در اختیار دیدگاه و دیگر سایت‌های ایرانی گذاشته شد. دیدگاه کانال منحصر به فردی در این رابطه نداشت.
- اگر در اصالت پیام‌ها، صدای فیض و منبع انتقال آن به خارج از کشور شک و تردیدی نبود پس چرا این پیام‌ها توسط سایت‌های رسمی وابسته به مجاهدین انعکاس نیافتند؟‌ اتفاقاً این موضوعی بود که به این ذهنیت دامن می‌زد که نکند نوارها واقعی نباشند.
هرچند سه پیام اولیه ولی‌الله فیض در سایت‌های رسمی مجاهدین انعکاس نیافت ولی آن‌ها فعالیت‌های خود را به صورت‌های دیگر پیش بردند و پیش از پخش پیام‌ های ولی الله فیض، آکسیون‌هایی در کشورهای اروپایی و آمریکا در حمایت از وی داشتند. خوشبختانه پیام چهارم او در سایت همبستگی ملی انعکاس یافت و از این بابت هم به شایعات پایان داده شد. دلیل عدم انعکاس سه پیام اولیه را بایستی از خود آن‌ها سؤال کرد. شاید آن‌ها هم با دست بستگی‌هایی روبرو بوده‌اند. آدم مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می‌ترسد. اما به نظر من اگر به مواردی که در بالا به آنها اشاره کردم توجه می‌کردند از همان ابتدا نمی‌بایست درنگی در انعکاس پیام‌های ولی‌الله فیض می‌کردند. امیدوارم این تجربه‌ای باشد برای نوبت‌های بعدی.
- در پیام چهارم ولی الله می گوید: " ... موعدی که برای اجرای حکم اعدام من مقرر شده بود گذشت
و علیرغم خواسته های رژیم هیچ اتفاقی برایم نیفتاد و این فقط بخاطر تلاشها و زحمتهایی بود که دوستان مبارزم و فعالان حقوق بشری ، سازمانهای بین المللی و نهادهای حقوق بشری متحمل شدند ، این موضوع خیلی من را تحت تاثیر قراد داد" .
این جمله نشان میدهد که وی از فعالیتهای داخل و خارج کشوری با اطلاع بود. آیا اساسا با توجه به وضعیت درون زندانها این چنین ارتباطاطی با جهان بیرون سؤال برانگیز نیست؟
خیر لزوماً در همه‌ی موارد سؤال برانگیز نیست. وضعیت زندان‌ها با سابق فرق می‌کند. البته ماهیت رژیم تغییری نکرده، همان شکنجه و عذاب به شکل پیچیده‌‌تر آن هست، لااقل در رابطه با همسر سعید امامی که «خودی» هم بود، گوشه‌‌هایی از آن را دیدیم. اما نوع برخورد رژیم فرق کرده است.
انتقال اخبار داخل و خارج از زندان به یکدیگر چیزی است که از قدیم‌الایام بوده و پدیده جدیدی نیست. این که ولی‌الله فیض از تلاش‌های به عمل آمده آگاه است چیز غریبی نیست. در دوره‌ای که من زندان بودم، ما نیز از فعالیت‌های خارج از کشور و بسیاری اخبار دیگر مطلع بودیم.
امروز تعداد زندانیان سیاسی در زندان‌های رژیم نسبت به گذشته بسیار کم است و البته این دلایل خاص خودش را دارد. رژیم سیاست دیگری در ارتباط با زندانیان سیاسی پیش گرفته است که من در مقالات قبلی (حقوق بشر و وظایف ما) به طور مبسوط درمورد آن توضیح دادم. آن‌ها جامعه را به زندان تبدیل کرده و فرد و خانواده‌اش را از طریق اخذ وثیقه‌های سنگین مالی به زندانبان خود و یا عزیزشان تبدیل کرده‌اند. حساسیت‌های رژیم در ارتباط با زندانیان سیاسی و ارتباطاتشان تا حدی فروکش کرده، و ارتباط زندانی با دنیای خارج از زندان افزایش یافته است. جدا از این که هر روز تماس تلفنی با خارج از زندان دایر است. بسیاری از زندانیان به مرخصی‌های طولانی مدت می‌روند و این به نقل و انتقال اخبار به زندان کمک می‌کند. البته این که افراد را به مرخصی می‌فرستند دال بر بهبود شرایط زندان‌ها نیست. آن‌‌ها فردی مثل ناصر زرافشان را بدون هیچ‌ دلیلی( حتا مطابق قوانین خودشان) دستگیر و به زندان محکوم می‌کنند و از آن طرف هر چند وقت یک بار وی را که از بیماری‌های متعدد رنج می‌برد به مرخصی می‌فرستند و پز دمکرات منشی می‌دهند که البته وقاحت رژیم را می‌رساند.
همچنین توجه داشته باشید، زندانیان سیاسی در این روزها برخلاف سال‌های قبل، عمدتاً دارای گرایشات گروهی نیستند. وابستگی به گروه‌های اپوزیسیون و در خارج از کشور کمتر‌ دارند و فعالیت‌های آن‌ها در داخل کشور زیر نظر وزارت اطلاعات و دستگاه امنیتی است، برای همین هم احساس خطر کمتری می‌کنند و به شکل سابق محدودیت ایجاد نمی‌کنند.

Sunday, May 28, 2006


فئودالهای مدرن عصر نوین
عزيز فولادوند

گـرسنگی و قرضهای سنگین، قرضهای سنگین و گرسنگی این دو حلقه مرگباری را تشکیل می دهند که گوئیا قابل شکستن نمی باشد. چه کسانی این دور تسلسل باطل را بنا نهادند؟ چه نیروهائی آن را به حرکت در آورده اند؟ وسود گیج کننده نجومی این قروض عاید چه کسانی می گردد؟ در یک کـلام: سیستم «فئودالیستی کاپیتالیسم». ربا خواران، کلاهبرداران و زالو صفتان دوران انقلاب کبیر فرانسه گوئیا به صحنه باز گشته اند. دستان مرگبار منوپولیستها دوباره جانی تازه گرفته ااست.
ما شاهد فئودالیزه کردن جهان هستیم. فئودالهای نوین نقاب کمپانیهای خصوصی فراملییتی را به چهره دارند. بعنوان یادآوری : 500 شرکت فراملییتی کاپیتالیستی مجموعأ 52% درآمد ناخالص ملی کره ارض را کنترل می کنند، که فقط 1.8% نیروی کار جهان را به اشتغال در آورده اند. 58% این شرکتها آمریکائی می باشند. این 500 شرکت سرمایه ای را در اختیار دارند که از کل دارائیهای انباشته شده در 133 کشور فقیر جهان بیشتر است.
شرکتهای فرا ملییتی با قبضه کردن دانش پیشرفته در عرصه های تکنولوژیک و الکترونیک و در اختیار داشتن لابراتورهای و مراکز تحقیقاتی جهان عملأ هدایت توسعه مادی را به خود اختصاص داده اند. البته نمی توان سهم این شرکتها را در با لابردن رفاه بخشی از جامعه منکر گردید ولی اعمال کنترل آنها بر تولید و اکتشافات علمی بطور طبیعی برای حیات اجتماعی فاجعه آمیز بوده است. آنهم به این دلیل ساده: تنها انگیزه این طبقه نو پا (فئودالهای جدید) انباشت کلان سود در کمترین زمان ممکن می باشد تا از این طریق بتوانند دامنه نفوذ خود را مدام گسترش داده و هر مانع اجتماعی که درمسیر تحقق اهدافشان مزاحمتی ایجاد نماید، از سر را راه بردارند.
یکی از دلایلی رشد شتابان میزان قروض کشورهای فقیر جنوب انتقال ارز توسط شرکتها و بورس بازان جهانی به کشورهای «مادر» می باشد. علاوه بر آن سیستم دریافت حق امتیاز. مثلأ شرکت نستله (Nestle)1 را در نظر بگیریم. هر واحد تولیدی این شرکت در کشورهای مختلف (مثل اغلب شرکتهای دیگر چند ملییتی) بعنوان واحد مستقل سود سازی به فعالییت اقتصادی مشغول می باشد. بیش از 500 شعبه نستله در سراسر جهان با یک حق امتیاز ثبت که به شرکت مادر متعلق است مشغول به کار می باشند. ولی آنها همگی برای این امتیاز انحصار مبلغی را دریافت می نمایند. نظری به کشور برزیل می افکنیم: شرکت نستله در این کشور به سودهای افسانه ای دست یافته است. بخشی از این سودها در 25 شرکت و شعبات مربوطه در این کشور سرمایه گذاری می گردد. بخشی دیگر به منظور گسترش دامنه فعالییت اقتصادی و تصاحب بازارهای جدید محلی بکار گرفته می شود. قسمت اعظم این سود به مرکز فرماندهی نستله یعنی شهر ووی/سوئیس (Vevey) باز می گردد.
اشرافان مدرن با این سودهای افسانه ای مودر تفقد قرار می گیرند. سلطان بزرگترین بانک اروپا (دویچه بانک) اقای یوزوف آکرمن (Joseph Ackermann) سالانه 11 میلیون ایورو دریافت می کند. به همکارش که بانک J.P. Morgan Chase Manhatten را اداره می کند سالانه مبلغی معادل 33 میلیون ایورو تعلق می گیرد. رئیس بزرگترین بانک اداره کننده سرمایه خصوصی در جهان UBS (United Bank of Switzerland) آقای مارسل اٌسپل (Marcel Ospel) به حقوق ناچیزی معادل 2.3 میلیون فرانک سوئیس در سال قناعت می کند.
پستهای حساس در هئیت مدیره بین روسای این شرکتها دست بد ست می گردد. بعضی از این روساء مانند مستبدین شرقی بصورتی استبدادی و اقتدارگرایانه در این کاتلها به حکمرانی مشغول هستند. تمامی برنامه ها کاری از طرف هئیت مدیره دیکته و از بالا به پائین اعمال می گردد. «اشراف زاده» دانیل واسلا می گوید:«این همه سر و صدا برای چه، اینکه من 5 یا 50 میلیون ایورو در سال درآمد داشته باشم اصلأ مهم نیست... وقتی که شرکت نواریتس2 (Novartis) به سودی معادل 7 میلیارد دلار در سال دست یافته است، سهم ناچیز من به هیچ عنوان به حساب نمی آید.» حرص بی حد و حصرعالیجناب به ایشان اجازه نمی دهند که متوجه این موضوع شوند که در این شرکت هزاران سهامدار، کارمند و بازنشسته وجود دارد که در سود سالیانه شرکت سهیم می باشند.
نظری کوتاه به وضع کارتلهای تولید مواد غذائی ما را با وسعت دامنه اقتدار و سلطه استبدادی این طبقه نوین آشنا می کند.10 شرکت فرا ملییتی از جمله شرکتهای اونتیس، مونزانتو، پیونیر، سین گتنا(Aventis, Monsanto, Pioneer; Syngenta) در سال 2004 بیش از یک سوم بذرکشاورزی در بازار جهانی را در کنترل خود داشتند. در سال 2003 معاملات این کالا رقمی معادل 23 میلیارد دلار را به ثبت رساند.
در زمینه مبارزه با آفات گیاهی وضع به همین روال است: 80% بازار این بخش اقتصادی در کنترل 7 کارتل جهانی (از جمله اونتیس، مونزانتو، پیونیر، سین گتنا) می باشد. میزان درآمد سالیانه رقمی برابر با 28 میلیارد دلار.
در سومین کشور فقیر جهان یعنی بنگلادش با جمعییتی معدل 146 میلیون نفر یکی از مشکلات لاینحل کمبود مواد سمی برای مبارزه با آفات کشاورزی می باشد. برای میلیونها انسان د ربنگلادش قیمت خرید این مواد در اکثرمواقع به معنی مرگ و زندگی می باشد. کارتلهای یاد شده فوق سالانه قیمت ماده پستیسید 3(Pestizide) فروخته شده به بنگلادش را تعیین می کنند. قانون حاکم بر بازار دستیابی به حداکثر سود مورد نظر می باشد.
وضعی مشابه در شبه جزیره هندوستان حاکم است. وزیر کشاورزی هندوستان Raghuveera Reddy در مصاحبه اکتبر 2004 با روزنامه فرونت لاین (Frontline) این خبر را تأئید نمود که 3000 دهقان منطقه آندره پردش (Andra Pradesh) که به یکی از شعبه های محلی یک شرکت چندملییتی مقروض بودند درفاصله زمانی 1998 تا 2004 اقدام به خودکشی نموده اند. حوزه تجارت، بیمه خسارت، حمل ونقل و انبار حبوبات و خشکبار جهانی در کنترل غولهای شیکاگو می باشد. تمرکز قدرت در این بخش اقتصادی بسیار فشرده می باشد: 30 کارتل جهانی تمام تجارت حبوبات در جهان را در کنترل خود دارند.
از 52 کشور قاره افریقائی به اضافه جزایر مربوطه فقط 15 کشور قادرند که مواد غذائی خود را مستقلانه تأمین نمایند. 37کشور باقیمانده شدیدأ به بازار جهانی وابسته می باشند. در شرایط غیر عادی مثل، خشکسالی، جنگ، هجوم ملخها ویا عوامل اقلیمی دیگر وضعیت فاجعه باری حاکم می گردد.
در کشور زامبیا ذرت در زمره غذای ملی محسوب می گردد. قیمت ذرت در بازار جهانی از طرف شرکتهای فراملییتی دیکته می گردد. منابع ارزی دولت زامبیا توانائی تأمین مایحتاج مردم را از بازارهای جهانی ندارد. کارتلها مواد غذائی آنچنان قیمت ذرت را در بازار بالا نگه داشته اند که عملأ تأمین مایحتاج خیل عظیم مردم غیر ممکن می باشد.
سلاطین جدید سیستمی مخوف، قدرتمند و مستبدانه را هدایت و کنترل می نمایند. هر کمپانی چند ملییتی مجهز به یک دستگاه پیچیده و عریض و طویلی به نام «وزارت پروپاگاندا» می باشد که عهده دار تبلیغات در سراسر گیتی است. این وزارتخانه اغلب بعنوان Departmentof Corporate Communication نام برده می شود. وظیفه این بخش هدایت افکارعمومی و تأثیر گذاری بر افکار عمومی، زیبا جلوه نمودن برنامه ها و پروژه های «اربابان» و دفاع از نقطه نظرات آنها می باشد. اید ئولوگها، استراتژها و گردانی از مجربرترین برنامه ریزها ی شرکتهای چند ملییتی با ظرافتی خاص افکار عمومی را فرم داده در جهت منافع شرکت سوق می دهند. شرکتهای چند ملییتی نه تنها «وزارت تبلیغات» را سازماندهی می نماید بلکه آنها سرویسهای جاسوسی و اطلاعاتی مدرنی را در اختیار دارند. سرویسهای اطلاعاتی و جاسوسی آنها در 5 قاره جهان به فعالییت مشغول می باشند. این سرویسها نه تنها در مرکز فرماندهی رقبای اقتصادی نفوذ می کنند بلکه دولتهای ملی را هم در زیر نظر داشته و جاسوسانشان را تا عالیترین سطوح تصمیم گیری ارتقاء می دهند.
جان سیگلر (Jean Ziegler, مولف کتاب: «امپراطوری ننگین») می گوید: «وقتی در سازمان ملل متحد مشغول بکار شدم اولین نکته که به من یاد داده شد این بود که با وسائل ارتباطی، [از قبیل تلفن، فاکس، ایمیل و غیره] که دفتر کمیساریای عالی پناهندگی برای حقوق بشر در ژنو را با دفتر سازمان ملل متحد در نیویورک وصل می نماید، با احتیاط برخورد نمایم. چنانچه مطلبی را می خواهی انتقال دهی که حداقل پنهانکاری را می طلبد، به شما توصیه می گردد که از تلفن ساختمان Palais Wilson و ایمیل استفاده ننما. نوشتن نامه ویا ارتباطات مستقیم اکیدآ توصیه می گردید» (همانجا ص. 220).
سازمانهای بین الملل دیگر هم دچار همین وضع می باشند. نظری به سازمان «سلامتی و بهداشت جهانی» WHO ما را با مکانیسم قدرتمند تأثیر گذاری بر تصمیمات ارگانهای جهانی با بکارگیری شیوه هائی ار قبیل ارعاب، رشوه و تهدید بهتر آشنا می کند. مصوبه های سازمان «سلامتی و بهداشت جهانی» مستقیمأ روی تولیدات و حوزه عمل تعداد قابل توجه ای از شرکتهای چند ملییتی که در بخش شیمی، بیو تکنولوژی، داروسازی وتنباکو فعالییت دارند، تأثیر می گذارد. در کشورهای جهان سوم سازمان «سلامتی و بهداشت جهانی» برای پیشگیری از بیماریهائی از قبیل فلج اطفال، تب زرد، مالاریا و هپاتیتیس اقدام به واکسیناسیون می نماید. این اقدامات پیشگیرانه حدود 100 میلیون انسان را در بر می گیرد. این طرح پیشگیرانه مبالغ سرسام آوری را بخود اختصاص می دهد. علاوه برآن WHO در سراسر جهان دارای لابراتورها ومراکز تحقیقاتی عظیم می باشد، صدها میلیون دلار در پروژه تحقیقاتی و جلوگیری از بیماری اید س سرمایه گذاری می نماید و در نیمکره جنوبی به آموزش پزشکان و پرستاران همت می گمارد. . مضافأ اینکه این سازمان می تواند از ورود یک دارو به بازار جلوگیری نماید یا فروش یک دارو را بلا مانع تضخیص دهد. از جانبی خواهان لغو و یا کاهش مدت زمان در خواست حق امتیاز دارو از جانب کاشف می باشد. کوتاه سخن اینکه تصمیمات و فعالییتهای این سازمان تأثیرات دامنه داری بر روی در آمد مالی شرکتهای چند ملییتی می گذارد.
دقیقأ به این علت است که شرکتهای چند ملییتی سعی در نفوذ وتأثیر گذاردن بر روی اعضای WHO در سطوح تصمیم گیرنده دارند. عالی ترین ارگان تصمیم گیرنده این سازمان «مجمع عمومی» می باشد که در تابستان هر سال در ژنو تشکیل جلسه می دهد. هئیتهای اعزامی به این جلسه نمایندگان دولتها می باشند. در زمان برگذاری این جلسات فرستادگان کمپانیهای داروسازی هر ساله سعی در پرداخت رشوه های کلان به هئیتهای شرکت کننده در «مجمع عمومی» می کنند تا بتوانند نظر و رأی آنها را به نفع کمپانیها بچرخانند. در اکثر مواقع با موفقییت.
در سال 2001 از طرف کشورهای جهان سوم و کشورهای اسکاندیناوی درخواستی کتبی به «مجمع عمومی»ارائه گردید. در این درخواست خواسته شد بود که قبل از هر آغاز کا ر مجمع نکات اختلاف هئیتهای اعزامی با کارتلهای داروسازی را مورد بحث و گفتگو قرار گرفته شود. در شب قبل از رای گیری چمدانها پول در اتاق هتلها لب رودخانه رونه (Rhone) ـ در سوئیس و فرانسه ـ به گردش در آمد. در فردای رأی گیری تقاضا با اکثریت آراء رد گردید.
کمپانی های داروسازی چند ملییتی عامدأ با بیماری را که سازمان بهداشت و سلامتی جهانی بدان واژه neglected diseases اطلاق می کند، اهمال برخورد می کنند. این بیماری است که سالانه میلیونها انسان رایا ازپای در می آورد و یا به سلامتیاشان آسیبهای جدی وارد می نماید. بیماری تب دنگوی (Dengue) سالانه باعث قتل عام 50 میلیون انسان می گردد. این بیماری واگیر بسیار خطرناک و با تب 40 درجه همراه است و بسرعت قابل انتقال به دیگران می باشد. زنان و کودکان با تغذیه غیر مکفی در معرض حملات ویروس این بیماری مرگبار می باشند. ویروس ای بیماری در 100 کشور جهان بویژه در افریقا و آسیای جنوبی پراکنده است.با این وجود کارتلهای داروسازی تحقیقات برای مبارزه با ویروس این بیماری را فقط در برزیل ــ آنهم بصورت بسیار محدوده ــ انجام می دهند. در برزیل، اندونزی نامیبیا میلیونها انسان طعمه مرگ ناشی از این ویروس می گردند.مرگی همراه با درد و رنجی توصیف ناپذیر.
برای مبارزه با بیماریهای خطرناک داروهای موثر وجود دارد، ولی با قیمتی که عملأ خرید آن در توان فقرای کشورهای جهان سوم نیست. بدین ترتیب در سال 2003 تعدا 14 میلیون انسان (تعداد قابل توجه ای از آنها را کودکان تشکیل می دادند) بر اثر مالاریا و کزاز جان باختند. 92% این قربانیان در 122متعلق به کشورهای جهان سوم بودند. تناقض بسیار آشکار است. کارتلهای داروسازی سالانه بازارهای امریکای شمالی و اروپا را غرق داروهای مدرن و پیشرفته می نمایند. بر اساس آمار WHO در فاصله سالهای 1975 و 200 مقامات مسئول در کشورهای مختلف جهان برای 1393 داروی مختلف جواز صادر نموده اند. از این تعداد دارو فقط 16 تای آنها در مبارزه بر علیه بیماریهای خطرناک بکار گرفته شد. متأسفانه این مقاله گنجایش آوردن مثالهای دیگری را ندارد تا بتوان تأثیر وسیع کمپانیهای چند ملییتی را درتمامی ارگانهای بین المللی نشان داد.
برای اینکه بتوان در سطوح بین المللی برای احقاق حق ستم دیدگان، ناتوانان، «دوزخیان روی زمین» و بی پناهان به توفیقی کوچک نائل آمد، باید قوانین حاکم بر جهان نوین را شناخت، به توانمندیها و امکانات وسیع بازیگران صحنه اشراف داشت و به تشکیل جبهه ای وسیع از نیروهای مترقی روی آورد. ولی متأسفانه تا کنون هیچ راه حل جدی برای مقابله با سیستم استبدادی و مقتدر کاپیتالیسم این عصر ارائه نشده است. حتی در درون جنبش جهانی ضد گلبالیزاسیون اتفاق نظر و اجماعی قابل توجه ای به چشم نمی خورد. این جنبش جهانی از نبود طرح و پروژه ای جدی به سختی رنج می برد.

پانـویس هـا:
این مقاله با کمک منابع ذیل تنظیم شده است:
§ Jean Ziegler: Das Imperium der Schande, 2005.
§ Bruno Knall und Norbert Wagner: Entwicklungsländer und Weltwirts
§ Fran Nuscheler: Lern- und Arbeitsbuch, Entwicklungspolitik

1) شرکت نستله بزرگترین شرکت تولیده کنده مواد غذائی در جهان و پر قدرتترین ومهمترین کمپانی صنعتی کشور سوئیس می باشد. این شرکت در سال 1867توسط یکی داروخانه درای به نام هنری نستله (Henri Nestle) که از مهاجرین آلمانی تبار (اهل فرانکفورت) بود تأسیس گردید. در آمد این شرکت در سال 2004 رقمی معادل 58 میلیارد ایورو بالغ گردید، سود حاصله معادل 4،5 میلیارد ایورو.
2) کارتل مقتدر سوئیسی نواریتس (Novartis) که حوزه فعالیت اقتصادی اش در زمینه بیو تکنولوژی و داروسازی می باشد در سال 1996 بدنبال یک ادغام بی سابقه در جهان که بین دو شرکت غول آسای سوئیسی بوقوع پیوست، متولد گردید. سود خا لص سالانه در سال 2005 معادل 6.1 میلیارد دلار.
3) یک نوع مواد سمی که در کشاورزی برای ازبین بردن آفات، انگلها و حشرات مضر استفاده می شود